sustain

/səˈsteɪn//səˈsteɪn/

معنی: تقویت کردن، حمایت کردن از، تحمل کردن، متحمل شدن، نگه داشتن
معانی دیگر: برپاداشتن، (مجازی) قوت قلب دادن، حفظ کردن، ادامه دادن، پیگیری کردن، به خود هموارکردن، کشیدن، تاب آوردن، تغذیه کردن، خوراک دادن، زنده نگاه داشتن، تایید کردن، (صحت یا عدالت چیزی را) نشان دادن، پشتیبانی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sustains, sustaining, sustained
مشتقات: sustainable (adj.), sustainingly (adv.), sustainment (n.)
(1) تعریف: to provide with the basic necessities of life.
مترادف: support
مشابه: care for, foster, maintain, nourish, nurse, nurture, provide for, take care of, tend

- They don't earn enough money from these jobs to sustain themselves and their families.
[ترجمه مینا] آنها از این شغل ها به پول کافی درمی آورند که خودشان را تامین کنند
|
[ترجمه امیر] آنها از این شغل ها پول کافی بدست نمی آورد که خود و خانواده ی خود را حمایت کنند
|
[ترجمه گوگل] آن‌ها از این شغل‌ها پول کافی برای گذران زندگی و خانواده‌شان به دست نمی‌آورند
[ترجمه ترگمان] آن ها پول کافی از این مشاغل برای حفظ خود و خانواده های خود بدست نمی آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to keep (something) going or existing.
مترادف: maintain
مشابه: carry, continue, nourish, preserve, prolong

- Continued donations sustained the project.
[ترجمه mansour228] ادامه کمک های مالی پروژه را زنده نگه می دارد.
|
[ترجمه علی حجتی] ادامه کمک های مالی پروژه را حفظ میکند
|
[ترجمه ایمان پوررضا] مستمر بودن حمایت های مالی پروژه را زنده نگه داشت.
|
[ترجمه رابرت] کمک های مالی مستمر ، این پروژه رو حفظ کرد.
|
[ترجمه گوگل] کمک های مستمر این پروژه را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان] ادامه کمک های مالی در این پروژه ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I could no longer sustain my interest in the conversation.
[ترجمه اوس‌موسی] دیگر نمی توانستم علاقه ام را در مکالمه نگه دارم.
|
[ترجمه علی حجتی] من بیشتر از این نمیتونستم علاقه ام رو به این مکالمه حفظ کنم
|
[ترجمه M_Q] دیگر علاقه ای به ادامه مکالمه نداشتم.
|
[ترجمه گوگل] دیگر نمی توانستم علاقه ام را به گفتگو حفظ کنم
[ترجمه ترگمان] دیگر نمی توانستم علاقه ای به گفتگو داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to support.
مترادف: support
مشابه: bankroll, buttress, finance, fortify, fund, maintain, nourish, subsidize, take care of, underwrite

- Donations sustain the work of our charity.
[ترجمه گوگل] کمک های مالی باعث حفظ کار خیریه ما می شود
[ترجمه ترگمان] کمک های خیریه، کار خیریه ما را ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to keep up the spirits of; encourage.
مترادف: encourage, hearten, support
مشابه: bolster, buck up, buoy up, buttress, fortify, inspirit

- He sustained her through the crisis.
[ترجمه علی حجتی] آن مرد آن دختر را در طول این بحران حفظ کرد
|
[ترجمه Mrjn] آن مرد در طول بحران به دختر قوت قلب میداد ( معنای مجازی ) یا :دختر را پشتیبانی میکرد
|
[ترجمه گوگل] او را در طول بحران حفظ کرد
[ترجمه ترگمان] او او را از بحران نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to endure.
مترادف: bear, endure, undergo
مشابه: abide, brave, brook, support, survive, tolerate, weather, withstand

- I refuse to sustain this unfair treatment any longer.
[ترجمه علی حجتی] من خودداری می کنم از تحمل این رفتار ناعادلانه
|
[ترجمه شان] من بیش از این نمی توانم این رفتار نامصفانه را تاب آورم ( تحمل کنم ) .
|
[ترجمه سید عباس حسینی] من بیشتر از این، این رفتار ناعادلانه را تحمل نمی کنم.
|
[ترجمه گوگل] من از ادامه این رفتار ناعادلانه خودداری می کنم
[ترجمه ترگمان] من دیگر تحمل این رفتار ناعادلانه را ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to suffer (loss or damage); undergo.
مترادف: suffer, undergo
مشابه: experience, receive

- He sustained injuries to his neck and spine.
[ترجمه گوگل] وی از ناحیه گردن و ستون فقرات آسیب دید
[ترجمه ترگمان] او متحمل جراحاتی در گردن و ستون فقرات او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The town sustained a great amount of damage during the storm.
[ترجمه گوگل] این شهر در طول طوفان خسارت زیادی متحمل شد
[ترجمه ترگمان] شهر در طول طوفان مقدار زیادی خسارت متحمل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: to uphold the validity or correctness of.
مشابه: authorize, ratify, sanction, warrant

- The judge sustained the objection by the defense.
[ترجمه علی] قاضی، اعتراض دفاعیه را پذیرفت
|
[ترجمه گوگل] قاضی اعتراض مدافعان را پذیرفت
[ترجمه ترگمان] قاضی مخالفت خود را با دفاع ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: to confirm; prove; corroborate.
مترادف: confirm, corroborate, prove, validate, verify
مشابه: authenticate, certify, establish, fortify, justify, ratify, substantiate, vindicate

- The evidence will sustain my opinion.
[ترجمه م . ع] مستندات ادعای من را تایید خواهد کرد
|
[ترجمه گوگل] شواهد نظر من را ثابت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] این شهادت عقیده من را حفظ خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bones sustain the body
استخوان ها بدن را نگه می دارند.

2. plants sustain many animals
گیاهان خوراک بسیاری از حیوانات را تشکیل می دهند.

3. to sustain a verdict
حکم دادگاه را تایید کردن

4. to sustain one's optimism
خوش بینی خود را حفظ کردن

5. heavy cables sustain the bridge
شاه سیم های کلفت پل را نگه می دارند.

6. testimonies that sustain our claims
شهادت هایی که ادعاهای ما را اثبات می کند

7. we must sustain our economic prosperity
ما باید رونق اقتصادی خود را حفظ کنیم.

8. i found it difficult to sustain an interest in their talk
برای من مشکل بود با علاقه به حرف های آنها گوش بدهم.

9. She found it difficult to sustain the children's interest.
[ترجمه مجتبی] حفظ علاقه کودکان برایش دشوار بود
|
[ترجمه گوگل]برای او حفظ علاقه کودکان دشوار بود
[ترجمه ترگمان]نگهداری از منافع بچه ها برایش مشکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Will this shelf sustain the weight of all these books?
[ترجمه ایمان حجتی] آیا این قفسه وزن تمام این کتابها را تحمل میکند؟
|
[ترجمه گوگل]آیا این قفسه وزن همه این کتاب ها را تحمل می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا این قفسه می تواند وزن همه این کتاب ها را حفظ کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The future will sustain my suspicion.
[ترجمه نیما] گذر زمان سوءظن من را اثبات خواهد کرد
|
[ترجمه گوگل]آینده شک من را حفظ خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]آینده باعث بدگمانی من خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This relationship would be very difficult to sustain.
[ترجمه گوگل]حفظ این رابطه بسیار دشوار خواهد بود
[ترجمه ترگمان]حفظ این رابطه بسیار دشوار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He seems to find it difficult to sustain relationships with women.
[ترجمه حسین] تداوم رابطه او با زنان سخت به نظر میرسد
|
[ترجمه مجتبی] به نظر میرسد که حفظ رابطه با آن زن برایش سخت است
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد برای او حفظ روابط با زنان دشوار است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که برقراری ارتباط با زنان دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The book's weakness is the author's inability to sustain an argument.
[ترجمه نیما] ضعف این کتاب، ناتوانی نویسنده در اثبات استدلال است
|
[ترجمه حسین طاهری] نقطه ضعف این کتاب در عدم اثبات ادعا ( استدلال ) توسط نویسنده است
|
[ترجمه مجتبي] ضعف کتاب، عجز نویسنده در اثبات استدلال است
|
[ترجمه گوگل]نقطه ضعف کتاب ناتوانی نویسنده در حفظ استدلال است
[ترجمه ترگمان]ضعف این کتاب ناتوانی نویسنده در حفظ یک استدلال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They gave me barely enough food to sustain me.
[ترجمه علی] آنها حداقل غذای لازم برای زنده ماندن به من دادند
|
[ترجمه گوگل]آنها به سختی به من غذای کافی برای نگهداریم دادند
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی غذا به من دادند تا مرا نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Few planets can sustain life.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از سیاره ها می توانند حیات را حفظ کنند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از سیاره ها می توانند حیات خود را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

حمایت کردن از (فعل)
assist, protect, vindicate, maintain, sustain, uphold

تحمل کردن (فعل)
stomach, support, stand, tolerate, withstand, bear, stick, comport, sustain, suffer, endure, bide, thole, experience, undergo

متحمل شدن (فعل)
support, bear, sustain, suffer, endure

نگه داشتن (فعل)
hold, prop, maintain, sustain, restrain, retain, preserve, impound, imprison

تخصصی

[حقوق] ابرام کردن، تأیید کردن، حمایت کردن، تقویت کردن، متحمل شدن، ادامه دادن

انگلیسی به انگلیسی

• support, provide for, finance; support from below; nourish; assist; encourage, comfort; endure, withstand; prolong, maintain, preserve; experience, undergo; uphold, affirm; confirm
if you sustain something, you continue it or maintain it for a period of time.
if food, drink, or medical attention sustains you, it keeps you alive or gives you energy and strength; a formal use.
if something sustains you, it supports you by giving you help, strength, or encouragement.
if you sustain something such as a defeat, loss, or injury, it happens to you; a formal use.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Assist
🔘 Aid
🔘 Back
🔘 Help
🔘 Sustain
🔘 Encourage
🔘 Uphold
🔘 Bolster
🔘 Guide
🔘 Champion
✅ Definition:
👉 To provide support or help to someone or something.
نِگَهیدَن [نگه و ـیدن]: وضعیت یا حالت چیزی را حفظ کردن
منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/نگهیدن
پشتیبانی کردن، پایدار کردن
مثال: The organization works to sustain communities in need.
سازمان به منظور پشتیبانی از جوامع در حال نیاز کار می کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Sustain major head injuries
ابتلا به صدمات عمده سر
maintain, continue, keep up, prolong, protract
- keep alive, aid, assist, help, nourish
- withstand, bear, endure, experience, feel, suffer, undergo
- support, bear, uphold
نگه داشتن
ثابت، تند، پایدار نگهداشتن، متحمل شدن، تحمل کردن، تقویت کردن، حمایت کردن، علوم نظامی: نگهداشتن، ادامه دادن
...
[مشاهده متن کامل]

ثابت/ پایدار نگه داشتن
sustain the livelihood
تامین معیشت
نگهداشت
1. تحمل کردن
2. حفظ کردن _ نگه داشتن
3. اثبات کردن ( صحت یا عدالت چیزی )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : sustain
اسم ( noun ) : sustenance / sustainability
صفت ( adjective ) : sustainable
قید ( adverb ) : sustainably
یکی از معنی هاش میشه نگهداشتن.
◀️ The captive may want to escape. Sustain him. Hold him tight
◀️ Bones sustain the body : استخوان ها بدن را نگه می دارند.
به زبان ساده :
Sustain یعنی چیزی را در همون وضعیتی که هست نگهش داری، نزاری افول، سقوط، فرار کنه و تغییر وضعیت بده. اگه یه دونده ای جلو افتاده از رقبا باید فاصله اش رو حفظ کنه. Sustain کنه. اگه زندانی رو داری جابجا میکنی اگه خواست فرار کنه باید نگهش داری و به حالت اول برش گردونی. و کلی مثال دیگه
...
[مشاهده متن کامل]

و معانی و کاربردهای بیشتری هم داره این واژه

نگه داشتن، حفظ کردن ، زنده نگه داشتن
تحمل کردن
تامین کردن ، حمایت کردن
متحمل شدن, مبتلا شدن ( بیماری و . . . ) undergo
متحمل شدن تحمل کردن ( برای وزن ) نگه داشتن حفظ کردن ( نگه داشتن. نجات دادن )
1. متحمل شدن
This book could have sustained lot of damages
این کتاب می تونست متحمل آسیب های زیادی بشه
2. تحمل کردن ( وزن )
...
[مشاهده متن کامل]

Sustain the weight of this book
وزن این کتاب ر و تحمل کن
3. نگه داشتن
Sustain this book
این کتاب رو نگه دار
We sustain the economy and didn't let the prices to rise
ما اقتصاد رو نگه داشتیم و نگذاشتیم قیمتها افزایش پیدا کنند
4. حفظ کردن ( به معنی نجات دادن نگه داشتن )
Sustain this book from any harm
این کتاب رو حفظ کن ( نجات بده ) از هر آسیبی
Sustained this book in safety with yourself
این کتاب رو در محل امنی حفظ کن ( نگه دار )

sustain ( verb ) = متحمل شدن، چیزی را تجربه کردن، رنج بردن، دستخوش چیزی شدن/نگه داشتن، حفظ کردن، ادامه دادن، استمرار بخشیدن، تداوم بخشیدن، تقویت کردن/زنده نگه داشتن/امیدوار نگه داشتن، انرژی بخشیدن، امید بخشیدن/محافظت شدن، سرپا ماندن/تحمل کردن ( وزن ) /پشتیبانی کردن، صحت چیزی را تایید کردن ( صحه گذاشتن در مبانی حقوقی ) ، بجا دانستن، حمایت کردن، اثبات کردن/ایستادگی کردن، دوام آوردن
...
[مشاهده متن کامل]

the policies necessary to sustain economic growth = سیاست های لازم برای حفظ رشد اقتصادی
Examples:
1 - The company sustained losses of millions of dollars.
این شرکت میلیون ها دلار زیان را متحمل شد.
2 - He was incapable of sustaining close relationships with women.
او در نگه داشتن رابطه نزدیک با خانم ها ناتوان است.
3 - They gave me barely enough food to sustain me.
آنها به من فقط به اندازه ای غذا می دادند که زنده نگهم دارند.
4 - The thought of seeing her again was all that sustained me.
فکر دوباره دیدن او تنها چیزی بود که من را امیدوار نگه داشته بود.
5 - He leant against her so heavily that she could barely sustain his weight.
او آن قدر سنگین به دختر تکیه داد که او به زور توانست ( وزنش را ) تحمل کند.
6 - The economy looks set to sustain its growth into next year.
به نظر می رسد اقتصاد رشد خود را تا سال آینده حفظ کند.
7 - The judge sustained ( = accepted ) the lawyer's objection.
قاضی اعتراض وکیل را بجا دانست ( = پذیرفت ) .
8 - The soil in this part of the world is not rich enough to sustain a large population.
خاک این بخش از جهان به اندازه کافی غنی نیست که بتواند جمعیت زیادی را زنده نگه دارد.
9 - This year's harvest is insufficient to sustain a growing population.
برداشت امسال برای استمرار بخشیدن جمعیت رو به رشد کافی نیست.
10 - She sustained multiple injuries in the accident.
او در این تصادف جراحات متعددی را متحمل شد.
11 - Most buildings sustained only minimal damage in the earthquake.
بیشتر ساختمان ها در زلزله کمترین آسیب را متحمل شدند.
12 - The company has sustained heavy losses this year.
این شرکت در سال جاری خسارات سنگینی متحمل شده است.
13 - She was sustained by the strength of her religious faith.
او با قدرت ایمان مذهبی خود سرپا مانده بود.
14 - The love of my family and friends sustained me through my ordeal.
محبت خانواده و دوستانم من را در طول مصیبت هایم محافظت کرد.
15 - It is hard to see what will sustain them when they have no income.
سخت است که ببینیم وقتی درآمدی ندارند چه چیزی آنها را سرپا نگه می دارد ( تداوم می بخشد ) .
16 - Throughout the ordeal, he was sustained by the belief that he would get home.
در تمام مدت مصیبت، او با این اعتقاد که به خانه خواهد رسید، سرپا ماند.
17 - The board accepted that the growth rates could not be sustained indefinitely.
هیئت مدیره پذیرفت که نرخ رشد نمی تواند به طور نامحدود ادامه یابد.
18 - The port sustained severe damage in the storm.
این بندر در طوفان دستخوش آسیب زیادی شد.
19 - Only in one case could the auditors find evidence to sustain a claim of criminal behaviour.
فقط در یک مورد ماموران توانستند شواهدی برای تایید کردن ادعای رفتار مجرمانه بیابند.
20 - The data meant the government could not sustain its argument that lower duty on fuel would lead to lower spending on schools and hospitals.
این داده ها به این معنی است که دولت نمی تواند توجیه خود را مبنی بر اینکه عوارض پایین تر سوخت منجر به کاهش هزینه های مدارس و بیمارستان ها می شودرا اثبات کند .
21 - Bones sustain the body.
استخوان ها بدن را نگه می دارند.
22 - a man who has bravely sustained the burden of responsibility
مردی که با شهامت بار مسئولیت را تحمل کرده است.
23 - the trees could not sustain the attack of the locusts.
درختان نتوانستند حمله ملخ ها را دوام بیاورند.

به ثبات رساندن
sustain ( موسیقی )
واژه مصوب: ماند 2
تعریف: بخش سوم منحنی تغییرات زمانی صدا که نشان‏دهندۀ ثبات موقت شدت صوت است
از عهده برآمدن
ادامه دادن ( حفظ کردن )
سر پا نگه داشتن،
حفظ کردن
Data necessary to sustain a financial empire
Winter Kills 1979🎥
🔵🔵🔵
زنده نگاه داشتن
NASA/JPL
The Moon’s top layer alone has enough oxygen to sustain 8 billion people for 100, 000 years
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
Alongside advances in space exploration, we’ve recently seen much time and money invested into technologies that could allow effective space resource utilisation. And at the forefront of these efforts has been a laser - sharp focus on finding the best way to produce oxygen on the Moon

متحمل آسیب و خسارت شدن . . . آسیب و زخم برداشتن . . klopp confirmed that Salah has sustained his ankle damage کلوپ تایید کرد که صلاح از ناحیه قوزک پاه متحمل آسیب شده . . . یا قوزک پایش آسیب برداشته
مانا
To keep
To maintain
To keep going
To keep alive
To keep in existence
To continue
To carry on
To keep up

To undergo
To experience
To go through
To suffer
To endure
maintain
continue
The objection isn't sustain
:
اعتراض وارد نیست
The objection is not sustain
Means
اعتراض وارد نیست
حفظ کردن ٫نگه داشتن ٫تحمل کردن
دو معنی در کل دارد:
1 - تجدید کردن ( به معنی اینکه چیزی رو تجدید میکنید تا همچنان باقی بماند ) .
2 - تحمل کردن ( که در واقع همان معنی شماره 1 درش مستتر هست ) .
《مستمر》 هم معنی میده
"Cast your cares on the Lord and he will sustain you;
همه توجه ت رو به خدا معطوف کن و او از تو محافظت می کند.
تامین کردن ( مثلا از لحاظ مالی )
تایید و اثبات کردن
1. حفظ کردن، نگه داشتن
2. متحمل شدن
3. زنده نگه داشتن، کافی بودن
4. قوت قلب دادن، نیرو دادن
5. تحمل کردن، نگه داشتن
6. حمایت کردن
در متون پزشکی مبتلا شدن به بیماری
( درموردِ زخم/جراحت/کبودی ) برداشتن
متحمل شدن
باقی ماندن
پایدار کردن
تقویت کردن
ثبات
حفظ کردن
پایداری
رنج بردن
بر قرار ساختن
برقرار , ثابت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس