sympathy

/ˈsɪmpəθi//ˈsɪmpəθi/

معنی: عاطفه، عطف، علاقه، همدمی، دلسوزی، همدردی، همفکری، رقت
معانی دیگر: ترحم، همسوگی، (معمولا جمع) شرکت در غم دیگران، غمخواری، دوستی متقابل، محبت دوسره، همدلی، حسن تفاهم، (نادر) توافق، همسازی، (فیزیک) هملرزی، همفراشی، (زیست شناسی) هم سوهشی، وابسته به همدردی، از روی همدردی، دلسوزانه، همسوگانه، دلسوی، موافقت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: sympathies
(1) تعریف: agreement of feeling or emotion between persons or of one person towards another.
مترادف: accord, affinity, agreement, concord, rapport
متضاد: antipathy, hostility

- Although we disagree on many things, we are in complete sympathy with regard to this issue.
[ترجمه روانشناسی] گفتن راه حل به کسی که به دلایلی ناراحت است . اما این عمل اصلا درست نیست چون در اکثر مواقع فرد ناراحت می داند که چه کار باید بکند و او نیاز به یک " همدرد " دارد تا یک "همفکر " . اما در این مترجم "همفکری" با " همدردی " مترادف بود درحالی که این دو کاملا متضاد هم هستند .
|
[ترجمه گوگل] اگرچه در بسیاری از موارد اختلاف نظر داریم، اما با این موضوع کاملاً همدل هستیم
[ترجمه ترگمان] اگرچه ما در مورد بسیاری از چیزها اختلاف نظر داریم، اما ما با توجه به این مساله به طور کامل نسبت به این مساله ابراز همدردی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the ability to share in or commiserate with another's feelings, esp. anger, sorrow, or the like; compassion.
مترادف: compassion
متضاد: indifference
مشابه: heart, humanity, pity

(3) تعریف: a feeling or expression of compassion, tenderness, or condolence, esp. for one in sorrow or difficulty.
مترادف: compassion, condolence
مشابه: heart, pity

(4) تعریف: a feeling or expression of approval for plans, causes, ideas, or the like.
مترادف: approval
متضاد: disapproval

(5) تعریف: a relationship of persons or things in which whatever affects one affects the others similarly.
صفت ( adjective )
• : تعریف: performed or given out of feelings of sympathy.
مشابه: commiserative

- a sympathy gesture
[ترجمه گوگل] یک حرکت همدردی
[ترجمه ترگمان] حرکتی حاکی از همدردی و دلسوزی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a sympathy card
[ترجمه گوگل] یک کارت همدردی
[ترجمه ترگمان] یک کارت همدردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sympathy is as essential as love in marriage
اهمیت حسن تفاهم در ازدواج برابر است با اهمیت عشق.

2. her sympathy is a mere pose
دلسوزی او فقط ظاهری است.

3. the sympathy of my family sustained me during my illness
دلسوزی افراد خانواده ام در دوران بیماری مرا تسکین می داد.

4. in sympathy with
در همدردی با،در همدلی با،برای ابراز همدردی با

5. a display of sympathy
تظاهر به همدردی

6. a rush of sympathy
موجی از همدردی

7. a show of sympathy
ابراز همدردی

8. an outpouring of sympathy for the old widow
سیل همدردی با بیوه زن پیر

9. we expressed our sympathy for their loss
همدردی خود را نسبت به مصیبت آنان ابراز کردیم.

10. he sent me a card as a gesture of sympathy
به علامت همدردی کارتی برایم فرستاد.

