swinish

/ˈswaɪnɪʃ//ˈswaɪnɪʃ/

معنی: خوک صفت، خوک مانند، وابسته به خوک، شبیه خوک
معانی دیگر: خوک طبع، گرازگونه، زمخت وبدرفتار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: swinishly (adv.), swinishness (n.)
• : تعریف: like, characteristic of, or resembling a swine; beastly; piggish.
مشابه: beastly

جمله های نمونه

1. A victim of a swinish system.
[ترجمه گوگل]قربانی یک سیستم شیطون
[ترجمه ترگمان]قربانی یه بچه خوک؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. But the fundamental and most vicious, swinish, murderous, and unchangeable fact is that we totally misunderstand each other -- we operate on alien wave lengths.
[ترجمه گوگل]اما اساسی‌ترین و شرورترین، فریبنده‌ترین، قاتل‌کننده‌ترین و تغییرناپذیرترین واقعیت این است که ما کاملاً یکدیگر را اشتباه می‌فهمیم -- ما در طول موج‌های بیگانه عمل می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]اما واقعیت اساسی و most، swinish، کشنده و تغییر ناپذیر این است که ما کاملا متوجه یکدیگر شده ایم - - ما با طول موجی بیگانه کار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But the fundamental and most vicious, swinish, murderous, and unchangeable fact is that we totally misunderstand each other . . .
[ترجمه گوگل]اما اساسی‌ترین و شرورترین، قاتل‌ترین و تغییرناپذیرترین واقعیت این است که ما کاملاً یکدیگر را اشتباه می‌فهمیم
[ترجمه ترگمان]اما واقعیت اساسی و most، swinish، کشنده و تغییر ناپذیر این است که ما کاملا یکدیگر را درک نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The extensive use of TianJi swinish to everything, it can be predicted, almost all-encompassing.
[ترجمه گوگل]استفاده گسترده از TianJi swinish به همه چیز، می توان آن را پیش بینی کرد، تقریبا همه جانبه
[ترجمه ترگمان]استفاده گسترده از TianJi swinish به همه چیز، می توان پیش بینی کرد که تقریبا تمام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This man was not like Rahmi or Pepe; he was neither a hotheaded idealist nor a swinish mafioso.
[ترجمه گوگل]این مرد شبیه رحمی یا پپه نبود او نه یک ایده آلیست سرسخت بود و نه یک مافیوز قلابی
[ترجمه ترگمان]این مرد نه مثل دون پپه و نه دون پپه بود؛ او نه اهل hotheaded و نه گراز وحشی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I had been out to lunch during one of life's revisions and missed the announcement that it was swinish to treat a woman like a lady.
[ترجمه گوگل]در یکی از بازبینی‌های زندگی برای ناهار بیرون رفته بودم و این اعلامیه را از دست دادم که رفتار کردن با یک زن مانند یک خانم غیرقابل تصور است
[ترجمه ترگمان]در یکی از روزه ای زندگی برای صرف ناهار بیرون رفته بودم و این اعلام خطر را از دست داده بودم که چگونه با زنی مثل یک خانم رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I had been out to lunch during one of life's revisionsmissed the announcement that it was swinish to treat a woman like a lady.
[ترجمه گوگل]من برای ناهار بیرون رفته بودم در یکی از بازنگری‌های زندگی که اعلام می‌کرد رفتار کردن با یک زن مانند یک خانم غیرقابل تصور است
[ترجمه ترگمان]در یکی از عمرم برای صرف ناهار بیرون رفته بودم که با زنی مثل یک خانم رفتار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Thomas Carlyle (1795-188 called utilitarianism "pig philosophy"; as it appeared to base the goal of ethics on the swinish pleasures of the multitude.
[ترجمه گوگل]توماس کارلایل (۱۸۸-۱۷۹۵) فایده‌گرایی را «فلسفه خوک» نامید؛ زیرا به نظر می‌رسید که هدف اخلاق را بر لذت‌های کثیف انبوه استوار می‌کند
[ترجمه ترگمان]تامس Carlyle (۱۷۹۵ - ۱۸۸)فلسفه خوک را \"فلسفه خوک\" نامید؛ زیرا به نظر می رسید که هدف اخلاق بر روی لذات swinish جمعیت بنا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I had been out to lunch during one of life's revisions and missed the announcement that it was swinish to treat a woman like a lady.
[ترجمه گوگل]در یکی از بازبینی‌های زندگی برای ناهار بیرون رفته بودم و این اعلامیه را از دست دادم که رفتار کردن با یک زن مانند یک خانم غیرقابل تصور است
[ترجمه ترگمان]در یکی از روزه ای زندگی برای صرف ناهار بیرون رفته بودم و این اعلام خطر را از دست داده بودم که چگونه با زنی مثل یک خانم رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوک صفت (صفت)
piggish, swinish

