فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sustains, sustaining, sustained
مشتقات: sustainable (adj.), sustainingly (adv.), sustainment (n.)
حالات: sustains, sustaining, sustained
مشتقات: sustainable (adj.), sustainingly (adv.), sustainment (n.)
• (1) تعریف: to provide with the basic necessities of life.
• مترادف: support
• مشابه: care for, foster, maintain, nourish, nurse, nurture, provide for, take care of, tend
• مترادف: support
• مشابه: care for, foster, maintain, nourish, nurse, nurture, provide for, take care of, tend
- They don't earn enough money from these jobs to sustain themselves and their families.
[ترجمه مینا] آنها از این شغل ها به پول کافی درمی آورند که خودشان را تامین کنند|
[ترجمه امیر] آنها از این شغل ها پول کافی بدست نمی آورد که خود و خانواده ی خود را حمایت کنند|
[ترجمه گوگل] آنها از این شغلها پول کافی برای گذران زندگی و خانوادهشان به دست نمیآورند[ترجمه ترگمان] آن ها پول کافی از این مشاغل برای حفظ خود و خانواده های خود بدست نمی آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to keep (something) going or existing.
• مترادف: maintain
• مشابه: carry, continue, nourish, preserve, prolong
• مترادف: maintain
• مشابه: carry, continue, nourish, preserve, prolong
- Continued donations sustained the project.
[ترجمه mansour228] ادامه کمک های مالی پروژه را زنده نگه می دارد.|
[ترجمه علی حجتی] ادامه کمک های مالی پروژه را حفظ میکند|
[ترجمه ایمان پوررضا] مستمر بودن حمایت های مالی پروژه را زنده نگه داشت.|
[ترجمه رابرت] کمک های مالی مستمر ، این پروژه رو حفظ کرد.|
[ترجمه گوگل] کمک های مستمر این پروژه را حفظ کرد[ترجمه ترگمان] ادامه کمک های مالی در این پروژه ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I could no longer sustain my interest in the conversation.
[ترجمه اوسموسی] دیگر نمی توانستم علاقه ام را در مکالمه نگه دارم.|
[ترجمه علی حجتی] من بیشتر از این نمیتونستم علاقه ام رو به این مکالمه حفظ کنم|
[ترجمه M_Q] دیگر علاقه ای به ادامه مکالمه نداشتم.|
[ترجمه گوگل] دیگر نمی توانستم علاقه ام را به گفتگو حفظ کنم[ترجمه ترگمان] دیگر نمی توانستم علاقه ای به گفتگو داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to support.
• مترادف: support
• مشابه: bankroll, buttress, finance, fortify, fund, maintain, nourish, subsidize, take care of, underwrite
• مترادف: support
• مشابه: bankroll, buttress, finance, fortify, fund, maintain, nourish, subsidize, take care of, underwrite
- Donations sustain the work of our charity.
[ترجمه گوگل] کمک های مالی باعث حفظ کار خیریه ما می شود
[ترجمه ترگمان] کمک های خیریه، کار خیریه ما را ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کمک های خیریه، کار خیریه ما را ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to keep up the spirits of; encourage.
• مترادف: encourage, hearten, support
• مشابه: bolster, buck up, buoy up, buttress, fortify, inspirit
• مترادف: encourage, hearten, support
• مشابه: bolster, buck up, buoy up, buttress, fortify, inspirit
- He sustained her through the crisis.
[ترجمه علی حجتی] آن مرد آن دختر را در طول این بحران حفظ کرد|
[ترجمه Mrjn] آن مرد در طول بحران به دختر قوت قلب میداد ( معنای مجازی ) یا :دختر را پشتیبانی میکرد|
[ترجمه گوگل] او را در طول بحران حفظ کرد[ترجمه ترگمان] او او را از بحران نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to endure.
• مترادف: bear, endure, undergo
• مشابه: abide, brave, brook, support, survive, tolerate, weather, withstand
• مترادف: bear, endure, undergo
• مشابه: abide, brave, brook, support, survive, tolerate, weather, withstand
- I refuse to sustain this unfair treatment any longer.
[ترجمه علی حجتی] من خودداری می کنم از تحمل این رفتار ناعادلانه|
[ترجمه شان] من بیش از این نمی توانم این رفتار نامصفانه را تاب آورم ( تحمل کنم ) .|
[ترجمه سید عباس حسینی] من بیشتر از این، این رفتار ناعادلانه را تحمل نمی کنم.|
[ترجمه گوگل] من از ادامه این رفتار ناعادلانه خودداری می کنم[ترجمه ترگمان] من دیگر تحمل این رفتار ناعادلانه را ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to suffer (loss or damage); undergo.
• مترادف: suffer, undergo
• مشابه: experience, receive
• مترادف: suffer, undergo
• مشابه: experience, receive
- He sustained injuries to his neck and spine.
[ترجمه گوگل] وی از ناحیه گردن و ستون فقرات آسیب دید
[ترجمه ترگمان] او متحمل جراحاتی در گردن و ستون فقرات او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او متحمل جراحاتی در گردن و ستون فقرات او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The town sustained a great amount of damage during the storm.
[ترجمه گوگل] این شهر در طول طوفان خسارت زیادی متحمل شد
[ترجمه ترگمان] شهر در طول طوفان مقدار زیادی خسارت متحمل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شهر در طول طوفان مقدار زیادی خسارت متحمل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to uphold the validity or correctness of.
• مشابه: authorize, ratify, sanction, warrant
• مشابه: authorize, ratify, sanction, warrant
- The judge sustained the objection by the defense.
[ترجمه علی] قاضی، اعتراض دفاعیه را پذیرفت|
[ترجمه گوگل] قاضی اعتراض مدافعان را پذیرفت[ترجمه ترگمان] قاضی مخالفت خود را با دفاع ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: to confirm; prove; corroborate.
• مترادف: confirm, corroborate, prove, validate, verify
• مشابه: authenticate, certify, establish, fortify, justify, ratify, substantiate, vindicate
• مترادف: confirm, corroborate, prove, validate, verify
• مشابه: authenticate, certify, establish, fortify, justify, ratify, substantiate, vindicate
- The evidence will sustain my opinion.
[ترجمه م . ع] مستندات ادعای من را تایید خواهد کرد|
[ترجمه گوگل] شواهد نظر من را ثابت خواهد کرد[ترجمه ترگمان] این شهادت عقیده من را حفظ خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید