معنی: اصولی، قاعده دار، روش دار، با همست، همست دارمعانی دیگر: منظم، مرتب، سازمان یافته، سامانمند، بهسامان، از روی حساب و کتاب، از روی روش، روشمند، وابسته به سیستم خاص، سازگانی، هندادی، همستی، تشکیل دهنده ی سیستم یا سازگان، هندادساز، همست ساز، سازگان ساز
• (1)تعریف: involving or based on a method or plan; not random or chaotic. • مترادف: methodical, planned • متضاد: chaotic, random, unsystematic • مشابه: orderly, organized, regular, routine, well-ordered
- Presentation of concepts in the textbook is systematic.
[ترجمه گوگل] ارائه مفاهیم در کتاب درسی سیستماتیک است [ترجمه ترگمان] ارائه مفاهیم در کتاب درسی نظام مند است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: characterized by order and organization; methodical. • مترادف: methodical, ordered, organized • متضاد: unmethodical, unorganized, unsystematic • مشابه: businesslike, orderly, well-ordered
- a systematic worker
[ترجمه گوگل] یک کارگر سیستماتیک [ترجمه ترگمان] یک کارگر سیستماتیک [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a systematic study of the causes of the korean war
پژوهش روشمندی درباره ی علل جنگ کره
2. Science is the systematic classification of experience.
[ترجمه گوگل]علم طبقه بندی سیستماتیک تجربه است [ترجمه ترگمان]علم طبقه بندی اصولی تجربه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The prisoner was subjected to systematic torture.
[ترجمه گوگل]این زندانی تحت شکنجه سیستماتیک قرار گرفت [ترجمه ترگمان]متهم مورد شکنجه سیستماتیک قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He is systematic in his work.
[ترجمه Mrjn] او در کارش منظم است . یا: کارهای او روی حساب و کتاب است
|
[ترجمه گوگل]او در کارش سیستماتیک است [ترجمه ترگمان]او در کارش نظام مند است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The teacher made a systematic work of teaching.
[ترجمه گوگل]معلم یک کار سیستماتیک تدریس کرد [ترجمه ترگمان]معلم کار اصولی تدریس انجام داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They had not found any evidence of a systematic attempt to rig the ballot.
[ترجمه گوگل]آنها هیچ مدرکی دال بر تلاش سیستماتیک برای تقلب در آرا پیدا نکرده بودند [ترجمه ترگمان]آن ها هیچ مدرکی دال بر تلاش اصولی برای جمع آوری آرا پیدا نکرده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He's very systematic in all he does.
[ترجمه گوگل]او در تمام کارهایش بسیار سیستماتیک است [ترجمه ترگمان]او هر کاری را که انجام می دهد، انجام می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The former is an area over which systematic knowledge is much less precise.
[ترجمه گوگل]اولی حوزه ای است که دانش سیستماتیک در آن بسیار دقیق تر است [ترجمه ترگمان]اولی حوزه ای است که دانش نظام مند بسیار کم تر از آن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. They commenced a systematic search.
[ترجمه گوگل]آنها یک جستجوی سیستماتیک را آغاز کردند [ترجمه ترگمان]شروع به جستجوی systematic کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. So we wanted this systematic question to go right through Whitehall and to greatly reduce the functional load on departments.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما می خواستیم این سوال سیستماتیک درست از طریق وایت هال انجام شود و بار عملکردی بخش ها را تا حد زیادی کاهش دهد [ترجمه ترگمان]بنابراین ما می خواستیم این پرسش سیستماتیک در وایت هال درست انجام شود و تا حد زیادی بار کارکردی ادارات را کاهش دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Therefore, one must adopt a systematic approach to acid-base diagnosis, as emphasized earlier in this chapter.
[ترجمه گوگل]بنابراین، همانطور که قبلا در این فصل تاکید شد، باید یک رویکرد سیستماتیک برای تشخیص اسید-باز اتخاذ کرد [ترجمه ترگمان]بنابراین، باید یک رویکرد سیستماتیک به تشخیص اسید - مبنا اتخاذ کرد، همانطور که قبلا در این فصل مورد تاکید قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Systematic use of a checklist often reveals faults in work design such as inadequate access, visibility and labelling.
[ترجمه گوگل]استفاده سیستماتیک از چک لیست اغلب اشکالاتی را در طراحی کار نشان می دهد مانند دسترسی ناکافی، دید و برچسب زدن [ترجمه ترگمان]استفاده سیستماتیک از یک چک لیست اغلب اشتباه ات در طراحی کار مانند دسترسی ناکافی، دید و برچسب زدن را نشان می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. For all his systematic innovative accomplishments, Edison worked only in the electrical field.
[ترجمه گوگل]با وجود تمام دستاوردهای نوآورانه سیستماتیک خود، ادیسون فقط در زمینه الکتریکی کار کرد [ترجمه ترگمان]ادیسون برای تمام دستاوردهای systematic خود، تنها در میدان الکتریکی کار می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. There is much subjectivity in systematic palaeontology.
[ترجمه گوگل]در دیرینه شناسی سیستماتیک ذهنیت زیادی وجود دارد [ترجمه ترگمان]ذهنیت much در این زمینه وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. His prosecution perhaps heralds an end to the systematic corruption that has stained this government's reputation.
[ترجمه گوگل]پیگرد قانونی او شاید منادی پایان دادن به فساد سیستماتیکی باشد که اعتبار این دولت را لکه دار کرده است [ترجمه ترگمان]تعقیب او احتمالا نشانه پایان دادن به فساد سیستماتیک است که این شهرت دولت را لکه دار کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[برق و الکترونیک] منظم، اسلوبمند [فوتبال] سیستماتیک [زمین شناسی] تجمعی [نساجی] سیسماتیک - بر اساس روش خاص - مبنی بر یک روش معین [ریاضیات] اصولی، با قاعده، سیستماتیک، با نظم، ورشدار، منظم، نظام یافته، سامانمند [آمار] سیستماتیک
انگلیسی به انگلیسی
• of or pertaining to a system; methodical, orderly, organized, carefully planned activity or behaviour that is systematic follows a fixed plan, so that things are done in an organized way.
systematic ( adj ) = سازمان یافته، روشمند، اصولی، سیستماتیک، منتظم، نظام مند، هدفمند، قاعده مند، از روی حساب و کتاب، سامانمند Definition =طبق یک روش توافق شده یا یک برنامه سازمان یافته/با استفاده از یک روش سازمان یافته که اغلب دقیق است/طبق یک سیستم خاص به صورت سازمان یافته انجام می شود/ ... [مشاهده متن کامل]
examples: 1 - The police began a systematic search for the missing boy. پلیس جستجوی سازمان یافته ای را برای پسربچه گمشده آغاز کرد. 2 - We've got to be more systematic in the way that we approach this task. ما باید در برخورد با این امر مهم سازمان یافته تر باشیم. 3 - We're hearing reports of the systematic rape and torture of prisoners. ما گزارش هایی از تجاوز و شکنجه سیستماتیک ( سازمان یافته ) زندانیان را می شنویم. 4 - In his typically systematic way, he laid out the pros and cons in nine numbered paragraphs او به روش معمول هدفمند خود ، نکات موافق و مخالف را در 9 پاراگراف شماره گذاری شده بیان کرد. 5 - Salespersons are requested to make a systematic analysis of their failures. از فروشندگان درخواست می شود تا تجزیه و تحلیل اصولی در مورد عدم موفقیت های خود انجام دهند. 6 - A systematic approach should be adopted to collecting information. برای جمع آوری اطلاعات باید یک رویکرد اصولی اتخاذ شود. 7 - systematic changes in foreign policy . have been proposed تغییرات نظام مند در سیاست خارجی مطرح شده است.
سامان مند نظام مند
[صفت] 1. منظم 2. روشمند، قاعده مند، نظام مند 3. حساب شده، طراحی شده، برنامه ریزی شده ( منبع: فرهنگ معاصر پویا ) - کار یا عملِ سیستماتیک، از روی "برنامه ای معین یا از پیش تعیین شده" و بصورت "جامع و دقیق" و "با نظم و ترتیب" صورت می گیرد. ... [مشاهده متن کامل]