symmetrical

/səˈmetrɪkəl//sɪˈmetrɪkəl/

معنی: متناسب، متقارن، برابر، متوازن، هم اندازه
معانی دیگر: (به ویژه گیاه شناسی) همسنج، قرینه، هم برابر، همال، (پزشکی - تاثیر کننده بر بخش های متقارن بدن) همالگیر (symmetric هم می گویند)، (ریاضی) همدوش، تقارنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: symmetrically (adv.)
• : تعریف: having a form, structure, effect, or parts such that there is an equal and corresponding distribution on each side of a central line or position; having symmetry.
متضاد: nonsymmetrical

جمله های نمونه

1. symmetrical infection
عفونت همال گیر

2. crystals are often symmetrical
بلورها معمولا قرینه هستند.

3. the human body is symmetrical
بدن انسان متقارن است.

4. The plan of the ground floor is completely symmetrical.
[ترجمه گوگل]پلان طبقه همکف کاملاً متقارن است
[ترجمه ترگمان]طرح کف زمین کاملا متقارن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. People's bodies are never quite symmetrical.
[ترجمه گوگل]بدن افراد هرگز کاملاً متقارن نیست
[ترجمه ترگمان]بدن مردم هرگز کاملا متقارن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The plan of the building is broadly symmetrical.
[ترجمه گوگل]پلان ساختمان تقریباً متقارن است
[ترجمه ترگمان]طرح ساختمان به طور گسترده متقارن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The symmetrical design of this church makes it very beautiful.
[ترجمه گوگل]طراحی متقارن این کلیسا آن را بسیار زیبا کرده است
[ترجمه ترگمان]طراحی متقارن این کلیسا، آن را بسیار زیبا می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Its movements are harmonious, perfectly balanced and symmetrical in design.
[ترجمه گوگل]حرکات آن هماهنگ، کاملا متعادل و در طراحی متقارن است
[ترجمه ترگمان]حرکات آن هماهنگ، کاملا متوازن و متقارن در طراحی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For Young and Willmott, the symmetrical family has three main features.
[ترجمه گوگل]برای یانگ و ویلموت، خانواده متقارن دارای سه ویژگی اصلی است
[ترجمه ترگمان]برای جوانان و Willmott، خانواده متقارن سه ویژگی اصلی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. OSF1 V2 will support symmetrical multi-processing and clustering, and is due for release between October 1993 and April 199
[ترجمه گوگل]OSF1 V2 از چند پردازش و خوشه بندی متقارن پشتیبانی می کند و قرار است بین اکتبر 1993 و آوریل 199 منتشر شود
[ترجمه ترگمان]مجموعه V۲ OSF۱ از پردازش و خوشه بندی متقارن پشتیبانی می کند و قرار است بین اکتبر ۱۹۹۳ تا ۱۹۹ آوریل آزاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Symmetrical wasting and weakness was present in the upper and lower limbs and all tendon reflexes were absent.
[ترجمه گوگل]تحلیل و ضعف متقارن در اندام های فوقانی و تحتانی وجود داشت و تمام رفلکس های تاندون وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]ضعف و ناتوانی در قسمت فوقانی و پایین و پایین و همه عکس العمل tendon وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Palladio built the Villa Rotunda following a symmetrical plan.
[ترجمه گوگل]پالادیو ویلا روتوندا را بر اساس نقشه ای متقارن ساخت
[ترجمه ترگمان]پالادیو ویلا Rotunda را به دنبال یک برنامه متقارن بنا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bridle lengths must also be symmetrical, and by general standards are long.
[ترجمه گوگل]طول افسار نیز باید متقارن باشد و طبق استانداردهای عمومی بلند باشد
[ترجمه ترگمان]طول دهانه نیز باید متقارن باشد و با استانداردهای عمومی زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When leafless, their bark is pretty, and the symmetrical structure of the branches has a classical quality.
[ترجمه گوگل]وقتی بدون برگ، پوست آنها زیبا است و ساختار متقارن شاخه ها کیفیت کلاسیکی دارد
[ترجمه ترگمان]وقتی leafless، پوست آن ها زیبا است و ساختار متقارن شاخه ها دارای کیفیت کلاسیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متناسب (صفت)
adequate, proportional, proportionate, commensurate, symmetric, symmetrical

متقارن (صفت)
concurrent, symmetric, symmetrical, polar, regular, isochronous, isochronal

برابر (صفت)
plain, symmetric, symmetrical, equal, equivalent, homological, square, parallel, double, paired, tantamount, equipollent

متوازن (صفت)
symmetric, symmetrical, equal, equiponderant

هم اندازه (صفت)
symmetric, symmetrical, equal, isometric, isodiametric

تخصصی

[برق و الکترونیک] به صورت متقارن
[زمین شناسی] متقارن
[ریاضیات] متقارن، همال
[پلیمر] متقارن
[آمار] متقارن

انگلیسی به انگلیسی

• balanced, even, proportional, having parts corresponding to one another relative to the whole, identical on both sides
something that is symmetrical has two halves which are exactly the same, except that one half is like a reflection of the other half.

پیشنهاد کاربران

1. متقارن. قرینه ای. قرینه دار 2. قرینه
مثال:
more or less symmetrical
تقریبا قرینه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : symmetry
صفت ( adjective ) : symmetrical / symmetric
قید ( adverb ) : symmetrically
symmetrical ( شیمی )
واژه مصوب: متقارن
تعریف: ویژگی آنچه دارای تقارن است

بپرس