swivel

/ˈswɪvl̩//ˈswɪvl̩/

معنی: حلقه گردان، روی محور گردیده، قسمت گردنده میخ یا پیچ سرپهن، گردنده، چرخاندن
معانی دیگر: (مکانیک)، مفصل گردان، قلاب زنجیر، لولای پاشنه گرد، ته مته، پی چرخ، بن چرخ، (روی لولای پاشنه گرد یا مفصل گردان و غیره) چرخیدن، پی چرخی کردن، (با قلاب زنجیر) محکم کردن، بستن، قسمت گردند ه می  یاپیچ سرپهن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a fastener or mount that allows the object fastened or mounted to turn freely or pivot.

(2) تعریف: something, such as a gun or chair, mounted on a swivel attached to a fixed support so that it can be turned in different directions.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: swivels, swiveling, swiveled
(1) تعریف: to pivot on or as if on a swivel.
مشابه: pivot

(2) تعریف: to fasten or mount with a swivel.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to turn on or as if on a swivel.
مشابه: pivot, turn

جمله های نمونه

1. She returned to the swivel chair behind her desk.
[ترجمه گوگل]به صندلی چرخان پشت میزش برگشت
[ترجمه ترگمان]او به صندلی گردان پشت میزش برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His chairs can swivel, but they can't move up or down.
[ترجمه گوگل]صندلی های او می توانند بچرخند، اما نمی توانند بالا یا پایین حرکت کنند
[ترجمه ترگمان]صندلی ها می توانند روی گردان حرکت کنند، اما نمی توانند حرکت کنند یا پایین بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He leaned back in the swivel chair and locked his fingers behind his head.
[ترجمه گوگل]به صندلی چرخان تکیه داد و انگشتانش را پشت سرش قفل کرد
[ترجمه ترگمان]او به پشتی صندلی اش تکیه داد و انگشتانش را در پشت سرش قفل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That said, he wheeled around in his swivel chair and picked up a blinking light.
[ترجمه گوگل]گفت، او روی صندلی چرخان خود چرخید و چراغ چشمک زن را برداشت
[ترجمه ترگمان]این را گفت و روی صندلی اش چرخ زد و چراغ چشمک زن پلک آن را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He lolled back in his swivel chair, one huge thigh thrust over the other, a bright-eyed man.
[ترجمه گوگل]او در صندلی چرخان خود به عقب فرو رفت، یک ران بزرگ روی دیگری فشار داده بود، مردی با چشمان روشن
[ترجمه ترگمان]او روی صندلی swivel لم داده بود و یک ران بزرگ با چشمانی درخشان به طرف دیگر پرت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Did they have to sit him in a swivel chair that swung sideways with every movement of his body?
[ترجمه گوگل]آیا باید او را روی یک صندلی گردان که با هر حرکت بدنش به طرفین می چرخید، بنشینند؟
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها مجبور بودند او را روی یک صندلی گردان سوار کنند که با هر حرکت بدنش از پهلو حرکت می کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A swivel chair addressed the desk and was occupied only by a pale green tennis ball.
[ترجمه گوگل]یک صندلی چرخان رو به میز بود و فقط یک توپ تنیس سبز کم رنگ آن را اشغال کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک صندلی گردان روی میز نشسته بود و فقط یک توپ تنیس سبز رنگ را اشغال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Then, with a swivel of her bellybutton and a whisk of her pink feather duster, all was peace and love.
[ترجمه گوگل]سپس، با چرخاندن ناف او و هم زدن پرهای صورتی او، همه چیز صلح و عشق بود
[ترجمه ترگمان]سپس در حالی که روی گرد شکم خود می چرخید و a پر از پره ای صورتی رنگش، همه چیز آرام و عاشقانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I sat down in my swivel chair and propped my feet up, punching the replay button on the answering machine.
[ترجمه گوگل]روی صندلی چرخانم نشستم و پاهایم را بالا آوردم و دکمه پخش مجدد را روی منشی تلفنی مشت کردم
[ترجمه ترگمان]روی صندلی swivel نشستم و پاهایم را بالا نگه داشتم و دکمه تکرار ماشین را فشار می دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The plastic-covered swivel chair had been torn.
[ترجمه گوگل]صندلی چرخان با روکش پلاستیکی پاره شده بود
[ترجمه ترگمان]صندلی گردان روی گردان از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Swivel/lockable Wheels are easier to manoeuvre in a busy shopping area while fixed wheels are probably more comfortable over bumpy ground.
[ترجمه گوگل]چرخ‌های چرخان/قابل قفل در یک منطقه خرید شلوغ راحت‌تر مانور می‌دهند، در حالی که چرخ‌های ثابت احتمالاً روی زمین‌های ناهموار راحت‌تر هستند
[ترجمه ترگمان]چرخ swivel \/ lockable برای مانور در یک منطقه شلوغ شلوغ راحت تر هستند در حالی که چرخ های ثابت احتمالا از روی زمین پر از برآمدگی و پر از دست انداز، راحت تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A black leather swivel chair was angled to face in the direction of the television.
[ترجمه گوگل]یک صندلی گردان چرمی مشکی به سمت رو به جهت تلویزیون زاویه داشت
[ترجمه ترگمان]یک صندلی گردان چرمی مشکی برای روبرو شدن در جهت تلویزیون زاویه دار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She carried the Mayor's swivel chair, put it down over City Hall, and sat in it.
[ترجمه گوگل]او صندلی چرخان شهردار را حمل کرد، آن را روی تالار شهر گذاشت و روی آن نشست
[ترجمه ترگمان]او صندلی گردان شهردار را حمل کرد و آن را روی هال هال گذاشت و در آن نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She looks around her with a swivel of her huge head.
[ترجمه گوگل]با چرخاندن سر بزرگش به اطرافش نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]او با یک چرخش سرش را به اطراف نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Behind the desk stood a sturdy swivel chair.
[ترجمه گوگل]پشت میز یک صندلی گردان محکم ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]پشت میز یک صندلی swivel محکم قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حلقه گردان (اسم)
swivel

روی محور گردیده (اسم)
swivel

قسمت گردنده میخ یا پیچ سرپهن (اسم)
swivel

گردنده (صفت)
excursive, ambulatory, ambulant, rotary, swivel, revolving, rotative

چرخاندن (فعل)
wind, swivel, pivot, rotate, spin, troll

تخصصی

[عمران و معماری] لولای پاشنه گرد - مفصل گردان
[زمین شناسی] گردنده، حلقه گردان، لولای پاشنه گرد، مفصل گردان
[نساجی] چرخان - حلقه قلاب دار چرخان
[معدن] دهانه تزریق گل (حفاری اکتشافی)
[نفت] گلوگاه هرزگرد
[آب و خاک] گردان، چرخان

انگلیسی به انگلیسی

• device which allows the parts attached to it to pivot or turn freely; something mounted on a swivel (i.e. chair or gun)
revolve, turn, pivot
if something swivels or if you swivel it, it turns around a central point so that it is facing in a different direction.
if you swivel in a particular direction, you turn suddenly in that direction.
a swivel chair or lamp is one that can be turned around a central point so that it faces a different direction without moving the legs of the chair or the base of the lamp.

پیشنهاد کاربران

چرخیدن یا چرخان روی محوری
چیز چرخنده
چرخاندن
روی پاشنه چرخیدن ( درمورد انسان )

بپرس