transposition

/ˌtrænspəˈzɪʃn̩//ˌtrænspəˈzɪʃn̩/

معنی: جابجا شدگی، تقدم و تاخر، ترانهش، پس و پیش سازی، پس و پیشی، فراگذاری
معانی دیگر: پس و پیش گذاری، جابجا سازی، جابجایی، مقلوب سازی، فرا نهش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: transpositional (adj.)
(1) تعریف: the act of transposing, or the condition of being transposed.

(2) تعریف: something that has been transposed.

جمله های نمونه

1. His pen name represented the transposition of his initials and his middle name.
[ترجمه گوگل]نام قلم او نشان دهنده جابجایی حروف اول و نام میانی او بود
[ترجمه ترگمان]نام قلم و حروف اول اسم و نام میانی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They may also incorporate a transposition device.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین ممکن است یک دستگاه انتقال را در خود جای دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها هم چنین ممکن است یک وسیله جانشینی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Another mechanism, called transposition, can also increase the frequency of one variant through the genome.
[ترجمه گوگل]مکانیسم دیگری به نام جابجایی نیز می تواند فرکانس یک نوع را از طریق ژنوم افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]یک مکانیسم دیگر که جابجایی نامیده می شود می تواند فرکانس یک متغیر را از طریق ژنوم افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Objective To observe the effects of anterior transposition of the inferior oblique on the treatment of DVD with inferior oblique overaction.
[ترجمه گوگل]ObjectiveTo مشاهده اثرات جابجایی قدامی مایل تحتانی در درمان DVD با بیش فعالی مایل تحتانی
[ترجمه ترگمان]هدف از مشاهده اثرات جابجایی جلویی of پایین تر بر روی درمان دی وی دی با شیب oblique پایین تر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The former symmetric encryption algorithms use substitution and transposition techniques.
[ترجمه گوگل]الگوریتم های رمزگذاری متقارن سابق از تکنیک های جایگزینی و جابجایی استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]الگوریتم رمزنگاری متقارن قبلی از جانشینی و تکنیک های جابجایی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Methods: Repair the maxillofacial defect with the transposition of cervical and thoracic bilobed skin flap.
[ترجمه گوگل]روش کار: ترمیم نقص فک و صورت با جابجایی فلپ پوستی دولوبی گردن رحم و قفسه سینه
[ترجمه ترگمان]روش ها: تعمیر عیب فک و فک با جابجا شدگی گردن رحم و استخوان قفسه سینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Objective: To provide anatomy data for the transposition of vascularized flap of magnus adductor muscle tendon to repair the defected tibial collateral ligament.
[ترجمه گوگل]هدف: ارائه داده های آناتومی برای جابجایی فلپ عروقی تاندون عضله ادکتور مگنوس برای ترمیم رباط جانبی تیبیا معیوب
[ترجمه ترگمان]هدف: ارایه داده های آناتومی برای جابجایی دریچه of of adductor of برای ترمیم the collateral tibial tibial
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is possible to reconstruct respiratory function by transposition of accessory nerve to phrenic nerve in the rats with upper cervical cord injuries.
[ترجمه گوگل]بازسازی عملکرد تنفسی با انتقال عصب جانبی به عصب فرنیک در موش‌های مبتلا به آسیب طناب فوقانی دهانه رحم امکان‌پذیر است
[ترجمه ترگمان]بازسازی عملکرد تنفسی از طریق جابجایی عصب جانبی به عصب phrenic در موش های دارای آسیب نخاعی بالا امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The calculation can use two different ways, that is:Transposition Zernike Coefficients Method and Extended Simultaneous Equations Method.
[ترجمه گوگل]محاسبه می تواند از دو روش مختلف استفاده کند، یعنی: روش ضرایب جابجایی Zernike و روش معادلات همزمان گسترده
[ترجمه ترگمان]این محاسبه می تواند از دو روش مختلف استفاده کند: روش transposition Zernike Coefficients و روش معادلات همزمانی Extended
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Conclusion The transposition of tendon of forearm has enough length and intensity to repair dislocation of the distal radio-ulnar joint.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری انتقال تاندون ساعد طول و شدت کافی برای ترمیم دررفتگی مفصل رادیو اولنار دیستال دارد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری جابجا شدگی آریل of دارای طول و شدت کافی برای ترمیم جابجایی اتصال رادیو - ulnar دوربرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The complete transposition of the great arteries ( TGA ) is one of the commonest congenital cardiac anomalies cyanosis.
[ترجمه گوگل]جابجایی کامل شریان های بزرگ (TGA) یکی از شایع ترین ناهنجاری های مادرزادی سیانوز قلبی است
[ترجمه ترگمان]جابجایی کامل شریان های بزرگ (TGA)یکی از رایج ترین ناهنجاری های مادرزادی قلبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To investigate the protective effects of pedicled omental transposition on the kidney with glomerulosclerosis.
[ترجمه گوگل]بررسی اثرات حفاظتی جابجایی امنتوم پدیکل روی کلیه با گلومرولواسکلروز
[ترجمه ترگمان]برای بررسی اثرات حفاظتی of omental transposition بر روی کلیه با glomerulosclerosis
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Conclusion Pedicled - fibula transposition is a choice method for repairing massive defects of tibia and femur.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری جابجایی نازک نی یک روش انتخابی برای ترمیم عیوب بزرگ استخوان درشت نی و استخوان ران است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری Pedicled - نازک نی یک روش انتخابی برای ترمیم نقص های عظیم درشت نی و فیمر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The transposition schemes of arbitrary arrangement four phase overhead lines are discussed in detail, and the each sequence parameter calculation of the lines are also studied.
[ترجمه گوگل]طرح‌های جابجایی ترتیب دلخواه خطوط هوایی چهار فاز به تفصیل مورد بحث قرار می‌گیرد و محاسبه پارامتر هر دنباله خطوط نیز مورد مطالعه قرار می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]طرح های جانشینی ترتیب دل خواه چهار خط بر سر هم با جزییات مورد بحث قرار می گیرند و محاسبه پارامتر هر دنباله از خطوط نیز مورد مطالعه قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Since 199 transposition of tensor facia lata was practiced in 102 cases. The results were good.
[ترجمه گوگل]از سال 199 جابجایی تانسور فاسیا لاتا در 102 مورد انجام شد نتایج خوب بود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که ۱۹۹ صندلی محرک tensor در ۱۰۲ مورد اجرا شد نتایج خوب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جابجا شدگی (اسم)
dislocation, displacement, translocation, transposition

تقدم و تاخر (اسم)
transposition

ترانهش (اسم)
transposition

پس و پیش سازی (اسم)
transposition

پس و پیشی (اسم)
transposition

فراگذاری (اسم)
transposition

تخصصی

[حسابداری] جابجا نوشتن اعداد
[عمران و معماری] برگردان - جابجایی
[برق و الکترونیک] جابجایی، تبدیل
[نساجی] تقدم و تاخر - تقابل - جابجاشدگی
[ریاضیات] ترانهش

انگلیسی به انگلیسی

• act of transposing, transference, carrying, interchange; something which is transposed

پیشنهاد کاربران

در حقوق اتحادیه اروپا به فرآیند انتقال قانون از دستورالعمل به قوانین داخلی اطلاق می شود.
transposition ( موسیقی )
واژه مصوب: انتقال 5
تعریف: نت نویسی یا اجرای موسیقی در نغمه ای متفاوت با نغمۀ اولیه
تعامل
جابه جایی مقوله ای
تغییر موقعیت، تغییر وضعیت

بپرس