suspicion

/səˈspɪʃn̩//səˈspɪʃn̩/

معنی: ظن، بدگمانی، سوء ظن، تردید، تو هم
معانی دیگر: سوظن، شک، گمان، حدس، پندار، احتمال، اثر، نشانه، رد، (عامیانه) سوظن داشتن، ظنین بودن، بدگمان بودن، مظنون بودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of suspecting.
مترادف: distrust, doubt, dubiety, mistrust

(2) تعریف: the state of being suspected.

(3) تعریف: a belief that something is true.
مترادف: belief, supposition
مشابه: intuition, presumption

(4) تعریف: doubt; reservation.
مترادف: doubt, reservation
مشابه: skepticism

- I had my suspicions about her.
[ترجمه گوگل] من به او شک داشتم
[ترجمه ترگمان] من به او شک داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a very small amount; trace; hint.
مترادف: hint, soup�on, suggestion, trace
مشابه: note

جمله های نمونه

1. suspicion poisoned their marriage
سوظن زناشویی آنها رامسموم کرد.

2. a suspicion of tuberculosis
احتمال مرض سل

3. her suspicion is understandable
سو ظن او علت دارد

4. ingrained suspicion
سوظن ریشه دار

5. mutual suspicion fogged the atmosphere of the negotiations
سو ظن متقابل،محیط مذاکرات را تیره کرد.

6. my suspicion was confirmed
سوظن من درست درآمد.

7. vehement suspicion
سوظن شدید

8. your suspicion was entirely correct
شک شما کاملا بجا بود.

9. above suspicion
شرافتمند،سوظن ناپذیر

10. on suspicion (of)
به اتهام،به سوظن

11. under suspicion
تحت اتهام،مورد سوظن

12. a just suspicion
سوظن بجا

13. a well-founded suspicion
سوظن بجا

14. to harbor suspicion toward strangers
نسبت به غریبه ها سوظن داشتن

15. an odor of suspicion
یک محیط سوظن آمیز (بویی از شک و تردید)

16. he is above suspicion
در مورد او سوظن روا نیست.

17. i dispelled their suspicion
سوظن آنان را برطرف کردم.

18. the miasma of suspicion and mistrust
محیط مسموم کننده ی سو ظن و بی اعتمادی

19. the presence of suspicion
وجود سوظن

20. he was fired on suspicion of communist sympathies
به اتهام همدردی با کمونیست ها اخراج شد.

21. a cloud of fear and suspicion
ابری از وحشت و سو ظن

22. he looks at foreigners with suspicion
او به برون مرزی ها با بد گمانی نگاه می کند.

23. that remark evoked nothing but suspicion
آن گفته هیچ چیز جز سوظن را برنیانگیخت.

24. the air was blue with suspicion
سوظن محیط را تیره و تهدیدآمیز کرده بود.

25. they treated my words with suspicion
سخنان مرا با سو ظن تلقی کردند.

26. we didn't have the least suspicion of their impending marriage
کمترین نشانه ای از ازدواج قریب الوقوع آنها در دست نداشتیم.

27. they inculcate their childern with a suspicion for foreigners
آنان سو ظن نسبت به خارجی ها را در مغز بچه های خود می پرورانند.

28. I have a sneaking suspicion that she's not telling the truth.
[ترجمه گوگل]من یک شک دارم که او حقیقت را نمی گوید
[ترجمه ترگمان]من شک دارم که او حقیقت را نمی گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. There was a suspicion that this runner attempted to avoid the procedures for dope testing.
[ترجمه گوگل]این ظن وجود داشت که این دونده سعی کرده از مراحل آزمایش دوپ اجتناب کند
[ترجمه ترگمان]یک سو ظن وجود داشت که این دونده تلاش کرد از روش های آزمایش مواد مخدر خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Local people regard the police with suspicion and distrust.
[ترجمه گوگل]مردم محلی به پلیس با سوء ظن و بی اعتمادی نگاه می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم محلی پلیس را با سو ظن و عدم اعتماد می نگرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظن (اسم)
guess, conjecture, surmise, hunch, suspicion

بدگمانی (اسم)
suspicion, distrust, mistrust, misgiving

سوء ظن (اسم)
suspicion, distrust

تردید (اسم)
wavering, hesitance, indecision, doubt, hesitancy, uncertainty, vibration, query, suspicion, skepticism, dubiety, shilly-shally, irresolution, qualm, scruple, vibratility

تو هم (اسم)
imagination, hallucination, suspicion, single space

انگلیسی به انگلیسی

• act of suspecting; condition of being suspected; mistrust, doubt; very small amount, trace
suspicion is the feeling that someone should not be trusted or that something is wrong.
a suspicion is a feeling that something is probably true or is likely to happen.
a suspicion of a quality or feeling is a very small amount of it.
if someone is under suspicion, they are suspected of being guilty of something such as a crime.
if someone is on suspicion of something, they are suspected of committing a specific crime, but the charge has not been proven in a court of law.
if you say that someone is above or beyond suspicion, you mean that they could not possibly be guilty of something, because of their good character.

پیشنهاد کاربران

دودلی، دو به شک.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : suspect
✅️ اسم ( noun ) : suspicion / suspect
✅️ صفت ( adjective ) : suspicious / suspect / suspected
✅️ قید ( adverb ) : suspiciously
hold suspicions over
⁦✔️⁩ ( حالت منفی ) شک،
بدگمانی
We document everything obsessively. And implicit in this compulsion is the ⭕suspicion⭕ that our lives are best understood at a distance – but what do we lose?
...
[مشاهده متن کامل]

TheGuardian. com@
. . . بی چون و چرا در این اجبار ( زندگی آدمی ) این شک و بدگمانی هست که بهترین فهم و دریافت از زندگی هایمان ( با نگاهی ) از دور/بافاصله ( نه در حال حاضر مان ) بدست میاد
. . .
اما این وسط ما چی از دست میدیم؟!!

suspicion ( noun ) = شک، سوء ظن، شایبه، شبهه، ظن، گمان
Definition = اعتقاد یا نظری که ممکن است چیزی درست باشد/
to have suspicion about something or someone = درباره چیزی یا کسی شک داشتن
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - She had a nagging/sneaking suspicion that she might have sent the letter to the wrong address.
وی گمان می کرد که ممکن است نامه را به آدرس اشتباهی ارسال کرده باشد.
2 - I had no suspicion that the firm might close.
من شک نداشتم که ممکن است شرکت تعطیل شود.
3 - They had been fooling me all along, and I had no suspicion.
آنها در تمام مدت مرا فریب می دادند و من هیچ شکی نداشتم.
4 - We always had the suspicion that their marriage was not happy.
ما همیشه این شبهه را داشتیم که ازدواج آنها فرخنده نبوده است.
5 - i have a suspicion that he will want to participate in the investigation.
من شک دارم که او بخواهد در بازرسی شرکت کند.

بد گمان
مشکوک
یکی از ویژگی های شخصیت پارانویید
( N ) بدگمانی - سوء ظن - شک
Suspicion level : درجه شک
مشکوک
mistrust. Mer
doubt. ibid
a feeling that somebody has done something wrong, illegal or dishonest, even though you have no proof. Ox
شک و تردید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس