turning

/ˈtɜːrnɪŋ//ˈtɜːnɪŋ/

معنی: عطف، خیش زنی، منحرف
معانی دیگر: خراطی، تراشکاری، پیچ، برخوردگاه دو خیابان، دو راهی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of one that turns.

(2) تعریف: the act of reversing position.
مشابه: turn

(3) تعریف: a point where something changes direction, or the act of doing so.
مشابه: turn

(4) تعریف: the process of shaping something on a lathe.

(5) تعریف: something shaped on a lathe.

جمله های نمونه

1. his hair is turning into silver
موهایش دارد سفید می شود.

2. the leaves are turning rusty
برگ ها دارند زنگارگون می شوند.

3. to reverse the turning of the wheels
چرخش چرخ ها را وارونه کردن

4. he insulted me by turning his back to me and not answering my greeting
او با پشت کردن به من و پاسخ ندادن به سلام و تعارفم به من توهین کرد.

5. the country's economy is turning the corner
اقتصاد کشور رو به بهبود است.

6. he simplified the profile by turning it into a silhouette
با تبدیل نیمرخ به سیه نما آن را ساده کرد.

7. to darken a room by turning off the lights
با خاموش کردن چراغ ها اتاقی را تاریک کردن

8. after a while, the milk started turning
پس از مدتی شیر شروع به ترشیدگی کرد.

9. my head ached and the room was turning around my head
سرم درد می کرد و اتاق دور سرم می چرخید.

10. Howe was turning into an alcoholic because of the stress of his job.
[ترجمه گوگل]هاو به دلیل استرس شغلی به الکلی تبدیل می شد
[ترجمه ترگمان]او به دلیل استرس شغلی خود به الکلی تبدیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Before turning, you should slow down your car.
[ترجمه گوگل]قبل از پیچیدن، باید سرعت ماشین خود را کم کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از این که برگردی باید ماشینت رو آروم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Turning his trousers upside down, she shook out a lot of coins.
[ترجمه گوگل]شلوارش را وارونه کرد و سکه های زیادی را تکان داد
[ترجمه ترگمان]شلوارش رو زیر و رو کرد و سکه های فراوانی از جیبش بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He displayed his incompetence by turning in a report that was full of errors.
[ترجمه گوگل]او با ارائه گزارشی پر از خطا، بی کفایتی خود را نشان داد
[ترجمه ترگمان]او بی کفایتی خود را با ورق زدن در گزارشی که پر از اشتباه بود، به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Setting goals is the first step in turning the invisible into the visible.
[ترجمه گوگل]تعیین اهداف اولین قدم در تبدیل چیزهای نامرئی به مرئی است
[ترجمه ترگمان]تعیین اهداف اولین قدم در تبدیل نامریی به مرئی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The turning point in the process of growing up is when you discover the core of strength within you that survives all hurt.
[ترجمه گوگل]نقطه عطف در روند بزرگ شدن زمانی است که هسته قدرت درون خود را کشف می کنید که از هر آسیبی جان سالم به در می برد
[ترجمه ترگمان]نقطه عطف در فرآیند رشد، زمانی است که شما هسته قدرت را در درون خود کشف می کنید که تمام آسیب را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The housing sales have been turning down since the summer.
[ترجمه گوگل]فروش مسکن از تابستان کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]فروش مسکن از تابستان امسال کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عطف (اسم)
inclination, affection, conjunction, sympathy, turning, reference, turning point, bending

خیش زنی (اسم)
turning, listering, pioneering, reclaiming, ploughing, plowing

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

تخصصی

[عمران و معماری] گردش
[مهندسی گاز] تراشکاری، خراطی

انگلیسی به انگلیسی

• action of the person or thing that turns, rotating; place of a change in direction; act of shaping an object on a lathe; object which is shaped on a lathe
a turning is a road leading away from another road.

پیشنهاد کاربران

روی آوردن ( به دیگران )
Turning to others when needed
روی آوردن به دیگران در صورت نیاز
برگردان، ترجمه
گرویدن
ماشینکاری
بیراهه رفتن
از مسیر خارج شدن
منحرف شدن
Turning blades
تیغ های چرخشی
تغییر روش
تغییر مسیر
در مسیریابی به معنای خروجی یا گردش به سمت ( راست یا چپ )
Road that goes left or right
دوراهی
جاده ی فرعی - بیچ در جاده

تبدیل کردن، تغییر دادن
پیچ خوردن
تغییر
تراشکاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس