testing

/ˈtestɪŋ//ˈtestɪŋ/

معنی: ازمایش
معانی دیگر: ازمایش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or practice of administering or undergoing a test or tests.

جمله های نمونه

1. testing nuclear weapons under the sea
آزمایش کردن سلاح های اتمی در زیر دریا

2. testing the strength of a new bomb
آزمایش قدرت یک بمب جدید

3. the enemy is testing our resolve
دشمن دارد اراده ی ما را امتحان می کند.

4. the motor had undergone extensive testing
موتور مورد آزمایش های زیادی قرار گرفته بود.

5. Cancer deaths caused by fallout from weapons testing could rise to 4 million over the next few centuries.
[ترجمه گوگل]مرگ و میر ناشی از سرطان ناشی از آزمایشات اسلحه ممکن است طی چند قرن آینده به 4 میلیون افزایش یابد
[ترجمه ترگمان]مرگ های ناشی از آزمایش سلاح منجر به مرگ ۴ میلیون نفر در طول چند قرن آینده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company has introduced random drug testing of its employees.
[ترجمه گوگل]این شرکت آزمایش دارویی تصادفی کارمندان خود را معرفی کرده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت آزمایش مواد مخدر تصادفی کارمندان خود را ارائه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Testing is taking up an inordinate amount of teachers' time.
[ترجمه گوگل]آزمون زمان زیادی از معلمان را می گیرد
[ترجمه ترگمان]آزمایش مقدار بسیار زیادی از زمان معلمان را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Our country has discontinued nuclear testing.
[ترجمه گوگل]کشور ما آزمایش های هسته ای را متوقف کرده است
[ترجمه ترگمان]کشور ما آزمایش هسته ای را متوقف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Testing patients without their consent would constitute a professional and legal offence.
[ترجمه گوگل]آزمایش بیماران بدون رضایت آنها یک تخلف حرفه ای و قانونی است
[ترجمه ترگمان]آزمایش بیماران بدون رضایت آن ها موجب یک جرم حرفه ای و قانونی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Practical measures such as quality control and testing are very important in the manufacturing process.
[ترجمه گوگل]اقدامات عملی مانند کنترل کیفیت و آزمایش در فرآیند تولید بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]معیارهای عملی مانند کنترل کیفیت و آزمایش در فرآیند تولید بسیار مهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They learnt a lot from the initial market testing exercise.
[ترجمه گوگل]آنها از تمرین اولیه آزمایش بازار چیزهای زیادی یاد گرفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها از ورزش آزمایش اولیه بازار خیلی چیزها یاد گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nuclear testing was resumed in defiance of an international ban.
[ترجمه گوگل]آزمایش های هسته ای برخلاف ممنوعیت بین المللی از سر گرفته شد
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها هسته ای در مخالفت با ممنوعیت بین المللی ازسر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The government is clearly testing the water, to gauge the country's reactions to their proposals.
[ترجمه گوگل]دولت به وضوح در حال آزمایش آب است تا واکنش کشور به پیشنهادات آنها را بسنجد
[ترجمه ترگمان]دولت به روشنی در حال آزمایش آب است تا واکنش های کشور را نسبت به پیشنهادها آن ها ارزیابی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nuclear testing has exposed millions of people to radiation.
[ترجمه گوگل]آزمایش های هسته ای میلیون ها نفر را در معرض تشعشعات قرار داده است
[ترجمه ترگمان]آزمایش هسته ای میلیون ها نفر را در معرض تشعشع قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The gold-medal winning weightlifter was disqualified after testing positive for anabolic steroids.
[ترجمه گوگل]وزنه بردار برنده مدال طلا پس از مثبت بودن تست استروئید آنابولیک محروم شد
[ترجمه ترگمان]مدال طلای برنده مدال طلا پس از آزمایش مثبت for anabolic، رد صلاحیت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ازمایش (اسم)
test, assay, temptation, experiment, shy, trial, testing, tryout, try, exam, examination, experience, examen, experimentation, probation, screening

تخصصی

[عمران و معماری] آزمایش - آزمون
[برق و الکترونیک] آزمایش کردن
[فوتبال] آزمایش کردن
[نساجی] آزمایش کردن
[ریاضیات] آزمون کردن
[آمار] 1. آزمون 2. آزمون سازی

انگلیسی به انگلیسی

• having the characteristics of an examination or test; trying, subjecting to strain
examining, quizzing, editing of a test
testing problems or situations are very difficult to deal with.

پیشنهاد کاربران

محکش
( Mahakesh )
سنجش
آزمون
طاقت فرسا
حال کسی رو سر جا آوردن - حواس کسی رو جمع کردن
سخت و مشکل
Difficult

بپرس