systemic

/ˌsɪˈstemɪk//sɪˈstemɪk/

معنی: بدنی، همستی، جهازی
معانی دیگر: وابسته به سیستم، هندادی، سازگانی، وابسته به تمام بدن یا ساختار بدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: affecting the entire body.

- a systemic infection
[ترجمه گوگل] یک عفونت سیستمیک
[ترجمه ترگمان] یه عفونت systemic
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or relating to a system.
اسم ( noun )
مشتقات: systemically (adv.)
• : تعریف: any of various pesticides that are absorbed by plants.

جمله های نمونه

1. The current recession is the result of a systemic change within the structure of the country's economy.
[ترجمه گوگل]رکود فعلی نتیجه یک تغییر سیستمی در ساختار اقتصاد کشور است
[ترجمه ترگمان]رکود کنونی ناشی از تغییر سیستماتیک در ساختار اقتصاد کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The economy is locked in a systemic crisis.
[ترجمه فری] اقتصاد دچار یک بحران فراگیر شده است.
|
[ترجمه گوگل]اقتصاد در یک بحران سیستماتیک محبوس شده است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد در یک بحران سیستمی گرفتار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Corruption in the police force is systemic.
[ترجمه گوگل]فساد در نیروی انتظامی سیستمی است
[ترجمه ترگمان]فساد در نیروی پلیس فراگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The exact mechanism behind this systemic effect remains to be elucidated.
[ترجمه گوگل]مکانیسم دقیق این اثر سیستمیک باید روشن شود
[ترجمه ترگمان]مکانیسم دقیق پشت این اثر سیستمیک را باید روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Apart from these systemic effects, there may be a quite marked local inflammation with swelling and white-cell infiltration.
[ترجمه گوگل]جدا از این اثرات سیستمیک، ممکن است یک التهاب موضعی کاملا مشخص همراه با تورم و نفوذ گلبول های سفید وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این عوارض سیستمیک، ممکن است یک التهاب محلی کاملا مشخص با ورم سلول های سفید و سفید وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ethanol has a systemic as well as topical action on the gastric parietal cell.
[ترجمه گوگل]اتانول دارای اثر سیستمیک و همچنین موضعی بر روی سلول جداری معده است
[ترجمه ترگمان]اتانول، یک عمل سیستمیک و هم موضعی در بخش parietal شکمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thus systemic and schematic knowledge develop concurrently, each supportive of the other.
[ترجمه گوگل]بنابراین دانش سیستمی و شماتیک به طور همزمان توسعه می یابد و هر یک از دیگری حمایت می کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، دانش سیستماتیک و فراگیر به صورت همزمان رشد می کنند و هر کدام حامی دیگری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Systemic amyloidosis often affects the gastrointestinal tract and may result in this condition.
[ترجمه گوگل]آمیلوئیدوز سیستمیک اغلب بر دستگاه گوارش تأثیر می گذارد و ممکن است منجر به این وضعیت شود
[ترجمه ترگمان]amyloidosis سیستمی اغلب بر دستگاه گوارش تاثیر می گذارد و ممکن است منجر به این شرایط شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. New corticosteroid compounds with high topical and little systemic activity seem to offer great benefit to inflammatory bowel disease patients.
[ترجمه گوگل]ترکیبات کورتیکواستروئیدی جدید با فعالیت موضعی بالا و کم فعالیت سیستمیک به نظر می رسد برای بیماران مبتلا به بیماری التهابی روده مفید باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که ترکیبات corticosteroid جدید دارای فعالیت سیستمیک با موضعی بالا و کوچک به نظر می رسد که به بیماران مبتلا به بیماری روده کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We conclude that the systemic response is caused by an electrical signal propagating through the plant.
[ترجمه گوگل]نتیجه می گیریم که پاسخ سیستمیک ناشی از یک سیگنال الکتریکی است که از طریق گیاه منتشر می شود
[ترجمه ترگمان]ما نتیجه می گیریم که واکنش سیستمیک توسط یک سیگنال الکتریکی که از طریق گیاه تکثیر می شود، ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The systemic requirements of the conceptual model were also considered.
[ترجمه گوگل]الزامات سیستمی مدل مفهومی نیز در نظر گرفته شد
[ترجمه ترگمان]الزامات سیستمیک مدل مفهومی نیز در نظر گرفته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Other rare systemic side effects are skin rash, liver dysfunction, and renal dysfunction.
[ترجمه گوگل]سایر عوارض جانبی نادر سیستمیک عبارتند از: بثورات پوستی، اختلال عملکرد کبد و اختلال عملکرد کلیه
[ترجمه ترگمان]دیگر عوارض جانبی سیستمیک نادر، اختلال پوستی، اختلال عملکرد کبد و نارسایی کلیه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And an excess of fluoride must have a systemic effect elsewhere in the body.
[ترجمه گوگل]و فلوراید اضافی باید اثر سیستمیک در جای دیگری از بدن داشته باشد
[ترجمه ترگمان]و اضافی فلوراید باید اثر سیستمیک را در جای دیگری در بدن داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As parietal cells release acid into the lumen of the stomach, they release bicarbonate into the systemic circulation.
[ترجمه گوگل]همانطور که سلول های جداری اسید را در مجرای معده آزاد می کنند، بی کربنات را به گردش خون سیستمیک آزاد می کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی که سلول های آهیانه ای اسید را به لومن در معده آزاد می کنند، جوش شیرین را در گردش سیستمیک آزاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدنی (صفت)
bodily, physical, corporal, somatic, corporeal, systemic

همستی (صفت)
systemic

جهازی (صفت)
systemic

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a system; pertaining to or affecting an entire body or organism
a systemic drug or poison affects the whole of the body, rather than just one part of it.
you can also use systemic to refer to something which has an important effect on every aspect or level of a particular organization or country; a technical use.

پیشنهاد کاربران

۱. منظم. سازمند. نظام مند. سیستمی ۲. درون تنی. عمومی. سیستمیک ( صفت دارو یا عوامل دیگری که روی تمام بدن اثر می کند، در مقابل موضعی ) ۳. ریشه ای. سیستمیک ( صفت حشره کش هایی که از ریشه گیاه جذب می شوند ) ۴. ریشه ای. بنیادی. ( مربوط به ) کل سیستم
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
a systemic infection
یک عفونت عمومی
The economy is locked in a systemic crisis.
اقتصاد در یک بحران ریشه ای قفل شده است.

راژمانیک
( Rāzhmānic )
☑️ راژمانیک
راژمانیک
🇮🇷 همتای پارسی: راژمانیک 🇮🇷
:The systemic approach
refers to an analysis method; a way to handle a complex system with a global point of view without focalizing on details.
( زیست شناسی ) عمومی، سرتاسری
>> مربوط به کل بدن یک جاندار
مثال:
Systemic circulation ( گردش خون عمومی )
فراگیر
همه جانبه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : systematize
✅️ اسم ( noun ) : system / systematization
✅️ صفت ( adjective ) : systematic / systemic
✅️ قید ( adverb ) : systematically / systemically
سازمان یافته
systemic ( عمومی )
واژه مصوب: سامانه ای
تعریف: متعلق یا مربوط به سامانه
در پزشکی: تمام تنی
در پزشکی : عمومی ( در تضاد با موضعی:local )
نظام مند
ساختاری
وابسته به نظام، نظامی
سامانه ای
جذبی
مثال: systemic pesticide
آفت کش جذبی
منتظم
هماهنگ و یکپارچه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس