صفت ( adjective )
حالات: swifter, swiftest
حالات: swifter, swiftest
• (1) تعریف: moving or able to move very rapidly; speedy.
• مترادف: fast, quick, speedy
• متضاد: slow, sluggish
• مشابه: active, brisk, fleet, hurried, light-footed, rapid, tripping, winged
• مترادف: fast, quick, speedy
• متضاد: slow, sluggish
• مشابه: active, brisk, fleet, hurried, light-footed, rapid, tripping, winged
- The members of the track team are all swift runners.
[ترجمه گوگل] اعضای تیم پیست همگی دونده های سریع هستند
[ترجمه ترگمان] اعضای تیم ردیابی همه runners سریع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اعضای تیم ردیابی همه runners سریع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new design of the sails made the vessels very swift.
[ترجمه گوگل] طراحی جدید بادبان ها باعث شد کشتی ها بسیار سریع باشند
[ترجمه ترگمان] طرح جدید بادبان ها کشتی ها را بسیار سریع ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طرح جدید بادبان ها کشتی ها را بسیار سریع ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: happening, coming, or being done quickly; expeditious.
• مترادف: expeditious, fast, immediate, instant, quick, speedy
• متضاد: slow
• مشابه: hasty, prompt, rapid
• مترادف: expeditious, fast, immediate, instant, quick, speedy
• متضاد: slow
• مشابه: hasty, prompt, rapid
- The jury came to a swift decision.
[ترجمه گوگل] هیئت منصفه به سرعت تصمیم گرفت
[ترجمه ترگمان] هیات منصفه تصمیم سریع گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هیات منصفه تصمیم سریع گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The panhandler made a swift departure when he saw the police officer approaching.
[ترجمه گوگل] پانهدرو وقتی افسر پلیس را دید که نزدیک می شود، به سرعت حرکت کرد
[ترجمه ترگمان] چون دید که افسر پلیس نزدیک می شود، حرکت سریعی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چون دید که افسر پلیس نزدیک می شود، حرکت سریعی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We hope there will be a swift resolution to the problem.
[ترجمه گوگل] امیدواریم مشکل حل شود
[ترجمه ترگمان] امیدواریم که راه حل سریع برای این مشکل وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امیدواریم که راه حل سریع برای این مشکل وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: quick to respond or act; alert; prompt.
• مترادف: alert, quick
• متضاد: slow, sluggish
• مشابه: active, bright, nimble, prompt
• مترادف: alert, quick
• متضاد: slow, sluggish
• مشابه: active, bright, nimble, prompt
- The fire department prides itself on being swift.
[ترجمه گوگل] آتش نشانی به خود می بالد که سریع است
[ترجمه ترگمان] بخش آتش غرور خود را به سرعت انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بخش آتش غرور خود را به سرعت انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (informal) clever; smart.
- He'll never fall for that excuse; he's pretty swift.
[ترجمه گوگل] او هرگز به دنبال آن بهانه نمی افتد او بسیار سریع است
[ترجمه ترگمان] او هرگز به این بهانه نخواهد افتاد؛ او خیلی سریع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او هرگز به این بهانه نخواهد افتاد؛ او خیلی سریع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It wasn't too swift of you to forget your ticket.
[ترجمه گوگل] این خیلی سریع نبود که بلیط خود را فراموش کردید
[ترجمه ترگمان] خیلی سریع نبود که you رو فراموش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خیلی سریع نبود که you رو فراموش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: swifter, swiftest
حالات: swifter, swiftest
• : تعریف: in a rapid or expeditious manner; swiftly.
• مترادف: fast, PDQ, quickly, speedily
• متضاد: sluggishly
• مشابه: at full tilt, lickety-split, pronto, rapidly
• مترادف: fast, PDQ, quickly, speedily
• متضاد: sluggishly
• مشابه: at full tilt, lickety-split, pronto, rapidly
- The letter arrived swifter than I had expected.
[ترجمه گوگل] نامه سریعتر از آنچه انتظار داشتم رسید
[ترجمه ترگمان] نامه سریع تر از آنچه انتظار داشتم رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نامه سریع تر از آنچه انتظار داشتم رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: swiftly (adv.), swiftness (n.)
مشتقات: swiftly (adv.), swiftness (n.)
• (1) تعریف: any of various long-winged, streamlined, short-tailed birds capable of very rapid flight.
• (2) تعریف: any of various small, fast-moving lizards.