sympathizer

/ˈsɪmpəˌθaɪzər//ˈsɪmpəθaɪzə/

معنی: موافق، طرفدار، همدرد، جانبدار، غمخوار
معانی دیگر: همدرد، غمخوار، جانبدار

جمله های نمونه

1. He had been a known IRA sympathizer.
[ترجمه گوگل]او یکی از هواداران شناخته شده ارتش جمهوری اسلامی ایران بود
[ترجمه ترگمان]او یکی از حامیان معروف IRA بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His opponents accused him of being a Nazi sympathizer.
[ترجمه گوگل]مخالفانش او را به هوادار نازی ها متهم کردند
[ترجمه ترگمان]مخالفان او او را متهم کردند که یکی از حامیان نازی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Police accused him of being a rebel sympathizer and he was charged with extortion and resisting arrest.
[ترجمه گوگل]پلیس او را به داشتن هوادار شورشیان متهم کرد و به اخاذی و مقاومت در برابر دستگیری متهم شد
[ترجمه ترگمان]پلیس او را به طرفداری از حامیان شورشی متهم کرد و متهم به اخاذی و مقاومت در برابر دستگیری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Even a sympathizer conceded that Aleksandr Golovnin possessed few qualifications for heading the education ministry.
[ترجمه گوگل]حتی یکی از هواداران نیز پذیرفت که الکساندر گولوونین دارای شرایط کمی برای ریاست وزارت آموزش و پرورش است
[ترجمه ترگمان]حتی یک sympathizer نیز تصدیق کرد که الکساندر Golovnin چند صلاحیت برای ریاست وزارت آموزش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sympathizer, -iserbn person who sympathizes(Sentence dictionary), esp one who supports a cause or a political party.
[ترجمه گوگل]دلسوز، کسی که همدردی می کند (فرهنگ جملات)، به ویژه کسی که از یک هدف یا یک حزب سیاسی حمایت می کند
[ترجمه ترگمان]sympathizer، کسی که به فرهنگ لغت (حکم جمله)می پردازد، به ویژه فردی که از یک علت یا یک حزب سیاسی حمایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. On April fourteenth, eighty sixty-five, Southern sympathizer and actor John Wilkes Booth shot Lincoln in Ford's Theatre. It happened five days after the South surrendered and the Civil War ended.
[ترجمه گوگل]در چهاردهم آوریل، هشتاد و شصت و پنج، جان ویلکس بوث، همدرد و بازیگر جنوبی، لینکلن را در تئاتر فورد شلیک کرد این اتفاق پنج روز پس از تسلیم جنوب و پایان جنگ داخلی رخ داد
[ترجمه ترگمان]در چهاردهم آوریل، هشتاد و پنج ساله، و جان ویلکس بوث و بازیگر جنوبی، لینکلن را در تئاتر فورد به ضرب گلوله کشتند پنج روز پس از اینکه جنوب تسلیم شد و جنگ داخلی به پایان رسید، اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's bad enough that a former Nazi sympathizer was treated like an honored guest by the Jewish state.
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی بد است که دولت یهود با یک هوادار سابق نازی ها مانند یک مهمان افتخاری رفتار کرد
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی بد است که یک حامی سابق نازی به عنوان مهمان افتخاری توسط دولت یهود مورد مداوا قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is said that his cousin, a British sympathizer under Howe 's command, betrayed him.
[ترجمه گوگل]گفته می‌شود که پسر عمویش، یکی از هواداران بریتانیا تحت فرمان هاو، به او خیانت کرد
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که پسر عمویش، یکی از حامیان انگلستان تحت فرمان هاو، به او خیانت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sometimes a sympathizer is one step away from a lover.
[ترجمه گوگل]گاهی دلسوز یک قدم با عاشق فاصله دارد
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات یک هوادار یک قدم دورتر از یک عاشق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You must be a GOP sympathizer? And you're feeling defensive for them? What about your country?
[ترجمه گوگل]شما باید طرفدار جمهوریخواه باشید؟ و شما برای آنها احساس دفاعی می کنید؟ در مورد کشور شما چطور؟
[ترجمه ترگمان]شما باید یکی از حامیان حزب جمهوریخواه باشید؟ و شما احساس تدافعی نسبت به آن ها دارید؟ در مورد کشور شما چطور؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lorca, a left-wing sympathizer, was shot dead in 1936 by supporters of General Franco during the Spanish Civil War.
[ترجمه گوگل]لورکا، هوادار جناح چپ، در سال 1936 توسط حامیان ژنرال فرانکو در جریان جنگ داخلی اسپانیا به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه ترگمان]Lorca، یکی از حامیان جناح چپ، در سال ۱۹۳۶ توسط طرفداران ژنرال فرانکو در طول جنگ داخلی اسپانیا به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My father was a strong sympathizer of the People's War.
[ترجمه گوگل]پدرم از هواداران سرسخت جنگ خلق بود
[ترجمه ترگمان]پدرم طرفدار پروپا قرص جنگ مردم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Are you a German sympathizer ?
[ترجمه گوگل]آیا شما طرفدار آلمان هستید؟
[ترجمه ترگمان]تو طرفدار آلمان هستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the 1940s, my uncle was accused of being a Nazi sympathizer.
[ترجمه گوگل]در دهه 1940، عموی من به هوادار نازی ها متهم شد
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۴۰، عموی من به طرفداری از یک حامی نازی متهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موافق (اسم)
adherent, sympathizer, disciple

طرفدار (اسم)
devotee, advocate, adherent, sympathizer, aficionado, partisan, bigot, disciple, zealot, governor, sovereign, henchman

همدرد (اسم)
sympathizer

جانبدار (اسم)
sympathizer

غمخوار (اسم)
sympathizer

انگلیسی به انگلیسی

• one who commiserates or empathizes with another; follower, supporter, adherent (also sympathiser)
the sympathizers of an organization or cause are the people who support it.

پیشنهاد کاربران

طرفدار. هوادار
مثال:
the wrongdoer will have no sympathizer,
خطاکاران هیچ طرفدار و هوادار ی نخواهند داشت.
�مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ�
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : sympathize
اسم ( noun ) : sympathy / sympathizer
صفت ( adjective ) : sympathetic
قید ( adverb ) : sympathetically

بپرس