sweet

/ˈswiːt//swiːt/

معنی: نقل، نوشین، مطبوع، شیرین، خوش
معانی دیگر: شکرین، شکرینه، خوشایند، (مجازی) شیرین، خوشمزه، لذیذ، ملیح، دل انگیز، دلچسب، (قدیمی) عزیز، گرامی، (خودمانی) خوب، عالی، لذتبخش، تخمیر نشده، ترش نشده، نترشیده، خراب نشده، بی نمک، آشامیدنی، (جمع) خوراک های شیرین، (جمع) لذت (لذایذ)، خوشی، تنعم، خرسندی، (خاک) غیر اسیدی، (شیمی) عاری از گازهای بدبو، غیر متعفن، غیر اسیدی، ناخورند، (موسیقی جاز) آرام، آهسته و پر احساسات، شیرینی، شکرسانی، شیرین مزگی، (جمع - انگلیس) شیرینی (شیرینیجات)، کماج، دسر، پس خوراک (امریکا: dessert)، آب نبات (امریکا: candy)، رجوع شود به: sweet potato، باشیرینی، با روش دل انگیز، به طور دلپذیر، هنری سویت (زبان شناس انگلیسی)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sweeter, sweetest
(1) تعریف: having a flavor like that of sugar or honey; not bitter, salty, or sour in taste.
متضاد: acid, acidulous, bitter, dry, savory, sour
مشابه: confectionary, honeyed, saccharine, sugary, sweetened

- The strawberries were ripe and very sweet.
[ترجمه مهسا] توت فرنگی رسیده و خیلی شیرین است
|
[ترجمه هانا] توت فرنگی رسیده و خیلی شیرین بود
|
[ترجمه رضیه] توت فرنگی ها رسیده و خیلی شیرین بودند
|
[ترجمه ال] توت فرنگی های رسیده خیلی خیلی شیرین بوده است
|
[ترجمه ساحل] توت فرنگی رسیده و شیرین بود.
|
[ترجمه امیر] توت فرنگی رسید و خیلی شیرین است
|
[ترجمه گوگل] توت فرنگی رسیده و بسیار شیرین بود
[ترجمه ترگمان] توت فرنگی تازه و شیرین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: tasting of or containing a relatively large amount of sugar.
مترادف: sugary
مشابه: candied, rich, saccharine

- Dark chocolate is not as sweet as milk chocolate.
[ترجمه erinaz] شکلات تلخ مانند شکلات شیری شیرین نیست
|
[ترجمه رضا حاجی] شکلات تلخ به اندازه ی شکلات شیری شیرین نیست
|
[ترجمه آیناز] شکلات تلخ مثل شکلات شیری شیرین نیست
|
[ترجمه گوگل] شکلات تلخ به شیرینی شکلات شیری نیست
[ترجمه ترگمان] شکلات سیاه به اندازه شکلات شیر شیرین نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: containing no salt.
مترادف: unsalted
مشابه: fresh, soft

- sweet butter
[ترجمه گوگل] کره شیرین
[ترجمه ترگمان] !! !! !! !! !
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: gentle or pleasant in temperament; good-natured; lovable.
مترادف: gentle, good-natured, lovable, nice
متضاد: acid, bitter, ill-natured, nasty
مشابه: dear, kind, pleasant

- a sweet child with a kind heart
[ترجمه بهزاد] کودکی با مزه با قلبی مهربان
|
[ترجمه گوگل] کودکی شیرین با قلبی مهربان
[ترجمه ترگمان] یک کودک شیرین با قلبی مهربان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: pleasing to the mind or senses.
مترادف: dulcet, pleasant, pleasing
متضاد: discordant, harsh, malodorous
مشابه: delectable, delicious, fragrant, good, happy, honeyed, lovely, nice

- sweet smells
[ترجمه گوگل] بوهای شیرین
[ترجمه ترگمان] چه بوی شیرین!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- her sweet thoughts of me
[ترجمه گوگل] افکار شیرین او در مورد من
[ترجمه ترگمان] افکار شیرین من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- sweet music
[ترجمه گوگل] موسیقی شیرین
[ترجمه ترگمان] * * * * * * * * *
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: sentimental.
مترادف: mawkish, saccharine, schmaltzy, sentimental, sugary, syrupy, treacly
مشابه: candied, cloying, honeyed

- a sweet film
[ترجمه گوگل] یک فیلم شیرین
[ترجمه ترگمان] یک فیلم شیرین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: thoughtful in a loving way.
مترادف: considerate, kind, thoughtful

