فعل گذرا ( transitive verb )حالات: swaddles, swaddling, swaddled
• (1)تعریف: to wrap (an infant) tightly in cloths or blankets.
• (2)تعریف: to bind or wrap with bandages, esp. to restrict movement. • مشابه: bind
اسم ( noun )
• : تعریف: a cloth or strip of cloth used for bandaging or swaddling.
جمله های نمونه
1. Swaddling a baby tightly in a blanket can be a good way to stop it crying.
[ترجمه گوگل]قنداق کردن کودک در پتو می تواند راه خوبی برای جلوگیری از گریه او باشد [ترجمه ترگمان]خوابیدن یک نوزاد محکم در یک پتو می تواند راه خوبی برای متوقف کردن گریه باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Your speaking time is swaddled within 3 minutes.
[ترجمه گوگل]زمان صحبت کردن شما در عرض 3 دقیقه کم می شود [ترجمه ترگمان]زمان صحبت شما در عرض ۳ دقیقه تغییر می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Have you swaddled your luggage?
[ترجمه یاسین مجلسی] آیا چمدان خود را تسمه بندی کرده اید
|
[ترجمه گوگل]چمدانت را قنداق کرده ای؟ [ترجمه ترگمان]وسایلت رو جمع کردی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She sat by the fire, swaddled in a blanket.
[ترجمه گوگل]او کنار آتش نشست و در پتو قنداق کرد [ترجمه ترگمان]کنار آتش نشسته بود و در پتو پیچیده شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Swaddle your newborn baby so that she feels secure.
[ترجمه گوگل]نوزاد تازه متولد شده خود را قنداق کنید تا احساس امنیت کند [ترجمه ترگمان]بچه تازه متولد شده تو را از دست داده تا احساس امنیت کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They spent their first months, sometimes a year, bound tightly in swaddling bands.
[ترجمه گوگل]آنها ماه های اول زندگی خود را گذراندند، گاهی اوقات یک سال، محکم در قنداق بستن [ترجمه ترگمان]آن ها ماه های اولیه خود را، گاهی یک سال، را به شدت در دسته های swaddling سپری می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Where once this corner of the island was swaddled in green, a lunar landscape now stands.
[ترجمه گوگل]جایی که زمانی این گوشه جزیره به رنگ سبز قنداق شده بود، اکنون منظره ای از ماه وجود دارد [ترجمه ترگمان]جایی که این گوشه جزیره به رنگ سبز بود، در حال حاضر یک منظره ماه بر روی ماه ایستاده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It is a birth swaddled in deception, whose secret will not be shared by those most affected until decades have passed.
[ترجمه گوگل]این تولدی است که در فریب قنداق میشود و تا دههها نگذرد، راز آن برای کسانی که بیشترین آسیب را دیدند، در میان نخواهند گذاشت [ترجمه ترگمان]این یک افسانه تولد در فریبکاری است، که راز آن توسط کسانی که تا چند دهه گذشته تحت تاثیر قرار نخواهند گرفت، به اشتراک گذاشته نخواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. When she blinked, the tears overflowed and ran back along her cheekbones to her ears, where the swaddling absorbed them.
[ترجمه گوگل]وقتی پلک زد، اشکها سرازیر شدند و روی استخوانهای گونهاش به سمت گوشهایش رفتند، جایی که قنداق آنها را جذب کرد [ترجمه ترگمان]وقتی پلک زد، اشک از گونه هایش سرازیر شد و به طرف گوش هایش دوید، جایی که قنداق کردن قنداق را در آن غرق کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I can only suggest, Bill, that you swaddle them both and keep them immobilised for a week.
[ترجمه گوگل]من فقط می توانم پیشنهاد کنم، بیل، هر دو را قنداق کنید و یک هفته بی حرکت نگه دارید [ترجمه ترگمان]بیل، من فقط می توانم بگویم که شما هر دوی آن ها را دوست دارید و آن ها را برای یک هفته ثابت نگه دارید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Each morning I swaddled them in cotton wool and boxes of Band-Aids.
[ترجمه گوگل]هر روز صبح آنها را در پشم پنبه و جعبه های چسب زخم قنداق می کردم [ترجمه ترگمان]هر روز صبح آن ها را در بخش پشم و جعبه های چسب زخم کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Not surprising since the industry itself was still in swaddling clothes.
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست زیرا خود صنعت هنوز در قنداق بود [ترجمه ترگمان]از وقتی که خود صنعت هنوز in بود، تعجبی نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Its swaddle wraps and unwraps, a red Plumpness, more apples of autumn on the boughs .
[ترجمه گوگل]قنداقش می پیچد و باز می کند، یک پفک قرمز، سیب های پاییزی بیشتر روی شاخه ها [ترجمه ترگمان]wraps و unwraps، a سرخ و سیب های more پاییز بر شاخه ها [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Concentric nothingnesses swaddle my heart, a bell that never rings.
[ترجمه گوگل]نیستی های متحدالمرکز قلبم را قنداق می کنند، زنگی که هرگز به صدا در نمی آید [ترجمه ترگمان]قنداق کردن به قلبم، صدایی که هیچ وقت زنگ نمی زنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I simply swaddle my quart jar in several kitchen towels .
[ترجمه گوگل]من به سادگی شیشه کوارتم را در چندین حوله آشپزخانه قنداق می کنم [ترجمه ترگمان]من فقط یک شیشه کوچک را از چند تا حوله آشپزخانه به او می دهم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
قنداق کردن (فعل)
bandage, swathe, swaddle, wrap
در قنداق پیچیدن (فعل)
swaddle
انگلیسی به انگلیسی
• closely wrap an infant in cloths or blankets; wrap in cloths or bandages
پیشنهاد کاربران
قنداق کردن To wrap infants up gently in a light blanket to help them sleep longer and feel calm, secure, and snug like they did in their mother's womb Mothers should monitor their babies to make . sure they don't roll over while swaddled