synchronization

/ˌsɪŋkrənaɪˈzeɪʃn̩//ˌsɪŋkrənaɪˈzeɪʃn̩/

معنی: هم زمانی، تقارن، همگاهی، همگامی، همگاه سازی
معانی دیگر: منطبق

جمله های نمونه

1. A hundred shirtless men worked, sweating, in practiced synchronization in the hot, stagnant air of the clearing.
[ترجمه گوگل]صد مرد بدون پیراهن، عرق ریخته، در هوای گرم و راکد پاکسازی، هماهنگی را تمرین می کردند
[ترجمه ترگمان]صد مرد لخت کار می کردند و عرق کرده بودند و در هوای گرم و راکد محوطه تمرین می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Analyse the impacts of each synchronization error to the system.
[ترجمه گوگل]اثرات هر خطای همگام سازی را بر روی سیستم تجزیه و تحلیل کنید
[ترجمه ترگمان]تاثیرات هر خطای همزمانی در سیستم را آنالیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The time synchronization mechanism for migrating entities in HLA (high level architecture) federated simulation is studied.
[ترجمه گوگل]مکانیسم همگام سازی زمانی برای موجودیت های مهاجرت در شبیه سازی فدرال HLA (معماری سطح بالا) مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]مکانیزم هماهنگ سازی زمان برای مهاجرت هویت های در HLA (معماری سطح بالا)در شبیه سازی به صورت متحد مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The paper is composed of design of carrier synchronization loop and design of bit synchronization loop.
[ترجمه گوگل]این مقاله از طراحی حلقه همگام سازی حامل و طراحی حلقه همگام سازی بیت تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]این مقاله از طراحی حلقه هماهنگ سازی حامل و طراحی حلقه هماهنگ سازی گاز تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. 'valiant:' Extend the initial synchronization API to support group synchronization too.
[ترجمه گوگل]'valiant:' API همگام سازی اولیه را برای پشتیبانی از همگام سازی گروهی گسترش دهید
[ترجمه ترگمان]شجاع: گسترش API همزمانی را برای پشتیبانی از هماهنگ سازی گروه نیز گسترش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Chaos synchronization is an active research field. But the most offered methods for realizing chaos synchronization are confined in linear control methods.
[ترجمه گوگل]همگام سازی آشوب یک زمینه تحقیقاتی فعال است اما بیشترین روش های ارائه شده برای تحقق همگام سازی آشوب در روش های کنترل خطی محدود می شود
[ترجمه ترگمان]هماهنگی هرج و مرج یک زمینه تحقیقاتی فعال است اما رایج ترین روش ها برای درک همزمانی هرج و مرج به روش های کنترل خطی محدود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Tivoli Enterprise Console event synchronization component (not shown) for synchronizing the status of situation events that are forwarded to the event server.
[ترجمه گوگل]مؤلفه همگام‌سازی رویداد کنسول Enterprise Tivoli (نمایش داده نشده) برای همگام‌سازی وضعیت رویدادهای وضعیتی که به سرور رویداد ارسال می‌شوند
[ترجمه ترگمان]مولفه هماهنگ سازی وقایع SMS Administrator Console برای همزمانی وضعیت رویداده ای موقعیتی که به کارگزار رویداد ارسال می شوند، نشان داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Avoid manual synchronization because that often leads to deadlocks and race conditions.
[ترجمه گوگل]از همگام سازی دستی خودداری کنید زیرا اغلب منجر به بن بست و شرایط مسابقه می شود
[ترجمه ترگمان]از synchronization دستی اجتناب کنید زیرا این اغلب منجر به شرایط مسابقه و مسابقه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Finally, it sends the frame synchronization signal to slave nodes for swapping frame buffers.
[ترجمه گوگل]در نهایت، سیگنال همگام سازی فریم را به گره های برده برای تعویض بافرهای فریم می فرستد
[ترجمه ترگمان]در نهایت، سیگنال هماهنگ سازی چارچوب را به گره های برده برای مبادله buffers چارچوب می فرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Set forth a cipher synchronization scheme in the connectionless oriented IP layer, also present the state transform map of this secure protocol.
[ترجمه گوگل]یک طرح همگام سازی رمز را در لایه IP گرا بدون اتصال ارائه دهید، همچنین نقشه تبدیل وضعیت این پروتکل امن را ارائه دهید
[ترجمه ترگمان]یک طرح همزمانی رمز را در لایه IP بدون اتصال مشخص کنید، همچنین نقشه تبدیل حالت این پروتکل امن را ارایه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The communication module based on remote data synchronization is designed and analyzed in detail.
[ترجمه گوگل]ماژول ارتباطی مبتنی بر همگام سازی داده از راه دور به طور دقیق طراحی و تجزیه و تحلیل شده است
[ترجمه ترگمان]ماژول ارتباطی مبتنی بر هماهنگ سازی داده ها از راه دور بصورت دقیق طراحی و تحلیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In open country, trees becomes sites for breeding colonies which may also facilitate synchronization of breeding.
[ترجمه گوگل]در مناطق باز، درختان به مکان هایی برای تکثیر مستعمرات تبدیل می شوند که ممکن است همزمان سازی تولیدمثل را نیز تسهیل کند
[ترجمه ترگمان]در کشور باز، درختان به محل هایی برای تولید colonies تبدیل می شوند که ممکن است همزمانی تولید را تسهیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The greatest pleasure comes when caddie and player are in perfect synchronization.
[ترجمه گوگل]بزرگترین لذت زمانی حاصل می شود که کادوی و بازیکن در هماهنگی کامل باشند
[ترجمه ترگمان]بیش ترین لذت زمانی اتفاق می افتد که caddie و بازیکن در هماهنگی کامل حضور داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He would stand in the gents' cubicle and work his way through the fantasy, peeing in synchronization with the finale.
[ترجمه گوگل]او در اتاق آقایان می‌ایستاد و راهش را از طریق فانتزی می‌گذراند و همگام با فینال می‌چرخد
[ترجمه ترگمان]او در اتاقک کناری ایستاده بود و راه خود را در میان خیالات فرو می برد و synchronization را به پایان می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم زمانی (اسم)
synchrony, synchronism, concurrency, simultaneity, synchronization, isochronism

تقارن (اسم)
symmetry, synchrony, synchronization, isochronism, parallelism, polarity

همگاهی (اسم)
synchrony, synchronism, synchronization

همگامی (اسم)
synchronization

همگاه سازی (اسم)
synchronization

تخصصی

[شیمی] همزمان سازی
[سینما] همزمانی - برابرسازی - همگاه سازی - همزمان گرداندن - همزمان سازی - همزمان بودن صدا و تصویر - علامت همزمانی - سینکرون کردن - همگاهی
[عمران و معماری] همزمانی
[کامپیوتر] همزمانی . - همگام سازی، همزمان سازی 1. عمل وارد کردن یک صفحه ی ویدیویی برای اسکن نمودن هر خط، دقیقاً در زمان درست آن، به طوری که تصویر درست نشان داده شود . ورودی مانیتور شامل پالسهای همزمانی به علاوه سیگنالهای قرمز، سبز، آبی است . 2. فرایند به روز نگهداشتن دو یا چندین دیسک گردان نسبت به یکدیگر از طریق کپی کردن آخرین نسخه ی هر فایل به هر دستگاه اگر با بیش از یک کامپیوتر کار کنید . چنین کاری عملی است . ویژگی briefcase از ویندوز 95 و 98 به کاربران کمک می کند تا فایلها را هنگام سازند.
[برق و الکترونیک] همزمانی نگهداشتن عملیاتی همگام با عملیات دیگر، مانند نگهداشتن باریکه الکترونی لامپ دوربین تلویزیونی در فرستنده . - هم زمانی، هم زمان سازی
[زمین شناسی] همزمان سازی
[ریاضیات] همزمان سازی

انگلیسی به انگلیسی

• act of synchronizing, act of causing to operate simultaneously

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : synchronize
✅️ اسم ( noun ) : synchronization / synchronicity
✅️ صفت ( adjective ) : synchronous
✅️ قید ( adverb ) : _
توضیح ویکیپدیا :
همگام سازی یا هم زمان سازی ( به انگلیسی: Synchronization ) به عمل هماهنگ کردن رویدادی برای عمل کردن به عنوان یک سیستم واحد می گویند مثل عمل رهبر ارکستر، برای هماهنگ کردن ارکستر در زمان اجرا. سیستمی که به همراه همه قطعاتش همگام کار می کند سینک ( به انگلیسی: sync ) یا همگام نامیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

Synchronization is the coordination of events to operate a system in unison. For example, the conductor of an orchestra keeps the orchestra synchronized or in time. Systems that operate with all parts in synchrony are said to be synchronous or in sync—and those that are not are asynchronous.
وقتی یک گروه رقص چند نفره حرکاتی کاملاً مثل هم اجرا میکنن با فواصل زمانی یکسان یا حتی در رژه ها و رزمایش ها وقتی سربازا همزمان با هم حرکت میکنن
این یعنی این افراد دارای Synchronization و هماهنگی هستن
بد نیست کلمات هم خانواده اش رو با هم بررسی کنیم :
🟪 Synchronize [فعل] همگام سازی کردن، همزمان کردن، مطابقت دادن، انطباق دادن ( از لحاظ زمانی و سرعت )
🟪 Synchronizer [اسم] همگام گر، همگام کننده، همزمان ساز، هم زمان کننده
🟪 Synchronicity [اسم] هم زمانی، همگامی، هم رخدادی، مقارنه، هم هنگامی
🟪 Synchronism [اسم] همگامی، انطباق، همزمانی
🟪 Synchronization [اسم] همگام سازی، همزمان سازی
🟪 Synchrony [اسم] هم زمانی، هماهنگی زمانی، همگامی، انطباق، تقارن
🟪 Synchronized [صفت] همگام شده، همگام سازی شده، همزمان، همگام
🟪 Synchronic [صفت] هم زمان، ( ( همگاه ) ) , هموقت، همگام
🟪 Synchronous/Synchronal [صفت] همزمان، هماهنگ،
🟪 Synchronously [قید] بطور همزمان، بطور همگام و هماهنگ

synchronization ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: هم زمان‏سازی
تعریف: عمل هم زمان کردن
تقارن
همگاه سازی
همزمانی
همگام سازی
هم زمانی صوتی

بپرس