11. Expressions of sympathy flooded in from all over the country.
[ترجمه گوگل]ابراز همدردی از سراسر کشور سرازیر شد
[ترجمه ترگمان]ابراز همدردی در سراسر کشور مورد هجوم قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They regarded those homeless children with great sympathy.
[ترجمه گوگل]آنها با همدردی زیادی به آن کودکان بی خانمان می نگریستند
[ترجمه ترگمان]آن ها این کودکان بی خانمان را با همدردی زیاد می نگریستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have no sympathy for Jan, it's all her own fault.
[ترجمه گوگل]من با جان دلسوزی ندارم، همش تقصیر خودشه
[ترجمه ترگمان]من هیچ علاقه ای به جین ندارم همه اش تقصیر خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I wish he'd show me a little more sympathy.
[ترجمه زهرا] ای کاش او با من ابراز همدردی بیشتری می کرد.
|
[ترجمه گوگل]کاش کمی بیشتر به من همدردی می کرد
[ترجمه ترگمان]کاش کمی همدردی بیشتری به من نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I have a lot of sympathy for her; she had to bring up the children on her own.
[ترجمه گوگل]من خیلی برای او همدردی دارم او مجبور بود بچه ها را خودش بزرگ کند
[ترجمه ترگمان]من نسبت به او احساس همدردی می کنم؛ او مجبور بود بچه ها را باخود ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Their pleas failed to engage any sympathy.
[ترجمه گوگل]درخواست های آنها هیچ گونه همدردی را به همراه نداشت
[ترجمه ترگمان]درخواست آن ها نتوانست هیچ گونه همدردی را به خود جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She seemed to feel some sympathy for the patients.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او برای بیماران احساس همدردی می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید نسبت به بیماران احساس همدردی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عاطفه (اسم)
affection, sentiment, sympathy

عطف (اسم)
inclination, affection, conjunction, sympathy, turning, reference, turning point, bending

علاقه (اسم)
attachment, affection, interest, sympathy, concern, fondness, penchant, tie, estate, relation, tenure, communication

همدمی (اسم)
camaraderie, sympathy

دلسوزی (اسم)
sympathy, compassion, ruth, tendresse, commiseration

همدردی (اسم)
sympathy, pity, condolence

همفکری (اسم)
consultation, sympathy

رقت (اسم)
sympathy, tendresse, tenuity, subtility

تخصصی

[نساجی] همدردی - توافق

انگلیسی به انگلیسی

• affinity, understanding; compassion, pity, concern, commiseration, empathy; approval
if you have sympathy for someone who has had a misfortune, you are sorry for them, and show this in your behaviour.
if you have sympathy with someone's ideas or opinions, you agree with them.
your sympathies are your feelings of approval and support for a particular organization, action, or cause.
you can use sympathy to describe an action that someone takes in order to indicate their support for another person or group of people.
if you take some action in sympathy with someone, you do it to show that you support them.

پیشنهاد کاربران

حتماً! این دو کلمه هم از آن دسته کلمات گیج کننده در زبان انگلیسی هستند که در فارسی هم گاهی به اشتباه به جای هم استفاده می شوند. درک تفاوت آن ها بسیار مهم است.
در یک نگاه کلی و ساده:
� Sympathy ( همدلی/دلسوزی ) : احساس تأسف یا دلسوزی برای مشکلات دیگران است. شما از بیرون به وضعیت آن ها نگاه می کنید.
...
[مشاهده متن کامل]

