surrender

/səˈrendər//səˈrendə/

معنی: واگذاری، سرسپردگی، تسلیم، صرفنظر، تحویل دادن، سپردن، رها کردن، تسلیم شدن، واگذار کردن
معانی دیگر: گردن نهادن، سپر انداختن، ستوهیدن، ستوهاندن، تسلیم کردن، واسپردن، بازدادن، دادن، صرفنظر کردن، بازدهی، واسپارش، تن در دادن، پذیرفتن، (بیمه) باز خرید، فسخ بیمه نامه در برابر دریافت پول نقد یا surrender value

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: surrenders, surrendering, surrendered
(1) تعریف: to turn over or yield to the power, control, or possession of another, esp. under compulsion.
مترادف: yield
متضاد: retain, seize, withhold
مشابه: abdicate, cede, forfeit, relinquish, submit, transfer

- The general was forced to surrender his troops.
[ترجمه گوگل] ژنرال مجبور شد نیروهای خود را تسلیم کند
[ترجمه ترگمان] ژنرال ناچار شد قشون خود را تسلیم نماید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They surrendered the documents to the authorities.
[ترجمه mahdi] آنها مدرک هارا به مقامات تسلیم / واگذار کردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها اسناد را به مقامات تحویل دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها مدارک را به مقامات تسلیم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to abandon or relinquish (an intention, desire, or the like).
مترادف: abandon, relinquish
متضاد: claim
مشابه: abnegate, forgo, forsake, quit, renounce, resign, waive, yield

- After months of bloody battle, most of the men had surrendered their dreams of glory.
[ترجمه گوگل] پس از ماه‌ها نبرد خونین، اکثر مردان رویاهای خود را برای شکوه تسلیم کردند
[ترجمه ترگمان] پس از ماه ها جنگ خونین، بیشتر مردها رویای خود را از دست داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to give (oneself) up to something such as a feeling.
مترادف: abandon
متضاد: resist
مشابه: submit, yield

- He refused to surrender himself to his fears.
[ترجمه شان] او از تن دادن به ترس هایش ، ابا کرد.
|
[ترجمه Mrjn] او از کنار گذاشتن ترس هایش خودداری کرد. ( اینجا surrenderبه معنی abandon هست که یعنی رها کردن، ترک کردن ، کنار گذاشتن )
|
[ترجمه گوگل] او حاضر نشد خود را تسلیم ترس هایش کند
[ترجمه ترگمان] از تسلیم شدن خود امتناع ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to give oneself up or over to someone or something; submit; yield.
مترادف: capitulate, submit, succumb, yield
متضاد: resist
مشابه: acquiesce, concede, cry uncle, fall, fold, say uncle

- The rebel army surrendered at midnight.
[ترجمه گوگل] ارتش شورشی در نیمه شب تسلیم شد
[ترجمه ترگمان] ارتش شورشی در نیمه شب تسلیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is unlikely to surrender to the charms of a man like that.
[ترجمه گوگل] بعید است که او تسلیم جذابیت های چنین مردی شود
[ترجمه ترگمان] بعید است به جمال مردی مثل این تسلیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an act or instance of giving up or surrendering.
مترادف: capitulation, submission
مشابه: abandon

- The police demanded the surrender of their weapons.
[ترجمه شان] پلیس از آنان درخواست کرد که سلاح های خود را تحویل دهند.
|
[ترجمه گوگل] پلیس خواستار تسلیم سلاح های خود شد
[ترجمه ترگمان] پلیس خواستار تسلیم شدن سلاح های خود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. surrender to the enemy is unthinkable
تسلیم شدن به دشمن غیر ممکن است.

2. surrender oneself to something
خود را تسلیم به چیزی کردن،تن در دادن

3. abject surrender
تسلیم خفت آور

4. the surrender of the lease to the landlord before its expiration
واگذاری اجاره نامه به مالک پیش از سرآمدن آن

5. germany's unconditional surrender
تسلیم بدون قیدو شرط آلمان

6. . . . what remedy but surrender and submission?
. . . غیر تسلیم و رضا کو چاره ای ؟

7. teymoor demanded the surrender of the city
تیمور خواستار تسلیم شدن شهر بود.

8. we will never surrender our liberties
هرگز از آزادی های خود صرفنظر نخواهم کرد.

9. the offer for unconditional surrender was rejected with scorn
پیشنهاد تسلیم بلاشرط را با تحقیر رد کردند.

10. we couldn't help but surrender
چاره ای جز تسلیم شدن نداشتیم.

11. . . what remedy other than surrender and resignation?
. . . غیر تسلیم و رضا کو چاره ای ؟

12. he ordered the troops to surrender
به سربازان فرمان داد که تسلیم بشوند.

13. the allies demanded germany's unconditional surrender
متفقین خواهان تسلیم بی قید و شرط آلمان شدند.

14. these people will never accept surrender
این مردم هرگز تن به تسلیم درنخواهند داد.

15. to starve an enemy into surrender
با گرسنگی دادن دشمن را وادار به تسلیم کردن

16. the besiegers hungered the town into surrender
محاصره کنندگان با گرسنگی (دادن) شهر را به زانو درآوردند.

17. a man of his stripe would never surrender
مردی مثل او هرگز تسلیم نمی شود.

18. a white flag is a token of surrender
پرچم سفید علامت تسلیم است.

19. they send word that they wished to surrender
پیغام فرستادند که می خواهند تسلیم بشوند.

20. we will outlaw the rebels unless they surrender immediately
اگر شورشیان فورا تسلیم نشوند آنها را از حمایت قانون و حقوق محروم خواهیم کرد.

21. his words are mere wind; we will not surrender
حرف های او چیزی جز باد هوا نیست ; ما تسلیم نخواهیم شد.

22. our commander spurned the enemy's offer of unconditional surrender
فرمانده ما پیشنهاد دشمن مبنی بر تسلیم بدون قید و شرط را با تحقیر رد کرد.

23. They would rather die than surrender .
[ترجمه گوگل]آنها ترجیح می دهند بمیرند تا تسلیم شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها ترجیح می دهند بمیرند تا تسلیم شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The allied commander demanded their immediate and unconditional surrender.
[ترجمه گوگل]فرمانده متفقین خواستار تسلیم فوری و بدون قید و شرط آنها شد
[ترجمه ترگمان]فرمانده متفقین خواستار تسلیم فوری و بی قید و شرط آن ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. General Martin Bonnet called on the rebels to surrender.
[ترجمه گوگل]ژنرال مارتین بونت از شورشیان خواست که تسلیم شوند
[ترجمه ترگمان]ژنرال مارتین بنه از شورشیان خواست تا تسلیم شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The enemy must decide between surrender and starvation.
[ترجمه گوگل]دشمن باید بین تسلیم شدن و گرسنگی تصمیم بگیرد
[ترجمه ترگمان]دشمن باید بین تسلیم و گرسنگی تصمیم بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. In the end they were forced to surrender.
[ترجمه گوگل]در نهایت مجبور به تسلیم شدند
[ترجمه ترگمان]سرانجام آن ها مجبور شدند تسلیم شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I'm never prepared to surrender to blackmail.
[ترجمه گوگل]من هرگز حاضر نیستم تسلیم باج خواهی شوم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت حاضر نیستم به اخاذی تسلیم بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واگذاری (اسم)
abandon, surrender, assignment, transfer, cession, submission, abandonment, resignation, demission, condescension, assignation, devolution, bail, conveyance

سرسپردگی (اسم)
surrender, loyalty, allegiance, devotion, fidelity, commitment, faithfulness, troth, capitulation, committal

تسلیم (اسم)
surrender, submission, resignation, livery, deference, prehension, quietism, capitulation, delivery, rendition, passover, rendering

صرفنظر (اسم)
surrender, waiver

تحویل دادن (فعل)
surrender, render, deliver, hand over

سپردن (فعل)
surrender, confide, deposit, award, entrust, consign, commit, intrust, depute, reposit

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

تسلیم شدن (فعل)
abandon, surrender, give in, submit, capitulate, succumb, quit, vouchsafe, acquiesce, defer, knuckle, obey

واگذار کردن (فعل)
abandon, surrender, concede, cede, assign, relegate, give, transfer, abdicate, admit, quitclaim, title, make over, remise, vest, entrust, intrust, give over, yield

تخصصی

[حقوق] اعراض کردن، واگذار کردن، تسلیم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• capitulation, submission, yielding, relinquishing
submit, yield, capitulate; relinquish, give up, abandon
if you surrender, you stop fighting or resisting someone and agree that you have been beaten. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. they tried to starve us into surrender. the only truce possible at this stage would be the unconditional surrender of the rebels.
if you surrender to a force, temptation, or feeling, you allow it to gain control over you.
if you surrender something, you let someone else have it. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...the surrender of liberties.

پیشنهاد کاربران

تسلیم شدن
Give in =surrender
تسلیم شدن
cash surrender value ( CSV ) : ارزش بازخریدی بیمه نامه زندگی
to surrender یعنی تسلیم شدن
to surround یعنی محاصره کردن یا شدن
سر تسلیم در برابر کسی یا چیزی فرود آوردن
۱ - تسلیم قانون شدن
✅گردن نهادن، تسلیم شدن - کردن
Until Thursday, no ex - president in history had been criminally charged. And both the charges itself and the application of them have placed the country on uncharted legal and political terrain
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
Trump is expected to surrender to the Manhattan D. A. ’s office, but Tacopina said that no precise date had been set for it. Ultimately the Secret Service will have to coordinate the conditions of the surrender with court officials and the New York Police Department

Surrender با to مباد و معنیش میشه تسلیم کردن/شدن
◀️ We'll never surrender this country to you : ما هرگز این کشور را تسلیم شما نخواهیم کرد
رسید نامه
give in. to say officailly that you want to stop fighting
تسلیم شدن در مقابل پلیس
I fight with everyone but I surrender to you
کوتاه آمدن

وا دادن
Give up
صرف نظر تحویل تسلیم شدن
تسلیم شو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس