swoop

/ˈswuːp//swuːp/

معنی: حرکت سریع نزولی، از بین بردن، قاپیدن، چپاول کردن، بسرعت پایین امدن
معانی دیگر: (به ویژه در مورد پرنده ی شکاری) شیرجه رفتن (به سوی طعمه)، فروجهیدن، قاپ زدن، در ربودن، چنگ زدن، (پلیس و غیره - ناگهان) در رسیدن، (به جایی) ریختن، قاپ زنی، ربایش، فرود ناگهانی، فروجهش، شیرجه، درموردشاهین بسرعت پایین امدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: swoops, swooping, swooped
• : تعریف: to sweep down suddenly from or as if from above in attack (often fol. by down on).
مترادف: descend, dive, plunge, pounce
مشابه: attack, lunge

- The bird swooped down from the tree to the ground.
[ترجمه گوگل] پرنده از درخت به سمت زمین حرکت کرد
[ترجمه ترگمان] پرنده از درخت به زمین فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The army swooped down on the city.
[ترجمه گوگل] ارتش به سمت شهر هجوم آورد
[ترجمه ترگمان] ارتش به سوی شهر سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to take, lift up, or remove in or as if in a single motion sweeping from above; scoop up; snatch (often fol. by away, up, or off).
مترادف: dip, pluck, scoop
مشابه: clutch, lift, remove, snatch, spoon, take
اسم ( noun )
• : تعریف: a rapid, sudden descent or sweeping motion from above.
مترادف: dip, dive, drop, plunge
مشابه: descent, duck, fall, lurch, pitch, sweep

جمله های نمونه

1. (in) one fell swoop
(با) یک حمله ی ویرانگر،(در) یک عمل قاطع و موفقیت آمیز،یک باره

2. the bird made a low swoop toward the lake
پرنده به سوی دریاچه شیرجه ی کوتاهی زد.

3. in (or at) one fell swoop
در یک وهله،بایک عمل،بایک ضربه

4. The eagle hovered, ready to swoop at any moment.
[ترجمه گوگل]عقاب معلق بود و هر لحظه آماده حرکت بود
[ترجمه ترگمان]عقاب در حال پرواز بود و آماده بود تا هر لحظه از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The eagle poised in mid-air ready to swoop on its prey.
[ترجمه گوگل]عقاب در هوا آماده شد تا بر طعمه خود بپرد
[ترجمه ترگمان]عقاب در میان هوا به حرکت در آمد و آماده حمله شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A hawk hovered in the sky, waiting to swoop down on its prey.
[ترجمه گوگل]شاهینی در آسمان معلق بود و منتظر بود تا بر طعمه خود بپرد
[ترجمه ترگمان]یک شاهین در آسمان پرواز می کرد و منتظر بود که طعمه خود را سرنگون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Police held 10 suspected illegal immigrants after a swoop on a German lorry.
[ترجمه گوگل]پلیس 10 مهاجر غیرقانونی مظنون را پس از حمله به یک کامیون آلمانی بازداشت کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس پس از حمله به یک کامیون آلمانی ۱۰ مهاجر غیرقانونی را دستگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fish hits the hook at one swoop.
[ترجمه گوگل]ماهی با یک حرکت به قلاب برخورد می کند
[ترجمه ترگمان]ماهی ها با یک حرکت ناگهانی به قلاب ضربه می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Police arrested a man in a swoop on his house last night.
[ترجمه گوگل]پلیس شب گذشته مردی را در خانه اش دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس دیشب یه نفر رو بازداشت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It seemed that the plane was going to swoop down and strafe the town, so we dived for cover.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که هواپیما می خواهد به سمت پایین بیاید و شهر را درگیر کند، بنابراین ما برای پوشش شیرجه زدیم
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هواپیما سقوط می کند و از شهر خارج می شود، بنابراین ما برای پناه گرفتن شیرجه رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The plane made a swoop over the city.
[ترجمه گوگل]هواپیما بر فراز شهر حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]هواپیما با سرعت از شهر خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hawk poised in mid-air ready to swoop.
[ترجمه گوگل]شاهین در وسط هوا ایستاد و آماده حرکت بود
[ترجمه ترگمان]شاهین در نیمه راه به حرکت در آمد و آماده حرکت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A swoop by customs officers netted a large quantity of drugs.
[ترجمه گوگل]ماموران گمرک مقدار زیادی مواد مخدر را کشف کردند
[ترجمه ترگمان]یک حمله توسط ماموران گمرک مقدار زیادی مواد تهیه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In one swoop the feeling swallowed her up and she had never got rid of it since.
[ترجمه گوگل]در یک حرکت این احساس او را در خود فرو برد و از آن زمان هرگز از شر آن خلاص نشده بود
[ترجمه ترگمان]با یک حرکت، این احساس او را فرو بلعید و از آن به بعد دیگر آن را از دست نداده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حرکت سریع نزولی (اسم)
swoop

از بین بردن (فعل)
destroy, spoil, annihilate, eradicate, put down, swoop, wash out, liquidate, liquidize, depredate, extirpate

قاپیدن (فعل)
snatch, grab, snap, swoop, grasp, seize, catch, ravish, raven, pinch, nab, nail, grab off

چپاول کردن (فعل)
despoil, swoop, ransack, foray, maraud, spoliate

بسرعت پایین امدن (فعل)
swoop

انگلیسی به انگلیسی

• assault, charge, raid; snatching, grabbing
sweep down from the sky (of a bird, etc.); attack suddenly and speedily; snatch, grab
when a bird or aeroplane swoops, it suddenly moves downwards through the air in a smooth, curving movement. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the swallow made a dazzling swoop through the air.
if soldiers or police swoop on a place, they move towards it suddenly and quickly in order to attack it or to arrest someone. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the police made a swoop on the headquarters. the fifty-odd men arrested in the swoop had not been allowed to go home.
if you achieve something in one fell swoop, you do it on a single occasion or by a single action.

پیشنهاد کاربران

یورش بردن به سمت طعمه
the act of moving quickly and easily down through the air
در هوا به سمت پایین شیرجه زدن ( غالباً :پرنده برای گرفتن طعمه، یا aircraft برای attack )
The eagle swooped down to snatch a young rabbit
Russian helicopters and drones swooped in and attacked ( تیتر خبری؛drone=پهباد )
در ربودن
British intelligence swooped him off to London
دستگاه جاسوسی انگلیس او را در ربود و به لندن برد.
سریع قاپیدن و گرفتن
E. g. The plane swooped in on its bombing run
هواپیما ( ی جنگی ) شیرجه زد/حرکت سریع نزولی انجام داد در عملیات/گردش بمبارانی ش
۱ - در هوا به سمت پایین شیرجه زدن ( توسط پرنده برای گرفتن طعمه ) to move downward quickly and dramatically,
۲ - یورش بردن، خیز بردشتن،
a very rapid raid usually by police Armed police swooped on the event to
. shut it down after receiving a tip off
با سرعت روی طعمه پریدن

بپرس