synonym

/ˈsɪnəˌnɪm//ˈsɪnənɪm/

معنی: هم معنی، مترادف، واژه مترادف، کلمه مترادف، لفظ مترادف، کلمه هم معنی
معانی دیگر: واژه ی هم معنا، هم چم، رجوع شود به: metonym

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: synonymic (adj.), synonymical (adj.), synonymity (n.)
(1) تعریف: a word having the same or nearly the same meaning as another word of the same language.

- "Abundant" and "copious" are synonyms. (Cf. antonym.).
[ترجمه گوگل] "فراوان" و "کثرت" مترادف هستند (نک : متضاد )
[ترجمه ترگمان] \"Abundant\" و \"copious\" مترادف هستند (Cf)(antonym)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a word or expression accepted as symbolizing or conveying the same concept as another.
مترادف: symbol

- "The sword" became a synonym for "war".
[ترجمه h.d] "جنگ" مترادف "نبرد" است
|
[ترجمه گوگل] "شمشیر" مترادف "جنگ" شد
[ترجمه ترگمان] \"شمشیر\" برای جنگ \"a\" شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. 'Shut' is a synonym of 'closed'.
[ترجمه گوگل]"بسته" مترادف "بسته" است
[ترجمه ترگمان] خفه کردن مترادف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In medicine, lack of progress is synonym of backwardness.
[ترجمه گوگل]در پزشکی، عدم پیشرفت مترادف عقب ماندگی است
[ترجمه ترگمان]در پزشکی، فقدان پیشرفت، synonym عقب ماندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I was simply using that phrase as a synonym for a short, single event.
[ترجمه گوگل]من به سادگی از آن عبارت به عنوان مترادف یک رویداد کوتاه و واحد استفاده می کردم
[ترجمه ترگمان]من صرفا از این عبارت به عنوان a برای یک رویداد کوتاه و مجرد استفاده کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Midas, whose name has become a synonym for a rich man, had very little profit from his riches.
[ترجمه گوگل]میداس که نامش مترادف یک مرد ثروتمند شده است، سود بسیار کمی از ثروت خود داشت
[ترجمه ترگمان]Midas که نامش یک واژه مترادف برای یک مرد ثروتمند است سود چندانی از ثروت او نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Money is not a synonym of happiness, but life is rough and tough without money. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]پول مترادف خوشبختی نیست، اما زندگی بدون پول خشن و سخت است دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]پول، a خوشبختی نیست، اما زندگی بدون پول سخت و دشوار است دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Educational technology is therefore offered as almost a synonym for systematic thinking in education. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]بنابراین فناوری آموزشی تقریباً مترادف تفکر سیستماتیک در آموزش ارائه می شود فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]بنابراین، فن آوری آموزشی به عنوان \"synonym\" برای تفکر سیستماتیک در آموزش پیشنهاد می شود فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unlike the synonym, MAMzer, BENKert connotes love child, not one merely born out of wedlock.
[ترجمه گوگل]بر خلاف مترادف MAMzer، BENKert دلالت بر عشق به کودک دارد، نه یک کودک که صرفاً خارج از ازدواج متولد شده باشد
[ترجمه ترگمان]برخلاف the، MAMzer، BENKert connotes، کودک را دوست داشته باشد، نه فقط یک ازدواج نامشروع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sometimes elite is used only as a synonym for leaders.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات نخبگان تنها به عنوان مترادف برای رهبران استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات نخبگان تنها به عنوان a برای رهبران مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is called a synonym, and will overflow from its natural home address because that is already full.
[ترجمه گوگل]این یک مترادف نامیده می شود و از آدرس خانه طبیعی خود سرریز می شود زیرا قبلاً پر شده است
[ترجمه ترگمان]آن \"synonym\" نامیده می شود، و از آدرس خانه طبیعی اش سرریز خواهد شد، چون قبلا پر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Standard colorimetric reaction is a synonym for the Van Handel-Zilversmit reaction.
[ترجمه گوگل]واکنش رنگ سنجی استاندارد مترادف واکنش Van Handel-Zilversmit است
[ترجمه ترگمان]واکنش colorimetric استاندارد a برای واکنش \"ون هندل - Zilversmit\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It should not have become a synonym for adoption.
[ترجمه گوگل]نباید مترادف فرزندخواندگی می شد
[ترجمه ترگمان]این کار نباید برای فرزند خواندگی بسیار وابسته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Virion: synonym for virus particle.
[ترجمه گوگل]Virion: مترادف ذره ویروس
[ترجمه ترگمان]Virion: synonym برای ذره ویروسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I told people activity last longer – synonym lengthen, continuous exercise was essential.
[ترجمه گوگل]به مردم گفتم فعالیت طولانی‌تر است – مترادف طولانی‌تر، ورزش مداوم ضروری است
[ترجمه ترگمان]من به مردم گفتم که فعالیت طولانی تر، دراز synonym، ورزش پیوسته ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The relation of hyponym, superordinate, synonym and inclusion of words have influenced our comprehension in sentence meaning.
[ترجمه گوگل]رابطه مترادف، مافوق، مترادف و شمول کلمات بر درک ما در معنای جمله تأثیر گذاشته است
[ترجمه ترگمان]رابطه of، superordinate، synonym و گنجاندن کلمات بر درک ما در معنای جمله تاثیر داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The term "industrial democracy" is often used as a synonym for worker participation.
[ترجمه گوگل]اصطلاح "دموکراسی صنعتی" اغلب به عنوان مترادف برای مشارکت کارگران استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]عبارت \"دموکراسی صنعتی\" اغلب به عنوان a برای مشارکت کارگران استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم معنی (اسم)
synonym

مترادف (اسم)
equivalent, synonym

واژه مترادف (اسم)
synonym

کلمه مترادف (اسم)
synonym

لفظ مترادف (اسم)
synonym

کلمه هم معنی (اسم)
synonym

تخصصی

[کامپیوتر] واژه هم معنی، کلمه مترادف، مترادف .
[زمین شناسی] چند نامی. یکی از دو یا چند نامی که برای یک گونه اختصاص یافته.
[ریاضیات] مترادف

انگلیسی به انگلیسی

• word which has the same or almost the same meaning as another
a synonym is a word or expression which means the same as another word or expression.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : synonymy / synonym
✅️ صفت ( adjective ) : synonymous
✅️ قید ( adverb ) : synonymously
جمله سازی با این کلمه
synonym ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: مترادف ۳
تعریف: هر یک از نام های دارای مصداق یگانه که یک یا عده ای از گیاه شناسان، به دلیل نامعتبر بودن یا تشخیص آرایه شناختی، آن را نپذیرفته اند و درنتیجه مهجور شده است
هم معنی، مترادف
مترادف
equivalent

بپرس