خوک مانند (صفت)
piggish, swinish

وابسته به خوک (صفت)
swinish

شبیه خوک (صفت)
swinish

انگلیسی به انگلیسی

• piggish, resembling swine; beastly, brutish, coarse, uncouth

پیشنهاد کاربران

Swinish /ˈswʌɪnɪʃ/ ( adj ) – meaning unpleasant or contemptible, especially on account of being coarse, greedy, or lazy. ( New Oxford American Dictionary )
ناخوشایند یا تحقیرکننده، به ویژه به دلیل زمخت، خشن، حریص، تنبل بودن؛ شبیه به خوک؛ خوک صفت؛ بی بند و بار
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
He is a swinish man from her family's old - money circle.
او مرد ناخوشایند و حریصی از حلقه ی مالیِ قدیمی خانواده ی مِری است.
Example 2: 👇
It disgusted the Romans beyond measure to witness the swinish excesses of the Germans.
مشاهده افراط و تفریط های ناخوشایند آلمانی ها، رومیان را بی اندازه منزجر می کرد.
Example 3: 👇
When you see a man who reminds you of a hog, be assured he has swinish habits.
وقتی مردی را می بینید که شما را به یاد گراز می اندازد، مطمئن باشید که او عادت های خوک صفتانه دارد.
Example 4: 👇
He's as obstinate as a pig, but that's the only swinish thing about him.
مانند یک خوک لجباز است اما این تنها مسئله ی ناخوشایند ( خوک صفتانه ) در مورد اوست.
Example 5: 👇
TRACY ( She reaches for glass—he takes it from her hand ) : No!
SANDY ( He puts glass down ) : Before you have to be carried.
TRACY: No! No! No! I feel too delicious! Sandy, I feel just elegant. Is that my bedroom telephone?
SANDY: Now you're hearing things.
TRACY: It couldn't be anyone, but George. I was sort of swinish to him. Perhaps I'd better—As for you—get to work, you dog. Stop leaning on your shovel.
* The Philadelphia Story - a play by Philip Barry
تریسی ( دستش را به سمت جام شراب می برد - سندی جام را از دستش می گیرد ) : نه!
سندی ( لیوان را پایین می آورد ) : قبل از اینکه مجبور بشی کسی به تخت ببردت.
تریسی: نه! نه! نه! من احساس می کنم خیلی خوشمزه است! سندی، حسَّم اینه که فقط باحاله. اون تلفن اتاق خواب منه که داره زنگ میزنه؟
سندی: حالا داری چیزایی رو می شنوی.
تریسی: نمی تونه کسی باشد، جز جورج. من یه جورایی باهاش ​​برخورد زشت و تحقیر کننده ای داشتم. شاید بهتر بود — اما در مورد تو — دست به کار شو، ای سگ. از عاطل و باطل بودن دست بردار.
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #داستان فیلادلفیا، # اثر فیلیپ بری

swinish
منابع• https://www.dictionary.com/browse/swinish

بپرس