transport

/trænˈspɔːrt//trænsˈpɔːt/

معنی: حامل، وسیله نقلیه، حمل و نقل، بارکش، ترابری، ترابری کردن، نقل و انتقال دادن، بردن، حمل کردن، از جا در رفتن، از خود بیخود شدن
معانی دیگر: ترا بردن، ترابرد کردن، باربری کردن، حمل و نقل کردن، از خود بی خود کردن، دستخوش احساسات کردن، بارکشی (transportation هم می گویند)، وسیله ی نقلیه، از خود بی خودی، احساسات شدید، موج احساسات، نفی بلد کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: transports, transporting, transported
(1) تعریف: to convey from one place to another; carry.
مترادف: carry, convey, take, transfer
مشابه: bear, cart, deliver, haul, lug, move, pack, run, send, shift, ship, transmit

- Ships transport the oil from the Middle East to the importing countries.
[ترجمه گوگل] کشتی ها نفت را از خاورمیانه به کشورهای واردکننده حمل می کنند
[ترجمه ترگمان] کشتی ها نفت را از خاور میانه به کشورهای وارد کننده حمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Trains transported the troops across the country.
[ترجمه گوگل] قطارها نیروها را به سراسر کشور منتقل کردند
[ترجمه ترگمان] قطارها سربازان را در سراسر کشور حمل می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move by strong emotions.
مترادف: carry away, enrapture, move, overcome, overwhelm
مشابه: bewitch, captivate, carry, charm, enchant, enthrall, entrance, hypnotize, intoxicate, mesmerize, ravish, spellbind

- She was transported by the beauty of the landscape.
[ترجمه سیده زهرا سجادی] او تحت تاثیر زیبایی مناظر قرار گرفت
|
[ترجمه Parmis] او توسط زیبایی منظره منتقل شد
|
[ترجمه گوگل] او توسط زیبایی منظره منتقل شد
[ترجمه ترگمان] زیبایی مناظر به او انتقال داده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to convey to a foreign land as a punishment for a crime.
مترادف: banish, exile, expatriate, ostracize
مشابه: blackball, deport, excommunicate, expel, oust

- She cried when she heard her husband was to be transported.
[ترجمه گوگل] وقتی شنید که قرار است شوهرش را منتقل کنند، گریه کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی شنید که شوهرش منتقل می شود، گریه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: transportable (adj.), transportability (n.), transporter (n.)
(1) تعریف: the act or process of conveying or transporting.
مترادف: carriage, conveyance, delivery, transfer, transportation
مشابه: dispatch, removal, shipment, transit

- The transport of supplies to the soldiers was hampered by the flooding.
[ترجمه گوگل] انتقال آذوقه به سربازان به دلیل جاری شدن سیل با مشکل مواجه شد
[ترجمه ترگمان] انتقال آذوقه به سربازان در اثر سیل متوقف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a means of conveying or transporting.
مترادف: conveyance, transportation
مشابه: transit

- The subway is this city's public transport.
[ترجمه گوگل] مترو وسیله حمل و نقل عمومی این شهر است
[ترجمه ترگمان] مترو این شهر حمل و نقل عمومی این شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the state of being moved by strong emotions.
مشابه: bliss, ecstasy, elation, enchantment, euphoria, exaltation, excitation, exhilaration, rapture

- In his transport, he confessed himself to be a sinner and asked to be baptised.
[ترجمه گوگل] او در حمل و نقل خود اعتراف کرد که گناهکار است و خواستار غسل تعمید شد
[ترجمه ترگمان] او به وسیله حمل و نقل خود اعتراف کرد که گناهکار است و از او خواست که غسل تعمید شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a ship or plane used to carry military troops or supplies.
مترادف: troopship
مشابه: carrier

- The transports have arrived with supplies.
[ترجمه گوگل] وسایل حمل و نقل با وسایل رسیده است
[ترجمه ترگمان] حمل و نقل با تدارکات همراه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. animal transport is largely obsolescent
حمل و نقل توسط چهار پایان دیگر در اکثر جاها متداول نیست.

2. the transport of goods by airplane is very expensive
حمل کالا با هواپیما بسیار گران است.

3. the city's public transport system is old and inefficient
سازگان ترابری همگانی شهر قدیمی است و کارایی ندارد.

4. If you think that these transport problems can be solved by building more roads, you completely misunderstand the nature of the problem.
[ترجمه گوگل]اگر فکر می کنید که این مشکلات حمل و نقل را می توان با ساخت جاده های بیشتر حل کرد، کاملاً ماهیت مشکل را اشتباه متوجه شده اید
[ترجمه ترگمان]اگر فکر می کنید که این مشکلات حمل و نقل می تواند با ساخت جاده های بیشتر حل شود، شما به طور کامل ماهیت مشکل را درک می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The pipeline was constructed to transport oil across Alaska to ports on the coast.
[ترجمه گوگل]این خط لوله برای انتقال نفت از سراسر آلاسکا به بنادر در ساحل ساخته شد
[ترجمه ترگمان]این خط لوله برای انتقال نفت در سراسر آلاسکا به بنادر ساحلی ساخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It would be better to transport the goods by rail rather than by road.
[ترجمه قدردان] حمل ونقل ریلی از جاده ای بهتر است
|
[ترجمه گوگل]حمل و نقل کالا از طریق راه آهن به جای جاده بهتر است
[ترجمه ترگمان]بهتر است که کالا را به جای جاده حمل و نقل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Later centuries saw the development of a complex transport system.
[ترجمه گوگل]قرن های بعد شاهد توسعه یک سیستم حمل و نقل پیچیده بودیم
[ترجمه ترگمان]قرن های بعد توسعه یک سیستم حمل و نقل پیچیده را مشاهده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The museum is easily accessible by public transport.
[ترجمه گوگل]این موزه به راحتی با وسایل نقلیه عمومی قابل دسترسی است
[ترجمه ترگمان]حمل و نقل عمومی به راحتی در دسترس عموم قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Transport has always been the key to developing trade.
[ترجمه گوگل]حمل و نقل همیشه کلید توسعه تجارت بوده است
[ترجمه ترگمان]انتقال همیشه کلید توسعه تجارت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Services for customers on public transport are becoming non-existent.
[ترجمه گوگل]خدمات برای مشتریان در حمل و نقل عمومی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]خدماتی که برای مشتریان در زمینه حمل و نقل عمومی استفاده می شود، وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The city's transport system is one of the most efficient in Europe.
[ترجمه گوگل]سیستم حمل و نقل این شهر یکی از کارآمدترین سیستم های حمل و نقل در اروپا است
[ترجمه ترگمان]سیستم حمل و نقل شهر یکی از موثرترین سیستم های ترابری اروپا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Have you resolved the problem of transport yet?
[ترجمه گوگل]آیا هنوز مشکل حمل و نقل را حل کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]هنوز مساله حمل و نقل را حل کرده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The transport service cannot cope with the strain of so many additional passengers.
[ترجمه گوگل]خدمات حمل و نقل نمی تواند با فشار بسیاری از مسافران اضافی کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]خدمات حمل و نقل نمی تواند با فشار بسیاری از مسافران دیگر مقابله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Public transport is a big problem in this locality.
[ترجمه قدردان] در این محل حمل و نقل عمومی یک مشکل بزرگ است
|
[ترجمه گوگل]حمل و نقل عمومی مشکل بزرگی در این منطقه است
[ترجمه ترگمان]حمل و نقل عمومی یک مشکل بزرگ در این محل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Improved rail transport is essential for business.
[ترجمه گوگل]بهبود حمل و نقل ریلی برای تجارت ضروری است
[ترجمه ترگمان]حمل و نقل ریلی اصلاح شده برای تجارت ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I'm a great user of public transport.
[ترجمه گوگل]من یک کاربر بزرگ حمل و نقل عمومی هستم
[ترجمه ترگمان]من یک کاربر بزرگ حمل و نقل عمومی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We hired a van for transport.
[ترجمه Nobody] ما یه ون برای حمل نقل اجاره کردیم.
|
[ترجمه گوگل]ما یک ون برای حمل و نقل کرایه کردیم
[ترجمه ترگمان]ما یه ون برای حمل و نقل استخدام کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حامل (اسم)
porter, transport, bearer, carrier, vehicle, vector, conveyor, stave, conveyer

وسیله نقلیه (اسم)
transport, vehicle, conveyance, steed

حمل و نقل (اسم)
forwarding, transport, haul, transportation

بارکش (اسم)
transport, truck, lorry, wagon, waggon, freighter, tractor

ترابری (اسم)
shipping, transport, traffic, transportation

ترابری کردن (فعل)
transport

نقل و انتقال دادن (فعل)
transport, redeploy

بردن (فعل)
snatch, remove, bear, abstract, take, win, take away, carry, convey, conduct, propel, lead, steer, pack, transport, drive, port

حمل کردن (فعل)
remove, bear, carry, attribute, convey, ascribe, transport, haul, portage, wage, port, freight

از جا در رفتن (فعل)
transport, outrage, flare

از خود بیخود شدن (فعل)
transport, ravish, flip

تخصصی

[عمران و معماری] حمل و نقل - نقل و انتقال - حمل - حمل کردن - حمل و انتقال
[برق و الکترونیک] حمل کردن، نقل و انتقالات
[ریاضیات] انتقال دادن، انتقال، ترابری کردن، حمل و نقل کردن، حمل و نقل، ترابری

انگلیسی به انگلیسی

• act of transporting, conveyance; means of transporting (truck, ship, etc.)
convey, carry, bear, transfer; deport
you refer to vehicles that you travel in, for example buses, cars, and trains, as transport.
transport involves moving goods or people from one place to another.
when goods or people are transported from one place to another, they are moved there.

پیشنهاد کاربران

☑️ ترابُرد
transport ( v, n ) ( tr�nsˈpɔrt ) =to take sth sb from one place to another in a vehicle, e. g. to transport goods. transportation ( n ) ( tr�nspərˈteɪʃn ) , transporter ( n ) ( tr�nspɔrt )
transport
transport ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: ترابُرد 1
تعریف: جابه‏جایی مواد در سامانه‏های زیستی از خلال غشا، به‏ویژه غشای یاخته
transport
واژه ای ایرانی - اوروپایی :
trans - port
- trans = تَرا دَر پارسی به مینه یِ اَز این سوی به آن سوی
port = بُرد : سِتاک گُزَشته یِ بُردَن
بَرابَرنَهادِ گَرته بَردارانه یِ آن " تَرابُرد " اَست.
اَگَرچه " تَرابَری " را هَم می تَوان به کار گِرفت.
ترابریدن.
حمل و نقل_بارکشی
transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل )
transition::: انتقال
transport/UK::: انتقال ( حمل و نقل )
transportation/US::: انتقال ( حمل و نقل )
transmit::: منتقل کردن ، انتقال دادن
transmission::: انتقال
...
[مشاهده متن کامل]

transfer::: انتقال
همه ی این کلمات رو میشه به " انتقال " ترجمه کرد بدون اینکه به معنی جمله لطمه ای وارد شه .
البته کاربرد آن ها متفاوته :
مثلا transit بیشتر مربوط به انتقال اطلاعات و بیماری هاست که این انتقال با چشم قابل دیدن نیست. این کلمه بارها به معنی حمل و نقل به کار برده میشود .
transition مربوط به انتقال از یک حالت به حالت دیگر که با تغییر و تحول همراه است و نه انتقال از یک مکان به مکان دیگر . مثلا انتقال از جوانی به پیری یا انتقال از راهنمایی به دبیرستان .
transport طبق گفته دیکشنری لاگمن مریوط به انگلیسی بریتانیایی است که با کلمه transportation که در انگلیسی آمریکایی است هم معنی است . این دو کلمه نیز به معنی انتقال هستند اما طبق نوع جمله بارها به عنوان حمل و نقل استفاده میشود ( این دیگه مربوط به زبان فارسیه، باید طبق جمله یا معنی انتقال رو انتخاب کنیم یا حمل و نقل )
پس این نوع انتقال بیشتر مربوط به انتقالات فیزیکی مثل جابه جایی اجسام است که با چشم قابل دیدن هست ( حمل و نقل یا ترابری )
transfer هم نوع خاص خودشه . مثلا انتقال سند مالکیت یک زمین به شخص دیگر یا اینکه انتقال یک بازیکن فوتبال از یک تیم به تیم دیگر یا مثلا انتقال پول بین حساب های بانکی .
میتوان گفت این انتقال هم مجازی میتونه باشه و هم حقیقی یا همون فیزیکی .
transit=transport=transportation=حمل و نقل
mass transit= public transport=حمل و نقل عمومی

لایه حمل ونقل در شبکه نام دارد

ترابری، حمل و نقل
( کامپیوتر وIT ) انتقال
مثال: transport layer ( لایه ی انتقال )
فعل می باشد. حمل کردن
حمل و نقل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس