surveill

پیشنهاد کاربران

1 - مراقب بودن 2 - تحت کنترول قرار دادن
keep ( a person or place ) under surveillance
تحت نظارت داشتن
تحت مراقبت داشتن
تحت نظر داشتن
مثال:
he deployed FBI agents to surveil the offices of those companies

بپرس