فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: surprises, surprising, surprised
حالات: surprises, surprising, surprised
• (1) تعریف: to act upon (someone or something) without warning; to catch unawares.
• مشابه: amaze, catch, startle
• مشابه: amaze, catch, startle
- He surprised her with an engagement ring.
[ترجمه A.A] او با یک حلقه نامزدی شگفت زده اش کرد|
[ترجمه R.H] او را با یک حلقه ی نامزدی شگفت زده کرد|
[ترجمه گوگل] او را با حلقه نامزدی غافلگیر کرد[ترجمه ترگمان] با حلقه نامزدی او را متعجب ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She hides in the closet and then surprises her little brother by jumping out when he opens it.
[ترجمه گوگل] او در کمد پنهان می شود و سپس وقتی برادر کوچکش را باز می کند با بیرون پریدن غافلگیر می کند
[ترجمه ترگمان] تو کمد قایم میشه و وقتی بازش میکنه برادر کوچیکش رو غافلگیر میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو کمد قایم میشه و وقتی بازش میکنه برادر کوچیکش رو غافلگیر میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Try not to surprise the animal by coming too close.
[ترجمه نرگس] سعی نکنید حیوانات را با شگفت زده کردن به خود نزدیک کنید|
[ترجمه خانم همتی] سعی نکنید با نزدیک شدن به حیوانات آنها را غافلگیر کنید|
[ترجمه شان] با نزدیک شدن زیاد به حیوانات انان را غافلگیر نکنید .|
[ترجمه استاد] سعی نکنین حیوان ها را به خود نزدیک کنید از طریق غافلگیر کردن|
[ترجمه گوگل] سعی کنید با نزدیک شدن بیش از حد حیوان را غافلگیر نکنید[ترجمه ترگمان] سعی کنید حیوان را با نزدیک شدن بیش از حد غافلگیر نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to prompt a feeling of mild shock or wonder in; take aback; amaze.
• مترادف: amaze, astonish, astound, bowl over
• مشابه: awe, dumbfound, flabbergast, floor, shock, stagger, startle, stun, stupefy
• مترادف: amaze, astonish, astound, bowl over
• مشابه: awe, dumbfound, flabbergast, floor, shock, stagger, startle, stun, stupefy
- His rough language surprised everyone.
[ترجمه شان] زبان خشن او سبب شگفتی همگان میشد .|
[ترجمه گوگل] زبان خشن او همه را شگفت زده کرد[ترجمه ترگمان] زبان خشن او همه را متعجب ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her natural talent for golf surprised both herself and her friends.
[ترجمه شان] استعدادذاتی او برای بازی گلف هم خودش و هم دوستانش را شگفت زده میکرد .|
[ترجمه گوگل] استعداد طبیعی او برای گلف هم خودش و هم دوستانش را شگفت زده کرد[ترجمه ترگمان] استعداد ذاتی او برای گلف هم خودش و هم دوستانش را شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It surprised me that she would say such a strange thing.
[ترجمه 🐼] تعجب کردم که او چنین چیزی را خواهد گفت|
[ترجمه شان] از اینکه او چنین چیز عجیبی را میگوید شگفت زده شدم .|
[ترجمه گوگل] من را شگفت زده کرد که او چنین حرف عجیبی می زند[ترجمه ترگمان] تعجب کردم که او چنین چیزی را خواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I should expect it by now, but it always surprises me when he does things like that.
[ترجمه گوگل] من باید تا الان انتظارش را داشته باشم، اما همیشه وقتی او چنین کارهایی را انجام می دهد، من را شگفت زده می کند
[ترجمه ترگمان] باید همین الان انتظار داشته باشم، اما وقتی این جور کارها را انجام می دهد، همیشه مرا متعجب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باید همین الان انتظار داشته باشم، اما وقتی این جور کارها را انجام می دهد، همیشه مرا متعجب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It surprised her parents to hear that she and her husband had decided to divorce.
[ترجمه گوگل] شنیدن اینکه او و شوهرش تصمیم به طلاق گرفته اند، پدر و مادرش را شگفت زده کرد
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش از شنیدن این خبر تعجب کردند که او و شوهرش تصمیم گرفته اند از هم طلاق بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش از شنیدن این خبر تعجب کردند که او و شوهرش تصمیم گرفته اند از هم طلاق بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to attack without warning.
• مترادف: ambuscade, ambush, bushwhack
• مشابه: jump
• مترادف: ambuscade, ambush, bushwhack
• مشابه: jump
- The troops surprised the enemy at dawn.
[ترجمه گوگل] نیروها در سحرگاه دشمن را غافلگیر کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان سپیده دم دشمن را غافلگیر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سربازان سپیده دم دشمن را غافلگیر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to cause (someone) to react in a way not intended.
• مترادف: startle
• مشابه: disconcert, fluster, ruffle, shock, unnerve
• مترادف: startle
• مشابه: disconcert, fluster, ruffle, shock, unnerve
- The sudden accusation surprised her into a tearful confession.
[ترجمه گوگل] اتهام ناگهانی او را غافلگیر کرد و اعترافی اشک آلود کرد
[ترجمه ترگمان] اتهام ناگهانی او را متعجب ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتهام ناگهانی او را متعجب ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: surprisedly (adv.), surpriser (n.)
مشتقات: surprisedly (adv.), surpriser (n.)
• (1) تعریف: the act of surprising.
• (2) تعریف: the state of being surprised, astonished, or struck with wonder.
• مترادف: amazement, astonishment, wonderment
• مترادف: amazement, astonishment, wonderment
• (3) تعریف: that which brings about such a state.
• مترادف: bombshell, shocker, stunner
• مترادف: bombshell, shocker, stunner
• (4) تعریف: anything unexpected.
• مشابه: twist
• مشابه: twist