tabula rasa


لوح سپید، لوح نا نوشته، لوح ساده، مرحله فرضی فکری خالی از افکاروتخیلات، فکر ساده وبدون تصور اطفال، سپید لوح

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: tabulae rasae
• : تعریف: anything, esp. the mind, that is considered to be blank and without impressions, until it is formed through experience.

جمله های نمونه

1. Like Raggedy Ann, she was a tabula rasa.
[ترجمه گوگل]مانند راگیدی آن، او یک تبولا راسا بود
[ترجمه ترگمان]، مثل \"Raggedy ان\"، اون یک لوح سفید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We dubbed this plating the Tabula Rasa: Enjoy your morsel, meditate on the white space.
[ترجمه گوگل]ما این آبکاری را Tabula Rasa نامگذاری کردیم: از لقمه خود لذت ببرید، در فضای سفید مراقبه کنید
[ترجمه ترگمان]ما این کار را the Tabula Rasa و از morsel لذت می بریم، در فضای سفید تمرکز می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If we start with a tabula rasa and the gods could design a wine for the way we eat now, it would be German Riesling.
[ترجمه گوگل]اگر با یک tabula rasa شروع کنیم و خدایان بتوانند شرابی را برای طرز غذا خوردن ما طراحی کنند، آن رایزلینگ آلمانی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر با یک لوح حکاکی شده شروع کنیم و خدایان بتوانند برای راهی که اکنون می خوریم، شرابی پیدا کنیم، آن هم ریسلینگ خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And a flat, paper-sized slate, a latter day tabula rasa, is still changing all of the above in ways we haven't yet measured.
[ترجمه گوگل]و یک تخته تخته به اندازه کاغذ، یک تابلوی روز آخر، هنوز همه موارد فوق را به روشی که ما هنوز اندازه گیری نکرده ایم تغییر می دهد
[ترجمه ترگمان]و یک لوح سفید، یک لوح سفید به اندازه کاغذ، هنوز هم در حال تغییر دادن همه چیزهایی است که هنوز اندازه گیری نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. France had become a Tabula rasa, and everything had to be reorganized.
[ترجمه گوگل]فرانسه تبدیل به یک Tabularasa شده بود و همه چیز باید سازماندهی می شد
[ترجمه ترگمان]فرانسه به صورت یک لوح سفید درآمده بود و همه چیز باید تجدید سازمان می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You write text, you doodle, you cross things out. . . quite literally a tabula rasa.
[ترجمه گوگل]شما متن می نویسید، ابله می کنید، چیزها را خط می زنید کاملاً به معنای واقعی کلمه یک Tabula Rasa
[ترجمه ترگمان]، تو متن رو می نویسی \"you\" همه چیز رو به معنای واقعی جلوه میدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They wanted to start again with nothing but their reason and a tabula rasa clean slate.
[ترجمه گوگل]آن‌ها می‌خواستند با هیچ چیزی جز دلیل خود و یک تابلوی پاک راسا شروع کنند
[ترجمه ترگمان]می خواستند با هیچ چیز جز عقل خود و یک لوح زمرد جدید شروع به کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I always start a novel from a state of tabula rasa.
[ترجمه گوگل]من همیشه یک رمان را از حالت جدول رسا شروع می کنم
[ترجمه ترگمان]من همیشه یک رمان را از روی لوح حکاکی شده شروع می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The unquestionable leitmotiv of the current development of the nation could be summarized as a mechanical tabula rasa of the past.
[ترجمه گوگل]انگیزه بی چون و چرای توسعه کنونی کشور را می توان به عنوان جدول مکانیکی گذشته خلاصه کرد
[ترجمه ترگمان]مفهوم مسلم توسعه کنونی کشور را می توان به صورت یک لوح حکاکی شده در گذشته خلاصه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• (latin) blank slate (baby, person that has yet to learn his environment); something that exists in its original ancient or primitive state; fresh start, chance to start over without prejudice

پیشنهاد کاربران

لوح مطهر
حالت اولیه ذهن که در زمان تولد کاملا خالی، بدون پیش فرض یا بدون هیچ اطلاعات یا یادگیری هایی است.
لوح سفید و نانوشته، لوح بدون نقش و نگار، ایده خامی که پرورده نشده
رفتارگرایان علم زبانشناسی معتقدند که نوزاد انسان با ذهنی عاری از هر چیز, پا به دنیا می گذارد

بپرس