95 1529 100 1 trade off /ˈtreɪdˈɒf/ /treɪdɒf/معنی: مبادله کردن، سبک و سنگین کردنمعانی دیگر: پایاپای کردن، معاوضه کردن، بده و بستان کردن، پایاپای کاری، تاخت (زنی)، تهاتر، بده و بستان (trade off هم می نویسند) واژه trade off در جمله های نمونه 1. They cynically tried to trade off a reduction in the slaughter of dolphins against a resumption of commercial whaling. [ترجمه ترگمان]با بدگمانی در تلاش بودند که کاهشی در کشتار of علیه ازسر گیری شکار نهنگ را کاهش دهند [ترجمه گوگل]آنها به شدت سعی داشتند کاهش کشتار دلفین ها را در برابر نابودی تجاوز به فروش نهنگ ها کاهش دهند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. The two armies agreed to trade off their prisoners. [ترجمه حامد] دو ارتش موافقت کردند که زندانیان خود را با یکدیگر معامله کنند6|1 [ترجمه ترگمان]دو ارتش توافق کردند که زندانیان خود را آزاد کنند [ترجمه گوگل]دو ارتش موافقت کردند که زندانیان خود را محاصره کنند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. Companies are under pressure to trade off price stability for short-term gains. [ترجمه محمد عنایت زاده] شرکت ها تحت فشار هستند تا ثبات قیمت را برای به دست آوردن سود کوتاه مدت بررسی (سبک و سنگین) کنند. ... مترادف trade off مبادله کردن (فعل)exchange , intercommunicate , swap , trade , chaffer , dicker , interchange , trade offسبک و سنگین کردن (فعل)trade off معنی trade off در دیکشنری تخصصی trade off[حسابداری] فداکردن ، یکی را نسبت به دیگری بهای بیشتر دادن[کامپیوتر] سبک و سنگین کردن . | Trade Receivables | Trade Terms | Trade union | trade usage | Trade wind | معنی کلمه trade off به انگلیسی trade off• exchange, replacing one thing with another; compromise, concession• a trade-off between two opposing things is a compromise or balance between them. trade off را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران لیلی تجارت راضی پایاپای کاری فرناز تجارت مهسا جبران خسارت سعید پژمان متعادل کردن sima مصالحه کردن فاضله تجاری disx تعامل عبدالحسین انتخابی تعدیل شدن ، تعدیل کردن ، متعادل کردن nasim موازنه پوریا چشم پوشی کردن، بیخیال شدن mahdi sabok sangin kardan فواد بهشتی توازن، مصالحه غیاثی فر توازنتعادل سعيد برزگر داد و ستدمبادله پاياپاي احمد درفشدار ايجاد توازن بين دو وضعييت يا کيفيت براي کسب نتيجه مطلوب سید محمود حسینی در عوض... ، کاری رو قبول کردن در ازای....به نوبت کاری رو انجام دادن، نوبتی کردن کاریفدا کردن،پذیرفتن، دادن، چیزی غیر دلخواه در ازای منفعتی دیگر HSN برقراری تعادل بین دو یا چند معیار (الکترونیک)معمولا دو معیار بر روی هم اثر عکس دارند. مانند " سرعت و دقت" یا "قیمت و کیفیت" محمدرضا خسروی مبادله، بده و بستان، تاخت زنی رسول بده بستان، سبک و سنگین کردن امور MH تجارت، توازن، تعادل معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Fatemeh > testability Asra > Mechine Khazaeii > period Sunflower > see to S.Ara > Gulf Coast Reyhane > hoity toity کسری > کسرا خزاییی > simpler نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته A.C.EFarhoodرهگذرحیدریعلی باقریEnglish Userسحر نجات پورمحمدرضا ایوبی صانع فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته army گریسته اند تفکر امیز پرفروغ ضایع مکن ساجده تحسین آمیز امکان ناپذیر