sword

/ˈsɔːrd//sɔːd/

معنی: تیغ، شمشیر، قداره، عدالت
معانی دیگر: (مجازی) قدرت، زور، ارتش، نیروی نظامی، حرفه ی ارتشی، جنگ، فن جنگ، سیف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: swordless (adj.), swordlike (adj.)
عبارات: at swords' points, cross swords, put to the sword
(1) تعریف: a weapon for cutting or thrusting, consisting of a long pointed blade fixed on a handle or hilt.
مشابه: blade

(2) تعریف: this weapon regarded as a symbol of war, military power, violence, or the like.

جمله های نمونه

1. sword and spear have gone into the discard
شمشیر و نیزه دیگر به فراموشی سپرده شده اند (کاربرد ندارند).

2. sword play
شمشیر بازی

3. sword of damocles
خطر قریب الوقوع

4. a sword with a fine edge
شمشیر با لبه ای تیز

5. a double-edged sword
شمشیر دو دم

6. a keen sword
شمشیر بران (تیز)

7. a naked sword
شمشیر آخته (یا برهنه)

8. fire and sword
(عامیانه) آغاز کردن (به پرسش یا انتقاد و غیره)

9. he honed his sword
او شمشیر خود را تیز کرد.

10. he plunged his sword into the lion's belly
شمشیرش را در شکم شیر فرو کرد.

11. he reached his sword up and touched the cross
شمشیر خود را دراز کرد و صلیب را لمس کرد.

12. he run his sword through the middle of goodarz' neck
شمشیرش را از وسط گردن گودرز رد کرد.

13. my grandfather's old sword was completely rusted
شمشیر کهنه ی پدر بزرگم کاملا زنگ زده بود.

14. rustam drew his sword out of the scabbard
رستم شمشیرش را از نیام به در کشید.

15. rustam waved his sword in the air
رستم شمشیرش را در هوا به نوسان در آورد.

16. rustam wielded his sword like a champion
رستم مثل یک قهرمان شمشیر خود را به کار برد.

17. to whet a sword
شمشیری را تیز کردن

18. put to the sword
1- با شمشیر کشتن 2- قتل عام کردن

19. the shine of rustam's sword
برق شمشیر رستم

20. no man could withstand his sword stroke
هیچکس یارای تحمل ضربت شمشیر او را نداشت.

21. such as live by the sword
آنانکه از راه شمشیر زندگی می کنند

22. the biting edge of a sword
تیغه ی تیز شمشیر

23. with one cut of his sword
با یک ضربه ی شمشیر او

24. with one swing of his sword rustam cut his head off
بایک ضربه ی شمشیر رستم سرش را قطع کرد.

25. he firmed his grip on the sword
او پنجه ی خود را بر (قبضه ی) شمشیر محکم تر کرد.

26. his body was charmed and no sword could harm him
بدنش طلسم شده بود و هیچ شمشیری به او کارگر نبود.

27. she pressed the point of her sword on my jugular
نوک شمشیرش را روی شاهرگم فشار داد.

28. the pen is mightier than the sword
قلم از شمشیر نیرومندتر است.

29. the renowned amir arsalan drew the sword out of the sheath
امیر ارسلان نامدار شمشیر از غلاف درکشید.

30. the pen is mightier than the sword
قلم از شمشیر قدرتمندتر است

31. he gave him a blow with his sword
با شمشیر ضربه ای به او زد.

32. the tower pierced the clouds like a sword
برج ابرها را همچون شمشیر می شکافت.

33. he made a lunge at me with his drawn sword
با شمشیر آخته به طرفم یورش آورد.

34. he was standing at the door with a drawn sword
او با شمشیر آخته کنار در ایستاده بود.

35. i have not come to bring peace, but a sword
(انجیل) نیامده ام که صلح بیاورم بلکه (آمده ام برای) جنگ.

36. his head was hewn off with one blow of the sword
سرش با یک ضربه ی شمشیر قطع شد.

37. the bow of the ship cut the sea like a sword and glided on
سینه ی کشتی دریا را همچون شمشیری می برید و پیش می رفت.

38. with his dagger he parried the blow from the thief's sword
با خنجر خود ضربه ی شمشیر دزد را دفع کرد.

39. he hit the horse on the rump with the flat of his sword
با پهنای شمشیرش به کپل اسب زد.

40. the symbol of justice holds a balance in one hand and a sword in the other
نماد عدالت در یک دست ترازو و در دست دیگر شمشیر دارد.

مترادف ها

تیغ (اسم)
acicula, blade, sword, thorn, beam, bur, burr

شمشیر (اسم)
blade, sword, steel, bilbo, saber, scimitar, knife, bolo, spit

قداره (اسم)
sword, saber, bolo, broadsword, falchion, sabre

عدالت (اسم)
sword, justice, fairness

تخصصی

[نساجی] دفتین

انگلیسی به انگلیسی

• weapon consisting of a long straight or curved blade fixed to a hilt
a sword is a weapon with a handle and a long blade.
if you cross swords with someone, you disagree and argue about something.

پیشنهاد کاربران

🔊 دوستان در تلفظش دقت کنین که w صامت هست:
/ˈsɔːrd/
تیغ . شمشیر
شمشیر سلاح جنگی قدیمی
شمشیر
سلاح جنگی
شمشیر
فن جنگ

بپرس