swimming

/ˈswɪmɪŋ//ˈswɪmɪŋ/

معنی: گیج
معانی دیگر: شنا، شناگری، شناور، وابسته به شنا، آغشته، مملو، پر، لبریز، گیجی، دوران سر، اب بازی، اشکبار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the activity of propelling one's body through water by means of bodily motions.

- Swimming is excellent exercise.
[ترجمه آوا] گیج شدن
|
[ترجمه گوگل] شنا ورزش عالی است
[ترجمه ترگمان] شنا کردن ورزش عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. swimming and basketball are different kinds of sport
شنا و بسکتبال انواع مختلف ورزش هستند.

2. swimming downstream is easier than swimming upstream
شنا کردن در مسیر جریان آب ساده تر از شنا کردن در مسیر مخالف است.

3. swimming eyes
چشمان لبریز از اشک

4. swimming in the cool lake was exhilarating to him
برای او شنا در آن دریاچه ی خنک کیف داشت.

5. swimming in the river is his only exercise
شنا در رودخانه یگانه ورزش اوست.

6. swimming is a good exercise
شنا ورزش خوبی است.

7. swimming is his meat
او عاشق شنا کردن است.

8. swimming is not his cup of tea
شنا را دوست ندارد،اهل شنا نیست.

9. swimming makes the body's muscles strong and hard
شنا گری عضلات بدن را قوی و محکم می نماید.

10. swimming makes the muscles (of the body) strong and hard
شنا عضلات بدن را قوی و محکم می نماید.

11. a swimming bird
پرنده ی شناگر

12. a swimming hole
حوض رودخانه مناسب برای شنا

13. a swimming pool
استخر شنا

14. a swimming pool is one of the facilities planned for this building
استخر شنا یکی دیگر از تسهیلاتی است که در این ساختمان پیش بینی شده است.

15. eyes swimming with tears
چشمان اشک آلود

16. fish swimming in the lucid stream
ماهی هایی که در آب زلال نهر شنا می کردند

17. freestyle swimming
شنای آزاد

18. nude swimming
شنای برهنه (بدون لباس شنا)

19. vegetables swimming in a thick sauce
سبزیجات آغشته به سس غلیظ

20. a two-piece swimming suit
(زنانه) لباس شنای دو تکه

21. an indoor swimming pool
استخر شنای سرپوشیده

22. he says swimming is the healthiest exercise there is
او می گوید شنا بهترین ورزش دنیا است.

23. i love swimming
من عاشق شنا هستم.

24. i love swimming and cycling
من عاشق شنا و (دوچرخه) سواری هستم.

25. i prefer swimming to walking
من شنا را به پیاده روی ترجیح می دهم.

26. keen on swimming
علاقمند به شنا

27. bath (or swimming bath)
(انگلیس) استخر شنا (عمومی)

28. i have been swimming to get myself into shape
برای ورزیده کردن خود مدتی است که به شنا پرداخته ام.

29. ideal weather for swimming
هوای مطلوب برای شنا

30. my head is swimming
سرم دارد گیج می رود.

31. the children went swimming in the nude
بچه ها برهنه به شنا پرداختند.

32. he keeps fit by swimming
او با شنا کردن خود را سالم نگه می دارد.

33. he warned me against swimming in that turbulent river
او به من هشدار داد که در آن رود پر تلاطم شنا نکنم.

34. i had qualms about swimming in that cold, rapid river
از شنا کردن در آن رود سرد و سریع السیر اضطراب داشتم.

35. this pictur shows him swimming
این عکس او را در حال شنا کردن نشان می دهد.

36. to habituate oneself to swimming in cold water
خود را به شنا در آب سرد عادت دادن

37. a house complete with a swimming pool
خانه ی دارای استخر

38. a park equipped with three swimming pools
پارکی دارای سه استخر شنا

39. exercise in the form of swimming
ورزش به صورت شنا

40. his everyday activities also include swimming and walking
فعالیت های روزانه ی او شامل شنا و پیاده روی هم می شود.

41. she felt the room was swimming around her
احساس می کرد که اتاق دورسرش چرخ می خورد.

42. she took the notion of swimming in that stormy sea
او به سرش زد که در آن دریای طوفانی شنا کند.

43. we were amazed that the swimming champion was only thirteen
از این که قهرمان شنا فقط سیزده سال داشت غرق تعجب شدیم.

44. she came in third in the swimming contests
در مسابقات شنا سوم شد.

45. the teacher entered her for the swimming contest
معلم او را برای شرکت در مسابقه ی شنا معرفی کرد.

46. the water is too cold for swimming
آب برای شناکردن خیلی سرد است.

47. this river is too swift for swimming
این رودخانه برای شنا کردن زیادی تند است.

48. after a few weeks, his enthusiasm for swimming in the ocean faded away
پس از چند هفته،اشتیاق او به شنا در اقیانوس ازبین رفت.

49. for entertainment there was also music and swimming
برای سرگرمی موسیقی و شنا هم وجود داشت.

50. the word "swimming" in the sentence: "a swimming child", is present participle
واژه ی ((شنا)) در جمله ی: کودک در حال شنا،صفت فاعلی است

مترادف ها

گیج (صفت)
astray, absentminded, wacky, light-headed, distrait, dizzy, staggering, astounding, confounded, hazy, darned, giddy, stupid, slaphappy, muddle-headed, mazy, deuced, muzzy, hare-brained, plumbous, swimming

انگلیسی به انگلیسی

• act of propelling oneself through water using the arms and/or legs
swimming is the activity of moving through water using your arms and legs.

پیشنهاد کاربران

به زبان ساده شنا . شناگر
swimming
این واژه هَمریشه با :
آلمانی : Schwimmen
پارسی : شِنا ، شِناو
روشَن سازی : شِناو : شِ - ناو
شِ - : پیشوَند به مینه یِ آزگار ، آزگارا ، پُرَند، پُرکامان ، پُرگامانه ( تَماماً ، کامِلاً )
...
[مشاهده متن کامل]

ناو : مینه یِ دُرست وَ یِکُمینِ " ناو : ناآو / ناآب " یَنی بی آب که اَز رویِ آن واژه یِ " ناب : ناآب" را بَرساخته اُند اینکه چیزی آب نَدارَد وُ آویژ ( خالِص ) اَست .
دَر فِتادِ ناو به مینه یِ کِشتی مانَندِ : ناخُدا ( ناوخُدا ) این گونه فَهمیده می شَوَد که آب به دَرونِ کِشتی رِخنه یا نَشت نِمی کُنَد.
مینه یِ دویوم آن آب فَهمیده می شَوَد که دَر شِناو خود را آزگار ( کامِلاً ) دَر آب اَنداختَن وُ به گُفته ای دَر آب غوته خوردن اَست.
اَگَر اَز این سِتاک کارواژه بِسازیم می تَوانیم واژه هایِ فَراوانی اَز آن بَرگیریم : شِناویدَن ، شِناواندَن
شِناوَنده = شِناگَر ، شِناکُنَنده
شِناویده = شِنا کَرده ، شِنا کُنیده
شِناوِش = شِنا کُنَندِگی
شِناوِشگاه = شِناگاه ، اِستَخرِ شِنا
شِناوانَنده = شنا یاددَهَنده
شِناواک = گونه هایِ شِنا

شنا می کند
معنی/ شنا. شنا کردن
شنا معلق بودن
شنا . درحال شنا کردن .
اسم مصدر است بمعنای ( شنا )
شنا کردن
The girl who falls into the sea and swims
دختر که به دریا می افتد و شنا میکند
شنا کردن
به معنای شنا کردن است

بپرس