� Empathy ( همدردی/هماحساسی ) : توانایی خود را جای دیگری گذاشتن و احساسات او را درک کردن است. شما خود را به جای او می گذارید.
حالا با جزئیات بیشتر:
- - -
۱. Sympathy ( همدلی / دلسوزی )
مفهوم: احساس ناراحتی، تاسف یا دلسوزی برای درد و رنج دیگری است. در این حالت، شما خود را از فرد جدا می دانید و از فاصله ای امن به وضعیت او نگاه می کنید. این احساس بیشتر شبیه "متأسفم که این اتفاق برایت افتاده" است.
ویژگی های کلیدی:
� حفظ یک فاصله احساسی.
� احساس برتری یا ترحم ( گاهی اوقات، نه همیشه ) .
� یک واکنش ذهنی و منطقی بیشتر از یک واکنش احساسی عمیق.
� اغلب با کلمات یا کارت تسلیت بیان می شود.
مثال:
� وقتی دوستتان کار خود را از دست داده است، شما می گویید: "خیلی متأسفم که این اتفاق برایت افتاد. امیدوارم به زودی شغل بهتری پیدا کنی. "
� در اینجا شما مشکل او را می بینید و برایش دلسوزی می کنید، اما لزوماً درد او را حس نمی کنید.
تصویر معروف: یک کارت تسلیت نماد سمپاتی است. شما برای کسی که عزیزش را از دست داده کارت می فرستید تا بگویید "متأسفم"، اما خودتان آن درد را در آن لحظه تجربه نمی کنید.
- - -
۲. Empathy ( همدردی / هماحساسی )
مفهوم: توانایی درک و احساس کردن احساسات دیگری است، گویی که آن احساسات متعلق به خود شماست. شما خود را به جای فرد می گذارید و دنیا را از چشمان او می بینید. این احساس شبیه "می توانم درک کنم که چه حسی داری" است.
ویژگی های کلیدی:
� ایجاد ارتباط احساسی عمیق.
� از بین بردن فاصله ( "من هم این حس را داشته ام" ) .
� یک واکنش احساسی و غریزی.
� نیاز به تخیل و خودآگاهی دارد.
مثال:
� اگر دوستتان کار خود را از دست داده و شما هم در گذشته چنین تجربه ای داشته اید، می گویید: "می دانم که الآن چه حسی داری. وقتی من اخراج شدم، دقیقاً همین حس را داشتم: ترس و بی پناهی. اگر بخواهی در موردش حرف بزنی، گوشم کنار توست. "
� در اینجا شما نه تنها دلسوزی می کنید، بلکه درد او را به خاطر تجربه مشابه ای که داشته اید، حس می کنید.
تصویر معروف: برن براون ( پژوهشگر معروف ) یک比喻 معروف دارد: "Sympathy is standing on the edge of the hole and saying 'I'm sorry you're down there. ' Empathy is climbing down into the hole and sitting with them. "
� سمپاتی ایستادن لبه چاله و گفتن "متأسفم که آن پایینی" است.
� امپاتی پایین رفتن در چاله و کنار او نشستن است.
- - -
جمع بندی تفاوت در یک جدول
ویژگی Sympathy ( همدلی/دلسوزی ) Empathy ( همدردی/هماحساسی )
ماهیت احساس احساس تاسف و دلسوزی از بیرون درک و اشتراک احساسات از درون
نوع ارتباط ایجاد فاصله ایجاد پیوند و نزدیکی
نگرش "متأسفم که این بلا سرت اومد. " "می فهمم چه حسی داری. "
عملکرد منطقی تر احساسی تر
تمرکز بر روی خود شخص ( احساس خودم ) بر روی فرد مقابل ( احساس او )
یک نکته بسیار مهم: Compassion ( شَفَقَت / دلسوزی فعال )
اغلب یک مفهوم سوم به نام Compassion به این دو اضافه می شود. کامپشن یک قدم از امپاتی هم فراتر می رود. یعنی نه تنها درد دیگران را درک می کنی ( امپاتی ) ، بلکه انگیزه کمک کردن و اقدام برای کاهش درد او را پیدا می کنی.
� Empathy: "می بینم که گرسنه ای و می فهمم چه قدر سخت است. "
� Compassion: "می بینم که گرسنه ای، می فهمم چقدر سخت است، و بنابراین به تو غذا می دهم. "
نتیجه گیری نهایی
� از Sympathy زمانی استفاده می کنید که می خواهید برای وضعیت ناخوشایند دیگری ابراز تاسف کنید.
� از Empathy زمانی استفاده می کنید که می خواهید به طرف مقابل بفهمانید احساساتش را درک می کنید و با او ارتباط احساسی عمیق تری برقرار کنید.
در بیشتر موقعیت های حمایت عاطفی، Empathy ارتباط قوی تر و موثرتری ایجاد می کند.

