🔸 تعریف ها:
1 - ( عمومی ) : تغییر چشمگیر در ظاهر، ماهیت یا ساختار چیزی یا کسی مثال: British society underwent a radical transformation. جامعه ی بریتانیا دگرگونی بنیادینی را تجربه کرد.
2 - ( نمایشی ) : تغییر ناگهانی و دراماتیک در صحنه یا ظاهر بازیگر مثال: A miraculous transformation of the stage set.
... [مشاهده متن کامل]
3 - ( ریاضی ) : تبدیل یک تابع، مختصات یا معادله به شکل دیگر با حفظ ارزش یا ساختار مثال: A linear transformation of coordinates.
( زبان شناسی – نظریه ی چامسکی ) : تبدیل ساختار ژرف جمله به ساختار سطحی با استفاده از قواعد نحوی مثال: Passive transformation of active sentences.
4 - ( زیست شناسی – ژنتیک ) : تغییر ژنتیکی سلول از طریق ورود DNA خارجی، به ویژه توسط پلاسمید مثال: Bacterial transformation via plasmid insertion.
🔹 مثال ها:
The internet has led to a transformation in shopping habits. اینترنت باعث تحول در عادات خرید شده است.
Her emotional transformation was visible to everyone. دگرگونی احساسی اش برای همه قابل مشاهده بود.
The transformation of energy into motion is key to engine design. تبدیل انرژی به حرکت، کلید طراحی موتور است.
🔹 مترادف ها: change – alteration – modification – conversion – metamorphosis
🔹 نکته ی فرهنگی و روان شناختی:
- در روان شناسی یونگی، Transformation نماد رشد درونی، عبور از بحران، و رسیدن به خود واقعیه
- در ادبیات و هنر، اغلب با تصویر پروانه، ققنوس یا سفر قهرمان همراهه
- در فرهنگ انگیزشی، این واژه نماد تغییر مثبت، رهایی از گذشته، و آغاز دوبارهه
تحول / دگرگونی / تغییر اساسی
تغییر و تحول
"دگرنمایی. دگرنمودی. دگرنمود. دگر نماد":transformation
برابرواژه ها🇮🇷
دگرش، رَمِش، دگرنمود، دگردیس، دگرگشت، نوسا، نوسایی، ترادیس، تراریخت
📋 دوستان در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم form
📌 این ریشه، معادل "Shape" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "Shape" مربوط هستند.
📂 مثال:
🔘 form: The visible shape or configuration of something
... [مشاهده متن کامل]
🔘 formal: Following established conventions in shape or structure
🔘 informal: Relaxed in shape or structure; not following strict rules
🔘 formation: The process of developing a particular shape or structure
🔘 transform: To change in shape or appearance
🔘 transformation: A thorough change in shape or form
🔘 reform: To improve by changing its shape or structure
🔘 reformation: The act of reshaping or restructuring for improvement
🔘 conform: To align one's shape or behavior with standards or norms
🔘 conformation: The shape or structure of something, especially an animal
🔘 inform: To give shape to knowledge by conveying facts
🔘 information: Data that shapes understanding or knowledge
🔘 deform: To distort the shape of something
🔘 deformation: The action of changing shape, especially through pressure
🔘 uniform: Not changing in shape; consistent in form
🔘 uniformity: The quality of having the same shape or form throughout
🔘 formula: A mathematical rule expressed in symbols that shapes calculations
🔘 formulate: To create or devise methodically, shaping a strategy or proposal
🔘 perform: To carry out an action, shaping it to fulfill a task or function
🔘 performance: The act of presenting a form of entertainment, shaping an experience for an audience
این کلمه در کانتکست های مختلف معانی متفاوت و عمیقی داره
یکی از معانیش
تغییر عظیم و قابل توجه ظاهری یا شخصیتی یک شخص یا یک چیز که منجر به بهتر شدن اون میشه
مثالها:
There's been a transformation in Carl since he started going out with Annie.
... [مشاهده متن کامل]
Have you seen the transformation of our garden?
Local people have mixed feelings about the planned transformation of their town into a regional capital.
I'd never seen Jose in a tuxedo before - it was quite a transformation.
The internet has led to a transformation in shopping habits.
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )
•
⚫ واژه ی برنهاده: ترادیسش
•
⚫ نگارش به خط لاتین: Tarādisesh
•
⚫ آمیخته از: ترا ( trans ) و �دیس� ( form ) و �ِش� ( ation )
... [مشاهده متن کامل]
•
⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیب سلطانی
•
⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.
