یک معنی : Accept
ریشه : مثل وقتی غذا را می بلعی حرف کسی را پذیرفتن - دربست حرف کسی را قبول کردن
ریشه : مثل وقتی غذا را می بلعی حرف کسی را پذیرفتن - دربست حرف کسی را قبول کردن
ناپدید شدن
محو شدن
محو شدن
بلعیدن
محو شدن ، غیب زدن
مثال
He swallowed up in the British fog
او در مه بریتانیا محو شد ( فرارکرد )
مثال
او در مه بریتانیا محو شد ( فرارکرد )
فرو رفتن/ناپدید شدن