synchronize

/ˈsɪŋkrəˌnaɪz//ˈsɪŋkrənaɪz/

معنی: همزمان کردن، همگاه بودن، انطباق زمانی داشتن، از حیث زمان باهم مطابق کردن
معانی دیگر: همگاه بودن یا کردن، همزمان کردن یا شدن، هماهنگ کردن یا بودن، (رویداد و غیره) به زمان معینی نسبت دادن، معاصر کردن، (سینما - تطبیق تصویر با صدا) برابر کردن، جور کردن، از حیک زمان باهم مطابق کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to occur, move, or operate at the same time or rate.

- The marching soldiers synchronized their steps.
[ترجمه محمد] سربازان رژه ، گام های خود را هماهنگ کردند.
|
[ترجمه گوگل] سربازان راهپیمایی گام های خود را هماهنگ کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان رژه با گام های منظم از پله ها بالا می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The assassination plotters synchronized their watches.
[ترجمه گوگل] طراحان ترور ساعت های خود را هماهنگ کردند
[ترجمه ترگمان] طراحان ترور ساعت خود را هماهنگ کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in films, television transmissions, or the like, to transmit (sound and picture) at the same time.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: synchronizes, synchronizing, synchronized
مشتقات: synchronization (n.), synchronizer (n.)
• : تعریف: to occur, move, or work together and at the same rate; operate in unison.
مشابه: coincide

جمله های نمونه

1. let us synchronize our watches
بیا ساعت هایمان را همزمان کنیم (با هم میزان کنیم).

2. The wheels must synchronize as they revolve.
[ترجمه گوگل]چرخ ها باید در حین چرخش همگام شوند
[ترجمه ترگمان]چرخ ها باید در حال چرخش باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Look at your watches. Have them synchronize.
[ترجمه گوگل]به ساعت های خود نگاه کنید از آنها بخواهید که همگام شوند
[ترجمه ترگمان] ساعتت رو ببین خودشون با هم هماهنگ شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The sound track did not synchronize with the action.
[ترجمه گوگل]آهنگ صوتی با اکشن همگام نشد
[ترجمه ترگمان]مسیر صوتی با عمل هماهنگ نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sound on a film must synchronize with the action.
[ترجمه گوگل]صدای فیلم باید با اکشن همگام شود
[ترجمه ترگمان]صدا بر روی یک فیلم باید با عمل هماهنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We'd better synchronize our watches if we all want to be there at the same time.
[ترجمه گوگل]اگر همه می خواهیم همزمان در آنجا باشیم، بهتر است ساعت هایمان را همگام کنیم
[ترجمه ترگمان]اگر همه ما بخواهیم در آن واحد با هم باشیم، بهتر است نگهبانی مان را با هم هماهنگ کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Our company must synchronize production with marketing campaigns.
[ترجمه گوگل]شرکت ما باید تولید را با کمپین های بازاریابی همگام کند
[ترجمه ترگمان]شرکت ما باید تولید را با فعالیت های بازاریابی هماهنگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Let's synchronize our watches .
[ترجمه گوگل]بیایید ساعت هایمان را همگام کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا watches رو هماهنگ کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Colourful flashing lights synchronize the sound.
[ترجمه گوگل]چراغ های چشمک زن رنگارنگ صدا را همگام می کنند
[ترجمه ترگمان]نوره ای درخشان نور با صدا هماهنگ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sometimes converging swells will synchronize to produce a peak that is higher than any of the separate peaks that preceded it.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات تورم های همگرا با هم هماهنگ می شوند و پیکی تولید می کنند که بالاتر از هر یک از قله های جداگانه قبل از آن است
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات امواج همگرا با تولید یک قله که بالاتر از هر کدام از قله ها پس از آن است، با هم هماهنگ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Businesses must synchronize their production choices with consumer choices or face the penalty of losses and eventual bankruptcy.
[ترجمه گوگل]کسب‌وکارها باید انتخاب‌های تولیدی خود را با انتخاب‌های مصرف‌کننده هماهنگ کنند یا با جریمه زیان و در نهایت ورشکستگی مواجه شوند
[ترجمه ترگمان]کسب و کارها باید انتخاب های تولید خود را با انتخاب های مصرف کننده هماهنگ کنند و یا با مجازات زیان و ورشکستگی احتمالی مواجه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An unrecoverable error occurred trying to synchronize the cluster disk information.
[ترجمه گوگل]در تلاش برای همگام‌سازی اطلاعات دیسک خوشه‌ای، خطای غیرقابل جبرانی روی داد
[ترجمه ترگمان]یک خطای غیرقابل بازگشت در تلاش برای هماهنگ کردن اطلاعات دیسک خوشه ای رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The film does not synchronize with sound.
[ترجمه گوگل]فیلم با صدا هماهنگ نیست
[ترجمه ترگمان]این فیلم با صدا همخوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Interoperation might be optimized to synchronize only with records where ownership is transferred to team members on the Jazz technology-based tool.
[ترجمه گوگل]عملکرد متقابل ممکن است برای همگام سازی فقط با رکوردهایی که مالکیت آنها به اعضای تیم در ابزار مبتنی بر فناوری جاز منتقل می شود، بهینه شود
[ترجمه ترگمان]interoperation ممکن است بهینه سازی شوند تا فقط با سوابق که در آن مالکیت به اعضای تیم در ابزار مبتنی بر فن آوری جاز منتقل می شود، هماهنگ شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Command - line utility to compare and synchronize data using the configuration file.
[ترجمه گوگل]ابزار خط فرمان برای مقایسه و همگام سازی داده ها با استفاده از فایل پیکربندی
[ترجمه ترگمان]کاربرد خط فرمان برای مقایسه و همگام سازی داده ها با استفاده از فایل پیکربندی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همزمان کردن (فعل)
synchronize

همگاه بودن (فعل)
synchronize

انطباق زمانی داشتن (فعل)
synchronize

از حیث زمان باهم مطابق کردن (فعل)
synchronize

تخصصی

[سینما] بطور همزمان
[عمران و معماری] مطابق بودن - همزمان بودن - همساز بودن
[برق و الکترونیک] همزمان سازی ایجاد همزمانی آن راسینگ متیز می نامند .
[نساجی] مطابق کردن - همزمان کردن - هم سرعت کردن - همراه کردن
[ریاضیات] هم زمان کردن، همدوره کردن

انگلیسی به انگلیسی

• cause to occur at the same time; cause to operate simultaneously; cause to show the same time (of clocks); occur at the same time; operate simultaneously; match up the soundtrack of a movie with the action (also synchronise)
if two people synchronize something that they do, they do it at the same time and speed as each other.
if you synchronize two watches or clocks, you adjust them so that they say exactly the same time.

پیشنهاد کاربران

to adjust, to parallel, to match
۱. همزمان کردن، ۲. هماهنگ کردن. منطبق کردن ۳. هم زمان شدن. هم زمان بودن
مثال:
The music must be carefully chosen so that the tempo is synchronized with the exercise you are doing.
موسیقی باید با دقت انتخاب بشود تا ضرب آهنگ با ورزشی که انجام می دهید هماهنگ باشد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : synchronize
✅️ اسم ( noun ) : synchronization / synchronicity
✅️ صفت ( adjective ) : synchronous
✅️ قید ( adverb ) : _
مترادفه Coordinate هست. معنیش هم میشه :
همگام سازی کردن
همزمان کردن
از حیث زمان باهم مطابق کردن
انطباق زمانی داشتن
1 [ obj] : to cause ( things ) to agree in time or to make ( things ) happen at the same time and speed
...
[مشاهده متن کامل]

◀️
They synchronized their watches. [=they adjusted their watches so that they all showed the same time]
The dancers practiced until they synchronized their◀️ movements.
2 [no obj] : to happen at the same time and speed
◀️The sound and picture have to synchronize perfectly.
— often with
◀️The sound has to synchronize with the picture.

synchronize ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: هم زمان کردن
تعریف: ایجاد کردن زمان‏بندی مشترک میان فرستنده و گیرنده
همزمان بودن / شدن / کردن
هماهنگ بودن / شدن / کردن
Let's synchronize our watches
تنظیم کردن زمان
تنظیم کردن ساعت
تطبیق دادن، مطابقت
هماهنگ سازی
همگام سازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس