syncope

/ˈsɪŋkəpi//ˈsɪŋkəpi/

معنی: توقف، غش، متوقف شدن، همبرش، سنکوپ، حذف هجا
معانی دیگر: (واژه) واکبری، حذف حرف صدادار (مثلا در تلفظ واژه gloucester)، بیهوشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: syncopal (adj.), syncopic (adj.)
(1) تعریف: the shortening of a word by dropping one or more sounds from its center, as in shortening "ever" to "e'er".
مشابه: contraction

(2) تعریف: a temporary fainting caused by a decrease or stoppage of blood flow to the head.
مشابه: faint

جمله های نمونه

1. Defecation syncope has a similar underlying mechanism.
[ترجمه گوگل]سنکوپ اجابت مزاج مکانیسم زیربنایی مشابهی دارد
[ترجمه ترگمان]defecation syncope مکانیزم اساسی مشابهی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In the eighth round, she faced syncope, which means a faint or swoon.
[ترجمه گوگل]در دور هشتم با سنکوپ مواجه شد که به معنای غش یا غش است
[ترجمه ترگمان]در مرحله هشتم که با حالت غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tussive syncope, which usually occurs in the context of bronchitis, consists of loss of consciousness with vigorous coughing.
[ترجمه گوگل]سنکوپ توسیو، که معمولا در زمینه برونشیت رخ می دهد، شامل از دست دادن هوشیاری همراه با سرفه های شدید است
[ترجمه ترگمان]Tussive syncope که معمولا در زمینه برونشیت رخ می دهد شامل از دست دادن آگاهی با سرفه های شدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If an arrhythmia occurs at the time of syncope or near syncope, the diagnosis is established.
[ترجمه گوگل]اگر آریتمی در زمان سنکوپ یا نزدیک به سنکوپ رخ دهد، تشخیص ثابت می شود
[ترجمه ترگمان]اگر یک نامنظمی در زمان of یا نزدیک syncope رخ دهد، تشخیص داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Methods: To identify the causes of syncope occurred postpartum, and analysis.
[ترجمه گوگل]روش بررسی: شناسایی علل سنکوپ پس از زایمان و تجزیه و تحلیل
[ترجمه ترگمان]روش ها: شناسایی علل مرگ پس از زایمان و تجزیه و تحلیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This summer, I also feel a sense of syncope.
[ترجمه گوگل]تابستان امسال هم احساس سنکوپ دارم
[ترجمه ترگمان]در تابستان امسال، حس of را هم احساس می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Profuse bleeding, orthostatic dizziness, syncope, and postural pulse and blood pressure changes may occur.
[ترجمه گوگل]خونریزی شدید، سرگیجه ارتواستاتیک، سنکوپ و تغییرات نبض وضعیتی و فشار خون ممکن است رخ دهد
[ترجمه ترگمان]خونریزی شدید، سرگیجه orthostatic، ضربان قلب و ضربان قلب و فشار خون ممکن است رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What therapies advocated for the treatment of vasovagal syncope?
[ترجمه گوگل]چه درمان هایی برای درمان سنکوپ وازوواگال حمایت می کنند؟
[ترجمه ترگمان]روش های درمانی برای درمان vasovagal syncope مورد حمایت قرار گرفتند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dizziness, anxiety, syncope, and anorexia have also been reported as well as profuse tearing and photophobia.
[ترجمه گوگل]سرگیجه، اضطراب، سنکوپ و بی اشتهایی و همچنین اشک ریزش زیاد و فتوفوبیا نیز گزارش شده است
[ترجمه ترگمان]سرگیجه، اضطراب، syncope و anorexia نیز گزارش شده اند و هم چنین شروع به پاره کردن و photophobia کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. ConclusionMost of the post-exercise syncope were vasodepressor syncope. TTT is the first choice to distinguish post-exercise syncope with a negative tread-mill exercise testing.
[ترجمه گوگل]ConclusionMost سنکوپ پس از ورزش سنکوپ وازوودپرسور بود TTT اولین انتخاب برای تشخیص سنکوپ پس از تمرین با تست ورزش تردمیل منفی است
[ترجمه ترگمان]ConclusionMost از the پس از ورزش vasodepressor syncope بودند ttt اولین انتخاب برای تشخیص syncope پس از ورزش با تست ورزش tread منفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Syncope can be categorized based on the causative mechanism ( See Table below ).
[ترجمه گوگل]سنکوپ را می توان بر اساس مکانیسم ایجاد کننده طبقه بندی کرد (جدول زیر را ببینید)
[ترجمه ترگمان]syncope را می توان براساس مکانیسم سببی طبقه بندی کرد (جدول زیر را ببینید)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Vasovagal syncope ( VVS ) is a frequent clinic apsychia syndrome.
[ترجمه گوگل]سنکوپ وازوواگال (VVS) یک سندرم اپسایشی کلینیکی مکرر است
[ترجمه ترگمان]vasovagal syncope (VVS)یک سندروم frequent clinic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The characteristics of generalized seizures are listed below and contrasted with events usually occurring in syncope.
[ترجمه گوگل]ویژگی‌های تشنج عمومی در زیر فهرست شده‌اند و با رویدادهایی که معمولاً در سنکوپ رخ می‌دهند در تضاد هستند
[ترجمه ترگمان]ویژگی های مصادره کلی در پایین لیست شده اند و با رویدادهایی که معمولا در syncope اتفاق می افتد مقایسه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Have more invasive therapies been suggested for the treatment of vasovagal syncope?
[ترجمه گوگل]آیا درمان های تهاجمی بیشتری برای درمان سنکوپ وازوواگال پیشنهاد شده است؟
[ترجمه ترگمان]درمانی بیشتری برای درمان بی هوشی انجام داده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توقف (اسم)
stop, cessation, suspension, pause, stay, stand, cease, close, syncope, flag stop, holdback, tarriance, stopple

غش (اسم)
fit, faint, swoon, fainting, syncope

متوقف شدن (اسم)
syncope

همبرش (اسم)
syncope, syncopation

سنکوپ (اسم)
syncope

حذف هجا (اسم)
syncope

تخصصی

[سینما] شیوه ضدضرب - ضدضرب / سکته

انگلیسی به انگلیسی

• omission of a letter or sound from the middle of a word (grammar); temporary loss of consciousness due to heart failure (pathology)
syncope is a temporary loss of consciousness; a medical use.
syncope is also the omission of sounds or letters from the middle of a word, for example changing `is not' to `isn't'; a technical use in linguistics.

پیشنهاد کاربران

syncope: ١. [پزشکی] سینکُپ، سینکُپی، بیهوشی ٢. [زبانشناسی] واکەبُری، واکەزدایی ٣. همبُرش ۴. ایست، بازایستادن، درنگ، لنگ، مانش، ایستایی، جایگیری، درجایی
collapse در پزشکی به چند معنی استفاده می شود:
1 - غش کردن یا سنکوپ ( Syncope or passing out or Faint )
2 - کُلاپس مهره ( Vertebral collapse ) به معنی خرد شدن مهره در ستون فقرات
3 - آتلکتازی یا فرو خوابیدگی ( روی هم خوابیدن ) ریه ها ( Atelectasis or collapsed lung )
...
[مشاهده متن کامل]

4 - فرو خوابیدگی ( روی هم خوابیدن ) رگها ( cardiovascular collapse )

syncope ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: حذف میانی
تعریف: افتادن واکۀ بی‏تکیۀ میانی
از دست دادن موقت هوشیاری ! غش؛

بپرس