تبدیل، دگرگونی، تغییرشکل، تغییرماهیت، تحول. انتقال. ترادیسی. استحاله. دگرسازی
change, alteration, conversion, metamorphosis, revolution, sea change, transmutation
🔷 ( مهندسی برق )
🔷 واژه مصوب: ترادیسش
🔷 تعریف: ترادیسش برق
change, alteration, conversion, metamorphosis, revolution, sea change, transmutation
transformation ( n ) ( tr�nsfərˈmeɪʃn ) =a complete change in sth, e. g. What a transformation! You look great. the country's transformation from dictatorship to democracy. transformational
این کلمه معنای بسیار عمیقی داشته و در انگلیسی امروز بسی خشک و بی مایه شده. trans یعنی ورا، آنسوی و form یعنی صورت ظاهری. پس Transformation یعنی ورای آنچه در ظاهر است. یا وارونه کردن چیزی و حقیقت آن را
... [مشاهده متن کامل] دیدن. یا حتی تغییر وضعیت ظاهری و تبدیل آن به وضعیت حقیقی. در فارسی نمی توانم معادلی برای این معنی عمیق پیدا کنم.
تبدیل، دگرگونی، تغییرشکل، تغییرماهیت، تحول
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : transform
✅️ اسم ( noun ) : transformation
✅️ صفت ( adjective ) : transformational / transformable / transformative
✅️ قید ( adverb ) : _
ایجاد تغییر و تحول کامل در چیزی به منظور اصلاح آن
در ادبیات رشتۀ طراحی، به نظر میرسد که این واژه مفهومی نزدیک به Transition دارد و می تواند به معنای �گذار� یا �انتقال� ( از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب� در نظر گرفته شود.
در زیست شناسی مولکولی به معنای: ⬇️
تَرا ریختی
تَرا ریخت سازی
دگرسازی
تَرا دیسی
در متون زیست شناسی به معنای: ⬇️
تَرادیسی
وَراریخت
دگرسازی
تحول و دگرگونی
دگردیسی
trans = گذر ، انتقال
form = شکل، فرم
ation = پسوند اسم ساز
transformation = انتقال از یک شکل به شکلی دیگر
transformation = گشتار
transformation ( مهندسی برق )
واژه مصوب: تبدیل 7
تعریف: ← تبدیل برق
transformation ( noun ) = تغییر شکل، دگرگونی، تبدیل، تحول، استحاله
Definition = یک تغییر کامل در ظاهر یا ماهیت چیزی یا کسی/
examples: 1 - the student's transformation from a "D" student to a "b" student was remarkable.
... [مشاهده متن کامل]
تغییر دانشجویان از دانش آموز سطح "D" به دانش آموز سطح"b" قابل توجه بود.
2 - The city's transformation has been amazing.
دگرگونی شهر شگفت انگیز بوده است.
3 - This plan means a complete transformation of our organization.
این طرح به معنای تحول کامل در سازمان ما است.
4 - Local people have mixed feelings about the planned transformation of their town into a regional capital.
مردم محلی در مورد تبدیل برنامه ریزی شده شهرشان به پایتخت منطقه احساسات متفاوتی دارند.
5 - I'd never seen Jose in a tuxedo before - it was quite a transformation.
من قبلاً هرگز خوزه را در لباس تاکیدو ندیده بودم - این کاملاً یک دگرگونی بود.
Transformation:تغییر شکل و دگرگونی
Transportation:حمل و نقل
Change complete
با سلام و پوزش از درج جمله ناقص در توضیحات قبلی ، جمله کامل بشرح زیر میباشد :
Chemistry is the study of transformation
بطور کلی همانطور که در معانی بالا درج شده در هر رشته ای از علوم ویا دیسیپلین های متفاوت معنی خاصی لحاظ گردیده است ، اما تجربه شخصی اینجانب : مناسب ترین معنی برای هر کلمه با توجه به معنای جمله و در کنار دیگر کلمات است و ممکن است طیف وسیعی از واژه ها را در خود داشته باشد ، مانند :
... [مشاهده متن کامل]
Chemistry is . . . Transformation
میتوان معانی تبدیل ، تغییر ماهیت ، تغییر شکل ، رنگ و. . . رابرای این کلمه در علم شیمی منظور داشت
با تشکر
زبان شناسی:
گشتار
در مهندسی مواد = استحاله
دگرگونی
دگرگون شدگی ، تحول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)