swig

/ˈswɪɡ//swɪɡ/

معنی: جرعه، جرعه طولانی نوشیدن، اشامیدن
معانی دیگر: قلپ (به ویژه اگر بزرگ یا طولانی باشد)، جرعه ی طولانی، قورت، سرکشیدن، قورت قورت خوردن، قلپ قلپ نوشیدن، (عامیانه - نوشیدن)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) an amount of fluid, esp. liquor, drunk in a single rapid swallow.
مشابه: gulp
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: swigs, swigging, swigged
• : تعریف: (informal) to drink in big rapid swallows; gulp.
مشابه: belt, gulp

جمله های نمونه

1. she took a swig and then corked up the bottle
او یک قلپ خورد و سپس در بطری را گذاشت.

2. he drank the tea in one swig
چای را در یک قلپ (لاجرعه) سرکشید.

3. He took a deep swig from the bottle.
[ترجمه گوگل]او یک تکه عمیق از بطری برداشت
[ترجمه ترگمان]جرعه ای از بطری نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She took a swig of whisky, straight from the bottle.
[ترجمه گوگل]او یک تکه ویسکی را مستقیماً از بطری برداشت
[ترجمه ترگمان]جرعه ای ویسکی نوشید و یک راست از بطری نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Brian took a swig of his beer.
[ترجمه گوگل]برایان آبجوش را برداشت
[ترجمه ترگمان]برایان جرعه ای آبجو نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She took a long swig of coke.
[ترجمه گوگل]او یک لقمه طولانی کوکا مصرف کرد
[ترجمه ترگمان]جرعه بزرگی از نوشابه نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He took a swig of whisky from his hip flask.
[ترجمه گوگل]او یک تکه ویسکی از فلاسک لگنش برداشت
[ترجمه ترگمان]جرعه ای ویسکی از شیشه اش نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had a quick swig of water and then set off again.
[ترجمه گوگل]او به سرعت آب خورد و سپس دوباره به راه افتاد
[ترجمه ترگمان]جرعه ای آب نوشید و دوباره راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He took a long swig, put the glass down and wiped his mis-shaven upper lip contentedly.
[ترجمه گوگل]تکه‌ای بلند کشید، لیوان را گذاشت و لب بالایی که تراشیده شده بود را با رضایت پاک کرد
[ترجمه ترگمان]جرعه ای طولانی نوشید، لیوان را کنار گذاشت و با رضایت لب بالایی اش را پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Elinor took another swig of sherry and Henry arranged wine glasses at each place.
[ترجمه گوگل]الینور یک تکه شری دیگر برداشت و هنری در هر مکان لیوان های شراب ترتیب داد
[ترجمه ترگمان]الی نور جرعه دیگری از شری نوشید و دو لیوان شراب را در هر جایی قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Brown tapped veteran social maven Charlotte Mailliard Swig to her former post as protocol chief.
[ترجمه گوگل]براون از شارلوت مایلیارد سویگ کهنه کار اجتماعی به عنوان رئیس پروتکل استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]براون به maven اجتماعی کهنه سرباز زد و به پست سابق خود به عنوان رئیس پروتکل اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He took a swig of beer waved the bottle once or twice to watch the foam rise, and began to speak.
[ترجمه گوگل]یک تکه آبجو برداشت و یکی دو بار بطری را تکان داد تا کف را تماشا کند و شروع به صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]هری جرعه ای آبجو نوشید و بطری را یکی دو بار تکان داد تا کف the را تماشا کند و شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He stopped, took a swig of the dead champagne.
[ترجمه گوگل]ایستاد، یک لقمه از شامپاین مرده برداشت
[ترجمه ترگمان]ایستاد و جرعه ای شامپاین نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She took a swig and rolled it around her tongue like mouthwash.
[ترجمه گوگل]او یک چاقو برداشت و مانند دهانشویه دور زبانش پیچید
[ترجمه ترگمان]جرعه ای نوشید و آن را دور دهانش چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Hall winked and took a healthy swig from his canteen cup.
[ترجمه گوگل]هال چشمکی زد و از فنجان غذاخوری خود یک چنگک سالم برداشت
[ترجمه ترگمان]سرسرای بزرگ چشمکی زد و جرعه ای از فنجان چایش نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جرعه (اسم)
shot, sip, swig, quaff, gulp, potion, godown, potation

جرعه طولانی نوشیدن (فعل)
swig

اشامیدن (فعل)
drink, bib, swig, swizzle

انگلیسی به انگلیسی

• large swallow of liquid, gulp
take a large swallow of a liquid, gulp
if you swig a drink, you drink it from a bottle or cup quickly and in large amounts; an informal word. verb here but can also be used as a count noun. e.g. she took a swig of brandy.

پیشنهاد کاربران

۱. قلپ قلب خوردن. سر کشیدن ۲. قلپ. جرعه
مثال:
she swigged a mouthful of drink with relish
او یک جرعه از نوشابه را با لذت سر کشید.
جرعه. قلپ
به صورت قلپ قلپ A big, fast gulp
قلپ قلپ سر کشیدن to take a big slurp of a drink
He took a huge/slow/long/another/final swig of his beer

بپرس