- You're lucky to have such a sweet husband.
[ترجمه گوگل] تو خوش شانسی که همچین شوهر مهربونی داری
[ترجمه ترگمان] شانس آوردی که این شوهر شیرین رو داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was sweet of you to bring flowers.
[ترجمه گوگل] گل آوردن از تو شیرین بود
[ترجمه ترگمان] لطف کردی که گل آوردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: greatly loved; dear.
مترادف: beloved, dear, dearest
مشابه: darling, precious

(9) تعریف: not spoiled or stale; fresh.
مترادف: fresh, good
متضاد: rancid, rotten, spoiled
مشابه: unspoiled
قید ( adverb )
• : تعریف: in a sweet way; sweetly.
اسم ( noun )
مشتقات: sweetly (adv.), sweetness (n.)
(1) تعریف: (often pl.) any food with a sweet flavor such as candy, cookies, pastry, or the like.
مترادف: confectionaries
متضاد: acid
مشابه: candy, dessert

- I don't have a taste for sweets.
[ترجمه گوگل] من ذائقه شیرینی ندارم
[ترجمه ترگمان] من ذوق شیرینی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a beloved person.
مترادف: honey, sweetheart, sweetie

(3) تعریف: (chiefly British) a sweet food made primarily of sugar; candy.

- They shared a bag of sweets.
[ترجمه گوگل] آنها یک کیسه شیرینی مشترک داشتند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک کیسه شیرینی به اشتراک گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (chiefly British) a sweet dish served at the end of a meal; dessert.

جمله های نمونه

1. sweet butter
کره ی بی نمک

2. sweet cider
آب سیب بی الکل

3. sweet milk
شیرتازه (نترشیده)

4. sweet praise
تعریف خوشایند

5. sweet sir,you are welcome!
آقای عزیز،خوش آمدید!

6. sweet water
آب شیرین

7. sweet wine
شراب شیرین

8. a sweet edible pulp embeds the seed of plums and peaches
شفت شیرین و خوراکی هسته ی آلو و هلو را در بر می گیرد.

9. a sweet girl
یک دختر ملیح

10. a sweet kiss
بوسه ی دلچسب

11. a sweet revenge
انتقام لذتبخش

12. her sweet voice stilled my nerves
صدای شیرین او به اعصابم آرامش داد.

13. that sweet smile
آن لبخند شیرین

14. the sweet smell of this soap
بوی مطبوع این صابون

15. the sweet sounds of mozart
نواهای دل انگیز موتزارت

16. the sweet tone of a flute
آوای شیرین نی لبک

17. be sweet on
(عامیانه) عاشق کسی بودن

18. drinking this sweet living water
آشامیدن این آب تازه و گوارا

19. oh, how sweet it would be if love were mutual. . .
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی . . .

20. keep someone sweet
خوشحال یا خرسند نگاه داشتن،موجبات رضایت کسی را فراهم آوردن

21. short and sweet
مختصر و مفید

22. after a while, sweet oily food palled him
پس از مدتی خوراک های چرب و شیرین او را زده کرد.

23. manoochehr has a sweet tooth
منوچهر خوراک های شیرین را دوست دارد.

24. parting is such sweet sorrow. . .
(شکسپیر) الوداع گفتن حزنی آن چنان شیرین است. . .

25. she parlayed her sweet voice into fame
او برای رسیدن به شهرت از صدای شیرین خود بیشترین استفاده را کرد.

26. sugar has a sweet taste
مزه ی شکر شیرین است.

27. to live is sweet
زندگی کردن شیرین است.

28. foods that are too sweet sate me fast
خوراک های خیلی شیرین زود مرا دلزده می کنند.

29. these dates are very sweet
این خرماها خیلی شیرین اند.

30. a few poems from her sweet pen
چند شعری به خامه ی شیرین او

31. kashan figs are large and sweet
انجیرهای کاشان درشت و شیرین اند.

32. take the bitter with the sweet
زندگی تلخ و شیرین دارد.

33. (they are) like flies on something sweet
. . . مگسانند دور شیرینی

34. . . . for it has life and sweet life is cherished
. . . که جان دارد و جان شیرین خوش است.

35. . . . for it has life and sweet life is good
. . . که جان دارد و جان شیرین خوش است

36. . . . when the cup is full whether sweet or bitter
. . . . پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ

37. it is a commonplace that honey is sweet
پر واضح است که عسل شیرین است.

