sweetly


معنی: خوش
معانی دیگر: بشیزینی، باملاحت، شیرین، بنرمی، باملایمت

جمله های نمونه

1. He heard the car engine running sweetly beyond the open door.
[ترجمه گوگل]صدای موتور ماشین را شنید که به آرامی آن سوی در باز بود
[ترجمه ترگمان]صدای موتور اتومبیل به آرامی از در باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was sixteen and sweetly innocent.
[ترجمه گوگل]او شانزده ساله بود و به طرز شیرینی بی گناه
[ترجمه ترگمان]او شانزده سال داشت و به آرامی بی گناه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The air smelled sweetly of fruit.
[ترجمه گوگل]هوا بوی شیرینی از میوه می داد
[ترجمه ترگمان]هوا بوی میوه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "Do you mean blackmail?" she enquired sweetly.
[ترجمه گوگل]"منظورت باج گیری است؟" او با شیرینی پرسید
[ترجمه ترگمان]منظورت اخاذی - ه؟ به شیرینی پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He could strike the ball as sweetly as when he was 28 years younger.
[ترجمه گوگل]او می توانست مانند زمانی که 28 سال جوانتر بود، توپ را به شیرینی بزند
[ترجمه ترگمان]او می توانست به اندازه ۲۸ سال جوان تر به توپ ضربه بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The music of the violin blended sweetly with her voice.
[ترجمه گوگل]موسیقی ویولن به طرز شیرینی با صدای او آمیخته شد
[ترجمه ترگمان]صدای ویل ون به آرامی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The kitchen smelled sweetly of herbs and fruit.
[ترجمه گوگل]آشپزخانه بوی شیرینی از گیاهان و میوه می داد
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه بوی مطبوع سبزی و میوه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Daisy was smiling sweetly at him.
[ترجمه گوگل]دیزی شیرین به او لبخند می زد
[ترجمه ترگمان]دی زی به آرامی به او لبخند می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I just smiled sweetly and said no.
[ترجمه گوگل]فقط لبخند شیرینی زدم و گفتم نه
[ترجمه ترگمان]فقط لبخند شیرینی زدم و گفتم نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The choir sang sweetly, and none more so than the Welsh boy.
[ترجمه گوگل]گروه کر شیرین آواز خواندند، و هیچ کدام بیشتر از پسر ولزی
[ترجمه ترگمان]گروه کر به نرمی آواز می خواند، و هیچ یک از آن پسر اهل ولز نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He headed the ball sweetly into the back of the net.
[ترجمه گوگل]او توپ را با ضربه سر شیرین به پشت دروازه فرستاد
[ترجمه ترگمان]توپ را به آرامی به پشت تور برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He sang much more sweetly than he has before.
[ترجمه گوگل]خیلی شیرین تر از قبل می خواند
[ترجمه ترگمان]او خیلی بهتر از قبل آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Everything went sweetly and according to plan.
[ترجمه گوگل]همه چیز شیرین و طبق برنامه پیش رفت
[ترجمه ترگمان]همه چیز به آرامی و طبق نقشه پیش می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The floors gleamed, and the house smelled sweetly of soap and fresh air.
[ترجمه گوگل]کف اتاق ها برق می زد و خانه بوی شیرینی از صابون و هوای تازه می داد
[ترجمه ترگمان]کف اتاق برق می زد و خانه بوی صابون و هوای تازه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوش (قید)
well, cheerfully, pleasantly, sweetly, merrily, happily

انگلیسی به انگلیسی

• pleasantly, nicely, kindly

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sweeten
✅️ اسم ( noun ) : sweet / sweetie / sweetness / sweetener
✅️ صفت ( adjective ) : sweet / sweetish
✅️ قید ( adverb ) : sweetly
با ملایمت

به طرز دلنشینی
زیبایی
خوشایندی
جذابی
به خوبی

بپرس