synchronous

/ˈsɪŋkrənəs//ˈsɪŋkrənəs/

معنی: هم زمان، همگاه، هموقت، همگام، واقع شونده بطور هم زمان
معانی دیگر: هم رخداد، هم هنگام

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: synchronously (adj.), synchronousness (n.)
(1) تعریف: of events, historical periods, and the like, occurring at the same time; simultaneous; contemporaneous.
مشابه: simultaneous

(2) تعریف: of processes, taking place together and at the same rate; occurring in unison.
مشابه: concerted

(3) تعریف: of a physical or electrical wave, having no phase difference; occurring with the same periodicity.

جمله های نمونه

1. Weather satellite images of the area taken from synchronous orbit show an immense circular area of dense clouds above the impact site.
[ترجمه گوگل]تصاویر ماهواره ای آب و هوا از این منطقه که از مدار همزمان گرفته شده است، ناحیه دایره ای عظیمی از ابرهای متراکم را در بالای محل برخورد نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]تصاویر ماهواره ای آب و هوایی ناحیه ای که از مدار همزمان گرفته شده است، یک ناحیه گرد حلقوی از ابره ای متراکم در بالای محل تاثیر را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Thus, tidal forces can lead to synchronous rotation.
[ترجمه گوگل]بنابراین، نیروهای جزر و مدی می توانند منجر به چرخش همزمان شوند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، نیروهای جزر و مد می توانند منجر به چرخش همزمان شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Indeed, Mercury is in a form of synchronous rotation around the Sun.
[ترجمه گوگل]در واقع، عطارد به شکلی از چرخش همزمان به دور خورشید است
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، عطارد به صورت چرخش همزمان در اطراف خورشید وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Recently, a rectal motor complex that is not synchronous with or related to the migrating motor complex was reported.
[ترجمه گوگل]اخیراً یک کمپلکس حرکتی رکتوم که با کمپلکس حرکتی در حال مهاجرت همزمان یا مرتبط نیست گزارش شده است
[ترجمه ترگمان]اخیرا، یک مجموعه حرکتی مقعد که به طور همزمان با یا مربوط به کمپلکس migrating موتور انتقال داده نشده است گزارش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Moon rotates so slowly that synchronous orbit is not achievable.
[ترجمه گوگل]ماه به قدری آهسته می‌چرخد که مدار همگام قابل دستیابی نیست
[ترجمه ترگمان]ماه به گونه ای می چرخد که مدار همزمان قابل دستیابی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The network architecture will be based around the Synchronous Digital Hierarchy standard.
[ترجمه گوگل]معماری شبکه بر اساس استاندارد سلسله مراتب دیجیتال همزمان خواهد بود
[ترجمه ترگمان]معماری شبکه در حول استاندارد سلسله مراتب دیجیتال سنکرون قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Discuss whether the planet is in synchronous rotation around the Sun.
[ترجمه گوگل]بحث کنید که آیا این سیاره در چرخش همزمان به دور خورشید است یا خیر
[ترجمه ترگمان]بحث کنید که آیا این سیاره در چرخش همزمان در اطراف خورشید وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The software supports most synchronous communications cards.
[ترجمه گوگل]این نرم افزار از اکثر کارت های ارتباطی همزمان پشتیبانی می کند
[ترجمه ترگمان]این نرم افزار از بسیاری از کارت های ارتباطی همگام پشتیبانی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This equality corresponds to synchronous rotation.
[ترجمه گوگل]این برابری مربوط به چرخش همزمان است
[ترجمه ترگمان]این تساوی مطابق با چرخش همزمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To date, in all languages studied, synchronous movement has been observed.
[ترجمه گوگل]تا به امروز، در تمام زبان های مورد مطالعه، حرکت همزمان مشاهده شده است
[ترجمه ترگمان]تا به امروز، در تمام زبان های مطالعه شده، حرکت همزمان مشاهده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Again they started their wild synchronous flailing.
[ترجمه گوگل]دوباره آنها فلیلینگ همزمان وحشی خود را شروع کردند
[ترجمه ترگمان]دوباره شروع به حرکت همزمان wild کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Perhaps this synchronous transformation is the means by which the toads limit predation by their own kind.
[ترجمه گوگل]شاید این دگرگونی همزمان وسیله ای باشد که وزغ ها شکار را توسط نوع خود محدود می کنند
[ترجمه ترگمان]شاید این تحول همزمان وسیله ای است که توسط آن the از طریق نوع خودشان، شکار را محدود می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Conclusion: Colon Double contrast Radiography and Synchronous Defecation plays a special role in diagnosis of constipation.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: رادیوگرافی دو کنتراست کولون و مدفوع سنکرون نقش ویژه‌ای در تشخیص یبوست دارد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: کولون دو برابر Radiography و defecation سنکرون نقش ویژه ای در تشخیص یبوست دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. According to the requirements of synchronous speed control of series conveying belt, several patterns which could realize the synchronous speed control under frequency conversion was analyzed.
[ترجمه گوگل]با توجه به الزامات کنترل سرعت سنکرون تسمه انتقال سری، الگوهای متعددی که می‌توانند کنترل سرعت سنکرون تحت تبدیل فرکانس را تحقق بخشند، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]با توجه به الزامات کنترل سرعت سنکرون سری انتقال، چندین الگو که می توانند کنترل سرعت همزمان تحت تبدیل فرکانس را درک کنند مورد تحلیل قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The synchronous detector is now widely used in TV sets and it plays an important role in the assurance of the performance and picture quality.
[ترجمه گوگل]آشکارساز سنکرون در حال حاضر به طور گسترده در دستگاه های تلویزیون استفاده می شود و نقش مهمی در تضمین عملکرد و کیفیت تصویر ایفا می کند
[ترجمه ترگمان]اکنون به طور گسترده ای در مجموعه های تلویزیونی مورد استفاده قرار می گیرد و نقش مهمی در تضمین کارایی و کیفیت تصویر ایفا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم زمان (صفت)
concurrent, simultaneous, synchronous, contemporary, contemporaneous, synchronic, isochronous, isochronal

همگاه (صفت)
synchronous, synchronic

هموقت (صفت)
synchronous, synchronic

همگام (صفت)
synchronous

واقع شونده بطور همزمان (صفت)
synchronous

تخصصی

[شیمی] همزمان
[سینما] صدابرداری مستقیم - همزمان - همگاه - همگاه (در مورد صدا و تصویر)
[کامپیوتر] همزمان ف همگام . - همگام، همزمان رویداد همگام با سیگنالهای مجزا، در انتقال همزمان داده، دو سیگنال وجود دارد. data( داده ) و clock ( ساعت ) . سیگنال ساعت مشخص می کند که خط داده باید در چه زمانی خوانده شود . تا بیت بعدی به دست آید . بر خلاف asynchronous .
[برق و الکترونیک] همزمان همگام یا همفاز، که به دو قطعه، مدار یا ماشین اطلاق می شود . - هم زمان، سنکرون
[نساجی] هم سرعت - همزمان
[ریاضیات] همگرد، هماهنگ، همزمانی، همزمان، همگم، هم سرعت

انگلیسی به انگلیسی

• occurring at the same time, simultaneous, coincident, concurrent, contemporaneous

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : synchronize
✅️ اسم ( noun ) : synchronization / synchronicity
✅️ صفت ( adjective ) : synchronous
✅️ قید ( adverb ) : _
synchronous ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: هم زمان
تعریف: ویژگی پدیده‏هایی که در یک زمان رخ می‏دهند یا دورۀ زمانی یا فاز یکسان دارند
در مهندسی برق سنکرون و همزمان معنی میشود.
هماهنگ ، هم پا ، هم رَوَند
سنکرون

بپرس