فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: swears, swearing, swore, sworn
حالات: swears, swearing, swore, sworn
• (1) تعریف: to vow, declare, or affirm in the name of a deity or in the presence of a sacred object.
• مترادف: asseverate
• مشابه: affirm, aver, avouch, avow, declare, depose, pledge, profess, promise, vow
• مترادف: asseverate
• مشابه: affirm, aver, avouch, avow, declare, depose, pledge, profess, promise, vow
- With her hand on the Bible, the witness swore that her testimony would be the truth.
[ترجمه گوگل] شاهد با دست روی کتاب مقدس سوگند یاد کرد که شهادتش حقیقت خواهد بود
[ترجمه ترگمان] با دست روی انجیل، شاهد سوگند خورد که شهادت او حقیقت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با دست روی انجیل، شاهد سوگند خورد که شهادت او حقیقت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The President swore to uphold the Constitution.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور سوگند یاد کرد که از قانون اساسی حمایت کند
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور سوگند خورد که از قانون اساسی حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور سوگند خورد که از قانون اساسی حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to vow, declare, or affirm in an earnest and solemn manner.
• مترادف: affirm, pledge, promise, vow
• مترادف: affirm, pledge, promise, vow
- He swore that he would never lie to her again.
[ترجمه گوگل] او قسم خورد که دیگر به او دروغ نگوید
[ترجمه ترگمان] سوگند خورد که دیگر هرگز به او دروغ نخواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سوگند خورد که دیگر هرگز به او دروغ نخواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two friends swore to stick together no matter what.
[ترجمه Aydin] دو دوست قسم خوردند که هر طور که باشد کنار هم بمانند|
[ترجمه محمد جواد] دو تا دوست قسم خوردند که تحت هر شرایطی با هم بمانند.|
[ترجمه گوگل] این دو دوست قسم خوردند که هر چه باشد به هم بچسبند[ترجمه ترگمان] دو دوست سوگند یاد کردند که به هم بپیوندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to state under legal oath; testify.
• مترادف: attest, testify
• مشابه: depose
• مترادف: attest, testify
• مشابه: depose
- On the stand, she swore that this was the man she had seen that night.
[ترجمه گوگل] روی جایگاه، سوگند یاد کرد که این مردی است که آن شب دیده است
[ترجمه ترگمان] در جایگاه شهود قسم خورد که این همان مردی است که آن شب دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در جایگاه شهود قسم خورد که این همان مردی است که آن شب دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to take (an oath) to give force to a promise, declaration, or the like.
• مترادف: pledge
• مشابه: depose, take an oath, vow
• مترادف: pledge
• مشابه: depose, take an oath, vow
- The knight swore his oath of allegiance to the lord.
[ترجمه گوگل] شوالیه سوگند وفاداری خود را با ارباب یاد کرد
[ترجمه ترگمان] شوالیه سوگند وفاداری خود را نسبت به پروردگار قسم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شوالیه سوگند وفاداری خود را نسبت به پروردگار قسم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to administer an oath to.
• مشابه: adjure, bind, pledge
• مشابه: adjure, bind, pledge
- The spy swore his military contact to secrecy.
[ترجمه گوگل] جاسوس قسم خورد که تماس نظامی خود را مخفی نگه دارد
[ترجمه ترگمان] جاسوس سوگند یاد کرد که military را مخفی نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جاسوس سوگند یاد کرد که military را مخفی نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: swearer (n.)
عبارات: swear by, swear in, swear off
مشتقات: swearer (n.)
عبارات: swear by, swear in, swear off
• (1) تعریف: to make a solemn and often binding declaration in the name of a deity or in the presence of a sacred object.
• مترادف: vow
• مشابه: covenant, declare, depose, pledge, promise
• مترادف: vow
• مشابه: covenant, declare, depose, pledge, promise
- The witness cannot testify until he has sworn.
[ترجمه گوگل] شاهد تا سوگند نخورده نمی تواند شهادت دهد
[ترجمه ترگمان] شاهد نمیتونه شهادت بده تا اینکه قسم بخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شاهد نمیتونه شهادت بده تا اینکه قسم بخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make an earnest and solemn declaration or vow.
- They wouldn't believe her until she swore.
[ترجمه گوگل] تا قسم نخورده باور نمی کنند
[ترجمه ترگمان] تا زمانی که او سوگند خورد، آن ها حرف او را باور نمی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تا زمانی که او سوگند خورد، آن ها حرف او را باور نمی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make a statement or give evidence under oath; testify (usu. fol. by to).
• مترادف: testify
• مشابه: attest, depose, pledge
• مترادف: testify
• مشابه: attest, depose, pledge
- She has sworn to the truth of the testimony.
[ترجمه گوگل] او به صحت شهادت قسم خورده است
[ترجمه ترگمان] اون سوگند یاد کرده که حقیقت رو فاش کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون سوگند یاد کرده که حقیقت رو فاش کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to use profane or obscene language.
• مترادف: curse, cuss
• مشابه: anathematize, blaspheme, damn
• مترادف: curse, cuss
• مشابه: anathematize, blaspheme, damn
- The car ahead of him stopped suddenly, and he swore as he slammed on the brakes.
[ترجمه ..Mina..] ماشینی که جلوتر از او بود به طور ناگهانی ایستاد و او در حالیکه روی ترمز می کوبید، فحش داد.|
[ترجمه گوگل] ماشینی که جلوتر از او بود ناگهان ایستاد و او در حالی که ترمز را می کوبید فحش داد[ترجمه ترگمان] اتومبیل جلوتر از او متوقف شد و او قسم خورد که ترمز را محکم بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید