فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: surrenders, surrendering, surrendered
حالات: surrenders, surrendering, surrendered
• (1) تعریف: to turn over or yield to the power, control, or possession of another, esp. under compulsion.
• مترادف: yield
• متضاد: retain, seize, withhold
• مشابه: abdicate, cede, forfeit, relinquish, submit, transfer
• مترادف: yield
• متضاد: retain, seize, withhold
• مشابه: abdicate, cede, forfeit, relinquish, submit, transfer
- The general was forced to surrender his troops.
[ترجمه گوگل] ژنرال مجبور شد نیروهای خود را تسلیم کند
[ترجمه ترگمان] ژنرال ناچار شد قشون خود را تسلیم نماید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ژنرال ناچار شد قشون خود را تسلیم نماید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They surrendered the documents to the authorities.
[ترجمه mahdi] آنها مدرک هارا به مقامات تسلیم / واگذار کردند.|
[ترجمه گوگل] آنها اسناد را به مقامات تحویل دادند[ترجمه ترگمان] آن ها مدارک را به مقامات تسلیم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to abandon or relinquish (an intention, desire, or the like).
• مترادف: abandon, relinquish
• متضاد: claim
• مشابه: abnegate, forgo, forsake, quit, renounce, resign, waive, yield
• مترادف: abandon, relinquish
• متضاد: claim
• مشابه: abnegate, forgo, forsake, quit, renounce, resign, waive, yield
- After months of bloody battle, most of the men had surrendered their dreams of glory.
[ترجمه گوگل] پس از ماهها نبرد خونین، اکثر مردان رویاهای خود را برای شکوه تسلیم کردند
[ترجمه ترگمان] پس از ماه ها جنگ خونین، بیشتر مردها رویای خود را از دست داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از ماه ها جنگ خونین، بیشتر مردها رویای خود را از دست داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to give (oneself) up to something such as a feeling.
• مترادف: abandon
• متضاد: resist
• مشابه: submit, yield
• مترادف: abandon
• متضاد: resist
• مشابه: submit, yield
- He refused to surrender himself to his fears.
[ترجمه شان] او از تن دادن به ترس هایش ، ابا کرد.|
[ترجمه Mrjn] او از کنار گذاشتن ترس هایش خودداری کرد. ( اینجا surrenderبه معنی abandon هست که یعنی رها کردن، ترک کردن ، کنار گذاشتن )|
[ترجمه گوگل] او حاضر نشد خود را تسلیم ترس هایش کند[ترجمه ترگمان] از تسلیم شدن خود امتناع ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to give oneself up or over to someone or something; submit; yield.
• مترادف: capitulate, submit, succumb, yield
• متضاد: resist
• مشابه: acquiesce, concede, cry uncle, fall, fold, say uncle
• مترادف: capitulate, submit, succumb, yield
• متضاد: resist
• مشابه: acquiesce, concede, cry uncle, fall, fold, say uncle
- The rebel army surrendered at midnight.
[ترجمه گوگل] ارتش شورشی در نیمه شب تسلیم شد
[ترجمه ترگمان] ارتش شورشی در نیمه شب تسلیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ارتش شورشی در نیمه شب تسلیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is unlikely to surrender to the charms of a man like that.
[ترجمه گوگل] بعید است که او تسلیم جذابیت های چنین مردی شود
[ترجمه ترگمان] بعید است به جمال مردی مثل این تسلیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعید است به جمال مردی مثل این تسلیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an act or instance of giving up or surrendering.
• مترادف: capitulation, submission
• مشابه: abandon
• مترادف: capitulation, submission
• مشابه: abandon
- The police demanded the surrender of their weapons.
[ترجمه شان] پلیس از آنان درخواست کرد که سلاح های خود را تحویل دهند.|
[ترجمه گوگل] پلیس خواستار تسلیم سلاح های خود شد[ترجمه ترگمان] پلیس خواستار تسلیم شدن سلاح های خود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید