تکان خوردن، به اطراف جابجا شدن، چرخیدن، این ور و آن ور رفتن
دور چیزی یا کسی رو حلقه زدن یا گرفتن
To encircle and move around someone or something
مثال :
Cold water swirled around my ankles as I stood fishing in the stream
آب سرد دور مچ پام رو گرفته بود همینطور که مشغول ماهیگیری در جوی آب بودم .
... [مشاهده متن کامل]
Smoke swirled around the people as they fled the war - stricken village.
دود اطراف مردمی که در حال فرار از روستای صدمه دیده ( از جنگ ) بودن رو گرفته بود .
من رو توی اینستا دنبال کنیدبا آموزش زبان انگلیسی ممنون
languageyar@
مثال :
آب سرد دور مچ پام رو گرفته بود همینطور که مشغول ماهیگیری در جوی آب بودم .
... [مشاهده متن کامل]
دود اطراف مردمی که در حال فرار از روستای صدمه دیده ( از جنگ ) بودن رو گرفته بود .
من رو توی اینستا دنبال کنیدبا آموزش زبان انگلیسی ممنون