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم syn/sym
📌 این ریشه، معادل "with" و "together" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "with" یا "together" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 synchronize: to happen ‘together’ at the same time
🔘 synthesis: the combination of elements ‘together’ to form something new
🔘 sympathy: feeling emotions ‘with’ someone else
🔘 symmetry: balance or proportion ‘together’ in form
🔘 symbiosis: a relationship where two organisms live ‘together’ and benefit
🔘 symphony: musical sounds played ‘together’ in harmony
🔘 synchronous: occurring ‘together’ at the same moment
🔘 synonym: a word that means the same as another, linked ‘together’ in meaning
🔘 synergy: the increased effectiveness of things working ‘together’
🔘 symposium: a meeting where people discuss ideas ‘together’

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم path
📌 این ریشه، معادل "Feeling" و "disease" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "Feeling" یا "disease" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 sympathy: a feeling shared with others
🔘 sympathetic: showing a feeling with others
🔘 empathy: a feeling like someone else's
🔘 empathic/empathetic: of a feeling like someone else's
🔘 apathy: a lack of feeling
🔘 apathetic: showing no feeling
🔘 antipathy: a feeling against something
🔘 antipathetic: showing a feeling against something
🔘 pathology: the study of disease
🔘 pathogen: a microorganism causing disease
🔘 pathological: related to a diseased condition
🔘 psychopath: a person with a diseased mind
🔘 sociopath: a person with a diseased way of social interaction

🚫 دوستان لطفاً این کلمات رو باهم اشتباه نگیرید:
Empathy: Understanding and sharing someone else's feelings as if you were in their shoes 💖
Sympathy: Feeling sorry for someone else's trouble or pain, but not experiencing it yourself 😔
💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Affection
🔘 Closeness
🔘 Fondness
🔘 Rapport
🔘 Sympathy
🔘 Affinity
✅ Definition:
👉 A natural liking or attraction, often based on shared interests or qualities.
1. همدردی/دلسوزی/ترحم ( احساس ترحم و اندوه برای بدبختی و غم دیگران ) .
2. احساس مشترک/تفاهم بین مردم.
نکته: با همدلی ( Empathy ) تفاوت داره. همدلی به معنی درک احساس و فهم تجربهٔ حسی دیگران با توانایی دید از نگاه آن ها و قراردادن خود در جایگاه آن ها اس.
دلسوزی
I have no sympathy for airlines that lose customers because they're too lazy to. give them a warm welcome when they step on board.
اصلا دلم برای ایرلاین های نمی سوزد که وقتی مسافرهاشون سوار می شن عاجز از یه خوشامدگویی گرم هستند.
مهر ورزیدن دو طرفه
در شعری که بابا طاهر سروده و گفته:
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی، این مهر بانی هر دو سر یا دو طرفه رو اصطلاحا sympathy گویند.
مترادف انگلیسی:commiseration
فعل این کلمه هم می شه :sympathize
مترادف انگلیسی sympathize هم میشه:commiserate
sympathy: هم مسلکی ( علوم سیاسی )
●معنی ها همه فالی، فقط خدمت اون دوستانی که همیشه sympathy رو با empathy اشتباه میگیرن یه توضیحی عرض کنم تا روشن تر بشه براشون،
■ Empathy is shown in how much compassion and understanding we can give to another. Sympathy is more of a feeling of pity for another. Empathy is our ability to understand how someone feels while
...
[مشاهده متن کامل]

sympathy is our relief in not having the same problems.
□ در واقع میگه ، empathy یعنی همدردی ( خودتو جای دیگران بزاری و درکش کنی ) اما sympathy یعنی دلسوزی ( دلت نخواد جای دیگران باشی و دلت به حال طرف بسوزه )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : sympathize
اسم ( noun ) : sympathy / sympathizer
صفت ( adjective ) : sympathetic
قید ( adverb ) : sympathetically
sympathy: همدردی
empathy: همدلی
sympathy ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: همدردی
تعریف: توجه عاطفی و فراوان به یک فرد یا حیوان یا گروه، یا شریک شدن در حالات هیجانی یا ذهنی آنها
sympathy همدردی
empathy همدلی
این دو با هم تفاوت دارند.
درک متقابل
I have sympathy for him/her
. You have my sympathy and my blessing
ترحم، دلرحمی، دلسوزی
همدردی، تقریبا با empathy مترادف است، اما در بحث روان درمانی کاملا متفاوت است.
همدردی
ترحم ، دلسوزی ( شخص دوم این تجربه را نداشته است )
هم ذات پنداری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)