مترادف ها

نقل (اسم)
transfer, story, sweet, transference, transportation

نوشین (صفت)
sweet, sweetish

مطبوع (صفت)
good, proper, pleasant, handsome, agreeable, graceful, scrumptious, sweet, exquisite, dainty, lovesome, placable, toothsome, sapid, issued, typed, printed

شیرین (صفت)
sweet, fresh, amiable, sugary, luscious, soft, saccharine, tuneful, dulcet, mellifluous, mellifluent, sweetish

خوش (صفت)
good, pleasant, well, happy, pleasing, sweet, merry, delighted, cheerful, blissful, blithe, buxom, festal, jocund

تخصصی

[شیمی] شیرین
[صنایع غذایی] شیرین، خوش، مط بوع، نوشین
[مهندسی گاز] شیرین، مطبوع

انگلیسی به انگلیسی

• dessert; beloved person; candy, confection (british)
having a sugary flavor; containing sugar; unsalted; fresh, not spoiled; pleasing to the senses; gentle and loving; great, terrific (slang)
sweetly, pleasantly, lovingly, kindly
food or drink that is sweet contains, or tastes as if it contains, a lot of sugar.
sweets are sweet things such as toffees, chocolates, or mints.
a sweet is a dessert served at the end of a main meal; a formal use.
a feeling or experience that is sweet gives you great pleasure and satisfaction.
a sweet smell is pleasant and fragrant.
a sweet sound is pleasant and gentle.
someone who is sweet is pleasant, kind, and gentle towards other people.
you can also describe someone or something as sweet when you think that they are attractive and delightful, especially in a rather sentimental way.
someone with a sweet tooth likes sweet, sugary foods very much.

پیشنهاد کاربران

تودل برو
شیرین
مثال: She likes to eat sweet desserts after dinner.
او دوست دارد بعد از شام دسرهای شیرین بخورد.
آبنبات و شیرینی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sweeten
✅️ اسم ( noun ) : sweet / sweetie / sweetness / sweetener
✅️ صفت ( adjective ) : sweet / sweetish
✅️ قید ( adverb ) : sweetly
نوشین بار. [ شیم ْ ] ( ص مرکب ) کنایه از شیرین : چید از آن میوه های نوشین بارخورد از آن شوشه های شیرین کار. نظامی .
قشنگ
Sweet n' Low is just the brand name
It is a type of sweetener, like sugar, just without as many calories
صفت sweet به معنای مهربان
معادل فارسی صفت sweet در این مفهوم مهربان است. صفت sweet در واقع به مهربانی که در شخصیت یک فرد وجود دارد اشاره می کند، به مهربانی که فرد از خود نشان می دهد. مثال:
a sweet old lady ( یک پیرزن مهربان )
...
[مشاهده متن کامل]

. he's one of the sweetest people i know ( او یکی از مهربان ترین افرادی است که من می شناسم. )
صفت sweet به معنای شیرین
یکی از معانی صفت sweet در فارسی شیرین است. این صفت اشاره به طعم و یا میزان شیرینی چیزی ( غذا، نوشیدنی و . . . ) دارد. مثال:
. the pineapple was sweet and juicy ( آناناس شیرین و آبدار بود. )
منبع: سایت بیاموز

شیرین کننده کم کالری
یک برند هست
Sweet n' Low is just the brand name
It is a type of sweetener, like sugar, just without as many calories
گرم
Sweet embrace : اغوش گرم
سخاوت - بخشندگی - دست و دلبازی
معنی دیگرش خوب - nice
دلنشین
عزیز
گرامی
ملیح وجذاب قشنگ شیرین بامزه
معنی دیگر:بزاق
For a goat like you all the grass are sweet
پُر سود، پُر منفعت، پُربار
دوس داشتنی. شیرین. مطبوع
مزه شیرین، شیرین
شیرین، مزه ی شیرین
a apple sweet
یک سیب شیرین
شیرین و مطبوع
بوی خوش، دسر، شیرینی
کسایی که میگن معنی �عرق� هم میده ، توجه کنن که اون "Sweat" ، و نه "Sweet" . . . پس بقیه رو هم به اشتباه نندازن
به شخص مهربان و دوست داشتنی میگویند
sweety= honey, my darling
گاهی با توجه ب جمله ب معنای شیری و شیرین نیز معنا میشود مثل: I have a sweet tooth
آدم خوش مشرب
attractive or charming
having pleasant manners
gentle
مهربان بودن نسبت به دیگران
در آهنگ جان مریم کلمه ( نازنین ) برای sweet معنی شده بود .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس