صفت ( adjective )
حالات: sweeter, sweetest
حالات: sweeter, sweetest
• (1) تعریف: having a flavor like that of sugar or honey; not bitter, salty, or sour in taste.
• متضاد: acid, acidulous, bitter, dry, savory, sour
• مشابه: confectionary, honeyed, saccharine, sugary, sweetened
• متضاد: acid, acidulous, bitter, dry, savory, sour
• مشابه: confectionary, honeyed, saccharine, sugary, sweetened
- The strawberries were ripe and very sweet.
[ترجمه مهسا] توت فرنگی رسیده و خیلی شیرین است|
[ترجمه هانا] توت فرنگی رسیده و خیلی شیرین بود|
[ترجمه رضیه] توت فرنگی ها رسیده و خیلی شیرین بودند|
[ترجمه ال] توت فرنگی های رسیده خیلی خیلی شیرین بوده است|
[ترجمه ساحل] توت فرنگی رسیده و شیرین بود.|
[ترجمه امیر] توت فرنگی رسید و خیلی شیرین است|
[ترجمه گوگل] توت فرنگی رسیده و بسیار شیرین بود[ترجمه ترگمان] توت فرنگی تازه و شیرین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: tasting of or containing a relatively large amount of sugar.
• مترادف: sugary
• مشابه: candied, rich, saccharine
• مترادف: sugary
• مشابه: candied, rich, saccharine
- Dark chocolate is not as sweet as milk chocolate.
[ترجمه erinaz] شکلات تلخ مانند شکلات شیری شیرین نیست|
[ترجمه رضا حاجی] شکلات تلخ به اندازه ی شکلات شیری شیرین نیست|
[ترجمه آیناز] شکلات تلخ مثل شکلات شیری شیرین نیست|
[ترجمه گوگل] شکلات تلخ به شیرینی شکلات شیری نیست[ترجمه ترگمان] شکلات سیاه به اندازه شکلات شیر شیرین نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: containing no salt.
• مترادف: unsalted
• مشابه: fresh, soft
• مترادف: unsalted
• مشابه: fresh, soft
- sweet butter
• (4) تعریف: gentle or pleasant in temperament; good-natured; lovable.
• مترادف: gentle, good-natured, lovable, nice
• متضاد: acid, bitter, ill-natured, nasty
• مشابه: dear, kind, pleasant
• مترادف: gentle, good-natured, lovable, nice
• متضاد: acid, bitter, ill-natured, nasty
• مشابه: dear, kind, pleasant
- a sweet child with a kind heart
[ترجمه بهزاد] کودکی با مزه با قلبی مهربان|
[ترجمه گوگل] کودکی شیرین با قلبی مهربان[ترجمه ترگمان] یک کودک شیرین با قلبی مهربان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: pleasing to the mind or senses.
• مترادف: dulcet, pleasant, pleasing
• متضاد: discordant, harsh, malodorous
• مشابه: delectable, delicious, fragrant, good, happy, honeyed, lovely, nice
• مترادف: dulcet, pleasant, pleasing
• متضاد: discordant, harsh, malodorous
• مشابه: delectable, delicious, fragrant, good, happy, honeyed, lovely, nice
- sweet smells
- her sweet thoughts of me
[ترجمه گوگل] افکار شیرین او در مورد من
[ترجمه ترگمان] افکار شیرین من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] افکار شیرین من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- sweet music
• (6) تعریف: sentimental.
• مترادف: mawkish, saccharine, schmaltzy, sentimental, sugary, syrupy, treacly
• مشابه: candied, cloying, honeyed
• مترادف: mawkish, saccharine, schmaltzy, sentimental, sugary, syrupy, treacly
• مشابه: candied, cloying, honeyed
- a sweet film
• (7) تعریف: thoughtful in a loving way.
• مترادف: considerate, kind, thoughtful
• مترادف: considerate, kind, thoughtful
- You're lucky to have such a sweet husband.
[ترجمه گوگل] تو خوش شانسی که همچین شوهر مهربونی داری
[ترجمه ترگمان] شانس آوردی که این شوهر شیرین رو داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شانس آوردی که این شوهر شیرین رو داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was sweet of you to bring flowers.
[ترجمه گوگل] گل آوردن از تو شیرین بود
[ترجمه ترگمان] لطف کردی که گل آوردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لطف کردی که گل آوردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: greatly loved; dear.
• مترادف: beloved, dear, dearest
• مشابه: darling, precious
• مترادف: beloved, dear, dearest
• مشابه: darling, precious
• (9) تعریف: not spoiled or stale; fresh.
• مترادف: fresh, good
• متضاد: rancid, rotten, spoiled
• مشابه: unspoiled
• مترادف: fresh, good
• متضاد: rancid, rotten, spoiled
• مشابه: unspoiled
قید ( adverb )
• : تعریف: in a sweet way; sweetly.
اسم ( noun )
مشتقات: sweetly (adv.), sweetness (n.)
مشتقات: sweetly (adv.), sweetness (n.)
• (1) تعریف: (often pl.) any food with a sweet flavor such as candy, cookies, pastry, or the like.
• مترادف: confectionaries
• متضاد: acid
• مشابه: candy, dessert
• مترادف: confectionaries
• متضاد: acid
• مشابه: candy, dessert
- I don't have a taste for sweets.
[ترجمه گوگل] من ذائقه شیرینی ندارم
[ترجمه ترگمان] من ذوق شیرینی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من ذوق شیرینی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a beloved person.
• مترادف: honey, sweetheart, sweetie
• مترادف: honey, sweetheart, sweetie
• (3) تعریف: (chiefly British) a sweet food made primarily of sugar; candy.
- They shared a bag of sweets.
[ترجمه گوگل] آنها یک کیسه شیرینی مشترک داشتند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک کیسه شیرینی به اشتراک گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها یک کیسه شیرینی به اشتراک گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (chiefly British) a sweet dish served at the end of a meal; dessert.