swoon

/ˈswuːn//swuːn/

معنی: بیهوشی، ضعف، غش، غش کردن
معانی دیگر: بیهوش شدن، تباسیدن، شمیدن، ضعف کردن، از حال رفتن، از هوش رفتگی، رخوت، سست شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: swoons, swooning, swooned
(1) تعریف: to lose consciousness; faint.
مشابه: faint, pass out

- Several soldiers swooned from exhaustion and the intense desert heat.
[ترجمه گوگل] چند سرباز از خستگی و گرمای شدید صحرا از پا در آمدند
[ترجمه ترگمان] چند سرباز از خستگی و گرمای شدید صحرا بی هوش شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to fall into a state of hysteria, rapture, or spiritual ecstasy.
اسم ( noun )
مشتقات: swooningly (adv.)
• : تعریف: a loss of consciousness; fainting spell.
مشابه: faint

جمله های نمونه

1. The boy had a swoon, but soon came round.
[ترجمه نازنين] پسربچه ضعف داشت ولی خیلی زود بهتر شد
|
[ترجمه گوگل]پسرک هول کرده بود، اما خیلی زود دور شد
[ترجمه ترگمان]پسر از هوش رفت، اما طولی نکشید که برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The ladies shriek and swoon at his every word.
[ترجمه نازنين] خانم ها با هر حرف اون آقا فریاد میزدند و غش می کردند
|
[ترجمه گوگل]خانم ها با هر حرف او فریاد می زنند و ناامید می شوند
[ترجمه ترگمان]خانم ها با شنیدن حرف او جیغ می کشند و غش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The young girls swoon when they see their favorite pop singer.
[ترجمه نازنين] دختران جوان از ذوق غش و ضعف میکنند وقتی خواننده پاپ محبوب رو میبینند
|
[ترجمه گوگل]دختران جوان با دیدن خواننده پاپ مورد علاقه خود غمگین می شوند
[ترجمه ترگمان]دختران جوان، وقتی که آن ها خواننده پاپ مورد علاقه خود را می بینند، غش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Swoon and Basic Instinct aren't real life, remember?
[ترجمه گوگل]Swoon و Basic Instinct زندگی واقعی نیستند، یادتان هست؟
[ترجمه ترگمان]Swoon و غریزه اصلی زندگی واقعی نیستند، به خاطر داشته باشید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Investors continue to swoon over Cisco, considered one of the dominant vendors of high-end networking equipment.
[ترجمه گوگل]سرمایه‌گذاران همچنان نسبت به سیسکو که یکی از فروشندگان غالب تجهیزات شبکه پیشرفته محسوب می‌شود، ناامید می‌شوند
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران در حال غش کردن بر روی سیسکو هستند، که یکی از فروشندگان برجسته تجهیزات شبکه با کیفیت بالا محسوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The nuns did not exactly swoon over me when I volunteered.
[ترجمه گوگل]وقتی داوطلب شدم راهبه ها دقیقاً از من غمگین نشدند
[ترجمه ترگمان]وقتی داوطلب شدم، راهبات از هوش رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Its swoon in after-hours trading suggests that more high-tech market jitters may be in the offing today, however.
[ترجمه گوگل]با این حال، کاهش آن در معاملات پس از ساعت کاری نشان می‌دهد که ممکن است امروز آشفتگی‌های بیشتری در بازار فناوری پیشرفته در راه باشد
[ترجمه ترگمان]با این حال، در جریان معاملات چند ساعته این مساله حاکی از آن است که امروز ممکن است بازار فن آوری پیشرفته بیشتری در آینده نزدیک به آن وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She tried to swoon, feeling she must, but nothing happened, except another kiss, and strange dreadful weakness.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد غمگین شود، احساس می کرد باید غمگین شود، اما هیچ اتفاقی نیفتاد، جز یک بوسه دیگر، و ضعف وحشتناک عجیب
[ترجمه ترگمان]کوشید از هوش برود، احساس می کرد که باید، اما هیچ اتفاقی نیافتاد، جز یک بوسه دیگر و ضعف عجیبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Black women, you see, swoon over Denzel Washington and Wesley Snipes because these men are proficient at computing differential equations.
[ترجمه گوگل]می بینید که زنان سیاه پوست از دنزل واشنگتن و وسلی اسنایپس غمگین هستند زیرا این مردان در محاسبه معادلات دیفرانسیل مهارت دارند
[ترجمه ترگمان]می دانید، زنان سیاه پوست در واشنگتن و وسلی Snipes غش می کنند، زیرا این مردان در محاسبه معادلات دیفرانسیل و محاسبه مهارت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They swarm and swoon around him.
[ترجمه گوگل]دور او ازدحام می کنند و می پرند
[ترجمه ترگمان]همه دور و بر او هجوم می برند و از هوش می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The beggar fell down in a swoon from sheer hunger.
[ترجمه گوگل]گدا از شدت گرسنگی خجالت زده به زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]گدای کور از گرسنگی به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Swoon likes how her work changes slowly after it is outside for a while.
[ترجمه گوگل]سوون دوست دارد که بعد از مدتی بیرون بودن، کارش به آرامی تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]Swoon دوست دارد که چگونه کار او به آرامی بعد از اینکه مدتی بیرون است، تغییر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That's when I thought I'd swoon!
[ترجمه گوگل]همون موقع بود که فکر کردم غمگین میشم!
[ترجمه ترگمان]همین بود که فکر می کردم دارم غش می کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And so live ever -- or else swoon to death.
[ترجمه گوگل]و به این ترتیب همیشه زندگی کن -- وگرنه تا سر حد مرگ بیهوش شوی
[ترجمه ترگمان] و همینطور زنده بمونی … وگرنه تا حد مرگ غش می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He fall into a swoon at the news.
[ترجمه گوگل]او با شنیدن این خبر دچار ترس شد
[ترجمه ترگمان]در اخبار به هوش آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیهوشی (اسم)
fit, astonishment, stupefaction, stupidity, faint, anesthesia, trance, epilepsy, swoon, insensibility

ضعف (اسم)
weakness, asthenia, debility, faint, swoon, languor, infirmity, atony, foible, puniness

غش (اسم)
fit, faint, swoon, fainting, syncope

غش کردن (فعل)
faint, swoon, collapse, syncopate, fall into a fit

انگلیسی به انگلیسی

• faint, blackout, temporary loss of consciousness; ecstatic or rapturous state
faint, pass out, temporarily lose consciousness; enter into a state of hysterical ecstasy
if you swoon, you almost faint as a result of strong emotion or shock; a literary word.

پیشنهاد کاربران

1 -
to feel a lot of pleasure, love, etc. because of something or someone/ to have a feeling of extreme pleasure or happiness
احساس لذت زیاد، عشق و غیره به خاطر چیزی یا کسی کردن
داشتن احساس لذت یا شادی شدید
...
[مشاهده متن کامل]

Sarah swooned when her baby was handed to her.
The audience swooned with delight.
The girls in the audience would swoon every time the lead actor appeared on stage.
The thought of seeing her favorite band in concert made her swoon with excitement.
2 -
faint
غش کردن، از حال رفتن
She swooned when she saw the blood.
The sight of the blood made her feel dizzy and she almost swooned.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/swoon
معنی دوم این لغت در دیکشنری زیر *به وجد آمدن؛ از خود بیخود شدن؛ حالت خلصه پیدا کردن* است:
be overcome with admiration, adoration, or other strong emotion; to enter a state of hysterical rapture or ecstasy; to become ecstatic.
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
The teenagers swooned at the sight of the singer.
نوجوانان به محض اینکه چشمشان به خواننده ی محبوبشان افتاد به وجد آمدند ( از خود بیخود شدند ) .
Example 2: 👇
JOHNNY: Why wouldn't you join me? You were invited.
JULIA: Miss Talcott would have swooned away. She's the world’s worriedest chaperon as it is. *Holiday - by Philip Barry
جانی: چرا با من نمیای بریم؟ تو هم دعوت شدی.
جولیا: می خوای خانُم تالکات غش کنه ( از خودش بیخود بشه ) ؟ اون نگران ترین ملازم خانم های جوان هست.
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی تعطیلات نوشته ی فیلیپ بری.
* قابل ذکر است که کلمه ی worriedest به همین شکل در نمایشنامه ی مزبور آمده است

swoon
زهره ترک شدم
وای. قلبم
بیهوش شدن ( بخاط احساس شدید از چی )
مجذوب/ شیفته / علاقمند شدن
If you swoon, you are strongly affected by your
feelings for someone you love or admire very
much.

بپرس