talking

/ˈtɔːkɪŋ//ˈtɔːkɪŋ/

معنی: مکالمه، ناطق، سخنگو
معانی دیگر: حرفزن، گویا، غیر صامت، سخن دار، عمل سخن گفتن، حرف زنی، صحبت، با حالت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of one who talks.
مشابه: speech
صفت ( adjective )
• : تعریف: having the ability to speak.
مشابه: articulate

- talking birds
[ترجمه گوگل] پرندگان سخنگو
[ترجمه ترگمان] درباره پرندگان صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a talking doll
عروسک سخنگو

2. stop talking
حرف نزن.

3. you're talking nonsense
داری چرند می گویی.

4. he was talking to a friend
داشت با دوستش حرف می زد.

5. we were talking of you just now!
همین الان داشتیم حرف تو را می زدیم !

6. who are talking and to whom do they talk?
چه کسانی دارند حرف می زنند و با کی حرف می زنند؟

7. he kept on talking
او به حرف زدن ادامه داد.

8. it was like talking to a brick wall
حرف حساب سرش نمی شد.

9. sweating women were talking and fanning themselves restlessly
زن ها عرق ریزان حرف می زدند و با بی تابی خود را باد می زدند.

10. the time for talking is past; it's now time to act
وقت حرف زدن تمام شده ; حالا موقع عمل است.

11. this kind of talking will get you nowhere!
این طور حرف زدن تو را به جایی نخواهد رساند!

12. two men were talking below
در پایین دو نفر صحبت می کردند.

13. what kind of talking is this!
این چه جور حرف زدنه !

14. when he was talking of his dead father there was a catch in his voice
هنگامی که حرف پدر مرحومش را می زد صدایش گرفتگی پیدا کرد.

15. a stagy way of talking
روش حرف زدن به تقلید از بازیگران

16. he became hoarse from talking
آنقدر حرف زد که صدایش گرفت.

17. he was used to talking in monologue
او عادت داشت متکلم وحده باشد.

18. all the time i was talking to her she seemed preoccupied
در تمام مدتی که با او حرف می زدم به نظر می رسید که در عالم دیگری سیر می کند.

19. he coughed and then continued talking
او سرفه کرد و سپس حرف زدن را ازسر گرفت.

20. she is on the horn talking to her mother
او پشت تلفن با مادرش حرف می زند.

21. some people shout instead of talking
برخی از مردم به جای حرف زدن داد می زنند.

22. you don't know what you're talking about
تو سرت نمی شود! (تو نمی دونی چه میگی !)

23. coincidentally he arrived as i was talking about him
تصادفا همانطور که حرف او را می زدم سر و کله اش پیدا شد.

24. he is interested in doing, not talking
او اهل عمل است نه حرف.

25. he choked two or three times while talking
دو سه بار در حین صحبت حرف در گلویش گیر کرد.

26. he said goodbye, but lingered at the door and continued talking
او خداحافظی کرد ولی جلو در ماند و به حرف زدن ادامه داد.

27. They stayed talking until well into the night.
[ترجمه گوگل]آنها تا پاسی از شب با هم صحبت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها تا پاسی از شب با هم صحبت ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Mr Golding delivered an oblique warning, talking of the danger of sudden action.
[ترجمه گوگل]آقای گلدینگ یک هشدار مورب ارائه کرد و از خطر اقدام ناگهانی صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]آقای گلدینگ در مورد خطر اقدام ناگهانی هشدار مورب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. She has a slow, deliberate way of talking.
[ترجمه گوگل]او روشی آهسته و آگاهانه برای صحبت کردن دارد
[ترجمه ترگمان]طرز حرف زدن آهسته و سنجیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. They are talking about elderly pursuits.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد پیگیری های سالمندان صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد کاره ای مسن صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مکالمه (اسم)
talking, talk, palaver, conversation, colloquium

ناطق (صفت)
talking

سخنگو (صفت)
able to speak, talking, audio, acoustic, eloquent

انگلیسی به انگلیسی

• speaking; conversing
speaking

پیشنهاد کاربران

صحبت کردن در باره ی تابعت ها
she talked to you the negative, and you were talking about it
همش با تو منفی صحبت کردو ازت ایراد میگرفت
صحبت کردن

بپرس