swayed

پیشنهاد کاربران

common collocations :
### 1. Swayed by ( تحت تأثیر قرار گرفتن / متقاعد شدن توسط )
- The jury was swayed by the emotional testimony.
- هیئت منصفه تحت تأثیر شهادت احساسی قرار گرفت.

...
[مشاهده متن کامل]

### 2. Swayed from ( از چیزی منحرف شدن / تغییر موضع دادن )
- He refused to be swayed from his decision.
- او از تصمیم خود منحرف نشد.
### 3. Swayed to ( به سمت چیزی گرایش پیدا کردن )
- Public opinion swayed to support the new policy.
- افکار عمومی به حمایت از سیاست جدید گرایش یافت.
### 4. Swayed against ( به مخالفت گرایش پیدا کردن )
- Voters were swayed against the candidate after the scandal.
- رأی دهندگان پس از رسوایی به مخالفت با نامزد گرایش یافتند.
### 5. Easily swayed ( زودباور / به راحتی تحت تأثیر قرار گرفتن )
- She’s young and easily swayed by others.
- او جوان است و به راحتی تحت تأثیر دیگران قرار می گیرد.
### 6. Swayed by emotions ( تحت تأثیر احساسات قرار گرفتن )
- His judgment was swayed by emotions.
- قضاوت او تحت تأثیر احساساتش قرار گرفت.
### 7. Swayed by arguments ( متقاعد شدن با استدلال ها )
- The committee was swayed by strong arguments.
- کمیته با استدلال های قوی متقاعد شد.
### 8. Swayed by money/power ( تحت تأثیر پول/قدرت قرار گرفتن )
- Politicians should not be swayed by money.
- سیاستمداران نباید تحت تأثیر پول قرار بگیرند.
### 9. Swayed back and forth ( تاب خوردن به جلو و عقب / تردید داشتن )
- The trees swayed back and forth in the wind.
- درختان در باد به جلو و عقب تاب می خوردند.
### 10. Swayed by public opinion ( تحت تأثیر افکار عمومی قرار گرفتن )
- The government was swayed by public opinion.
- دولت تحت تأثیر افکار عمومی قرار گرفت.
- - -
### Additional Notes:
- "Swayed" often implies being influenced, persuaded, or moved ( physically or mentally ) .
- In Persian, it can be translated as "تحت تأثیر قرار گرفتن"، "متقاعد شدن"، "منحرف شدن" or "تاب خوردن" depending on context.
deepseek

Shirin
منفعل و بی اراده
sway :
تحت تأثیر قرار گرفتن
تحت تأثیر قرار دادن
. Don't be swayed by external circumstances
تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار نگیرید.
پیچ و تاب خورده ، خم شده
متمایل، منفعل، بی اراده، متأثر، تحت تأثیر قرار گرفته
باز دارد، منصرف کند

بپرس