surmise

/sərˈmaɪz//səˈmaɪz/

معنی: حدس، گمان، تخمین، ظن، حدس زدن، گمان بردن
معانی دیگر: گمان و حدس

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: surmises, surmising, surmised
• : تعریف: to infer without certain knowledge; suppose; guess.
مترادف: conjecture, guess
مشابه: assume, deduce, gather, hypothesize, imagine, infer, judge, opine, reckon, suppose

- They tried to surmise his intentions, but the man was hard to make out.
[ترجمه قباد] آنها سعی کردند نیت او رو حدس بزنند، ولی او مردی بود که به سختی قابل شناسایی بود
|
[ترجمه گوگل] آنها سعی کردند نیت او را حدس بزنند، اما تشخیص این مرد سخت بود
[ترجمه ترگمان] آن ها سعی کردند منظور او را حدس بزنند، اما مرد برای بیرون رفتن سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I surmised by the amount of his luggage that he planned to stay for quite a while.
[ترجمه قباد] بر اساس میزان توشه او، من گمان میکنم او قصد دارد برای مدتی طولانی بماند
|
[ترجمه گوگل] من با توجه به مقدار چمدانش حدس زدم که او قصد دارد مدت زیادی بماند
[ترجمه ترگمان] من با توجه به میزان of حدس زدم که او قصد دارد مدتی در آنجا بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to suppose or conjecture; make a guess.
مترادف: conjecture, guess, speculate, suppose
مشابه: estimate, hypothesize, infer, judge, opine, presume, reckon, theorize

- With so little information, I can only surmise.
[ترجمه گوگل] با اطلاعات بسیار کمی، فقط می توانم حدس بزنم
[ترجمه ترگمان] با این اطلاعات کوچیک فقط میتونم حدس بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an opinion or notion that is based on inconclusive evidence; conjecture.
مترادف: conjecture, guess, speculation
مشابه: judgment

جمله های نمونه

1. My surmise turned out to be right.
[ترجمه گوگل]حدس من درست شد
[ترجمه ترگمان]حدس من درست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Charles was glad to have his surmise confirmed.
[ترجمه گوگل]چارلز خوشحال بود که حدس او تأیید شد
[ترجمه ترگمان]چارلز خوشحال بود که حدس و گمان او را تایید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was glad to have his surmise confirmed.
[ترجمه گوگل]او خوشحال بود که حدس او تأیید شد
[ترجمه ترگمان]از اینکه حدس زده بود خوشحال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The article is pure surmise and innuendo.
[ترجمه گوگل]مقاله یک فرضیه و کنایه خالص است
[ترجمه ترگمان]این مقاله یک حدس و innuendo محض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is pure surmise on my part.
[ترجمه گوگل]این یک حدس ناب از طرف من است
[ترجمه ترگمان]این فقط حدس من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is mere surmise that Bosch had Brant's poem in mind when doing this painting.
[ترجمه گوگل]صرفاً حدس زده می شود که بوش شعر برانت را هنگام انجام این نقاشی در ذهن داشته است
[ترجمه ترگمان]این تصور محض است که بوش هنگام انجام این نقاشی شعری سروده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We could only surmise that alternative passages must have been worse.
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانستیم حدس بزنیم که معابر جایگزین باید بدتر بوده باشند
[ترجمه ترگمان]ما فقط می توانستیم حدس بزنیم که راهروهای دیگر باید بدتر از این باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One can only surmise that this arrangement was for the programming convenience of the television station which covered the matches.
[ترجمه گوگل]فقط می توان حدس زد که این ترتیب برای راحتی برنامه های تلویزیونی بود که مسابقات را پوشش می داد
[ترجمه ترگمان]تنها می توان حدس زد که این آرایش برای راحتی برنامه نویسی ایستگاه تلویزیونی بود که کبریت را پوشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your first surmise was right.
[ترجمه مامان] نیت تو درست است
|
[ترجمه گوگل]اولین حدس شما درست بود
[ترجمه ترگمان] اولین حدس تو درست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At this point, Blue can only surmise what the case is not.
[ترجمه گوگل]در این مرحله، آبی فقط می تواند حدس بزند که چه چیزی نیست
[ترجمه ترگمان]در این نقطه، آبی فقط می تواند حدس بزند که پرونده چه چیزی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I could only surmise that she and Lila had met before.
[ترجمه گوگل]فقط می توانستم حدس بزنم که او و لیلا قبلاً با هم آشنا شده بودند
[ترجمه ترگمان]فقط می توانستم حدس بزنم که او و لیلا قبلا همدیگر را دیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Foresters surmise that the abnormally wet and windy winter probably hastened the toppling of the trees.
[ترجمه گوگل]جنگل‌بانان حدس می‌زنند که زمستان غیرعادی مرطوب و بادخیز احتمالاً سرنگونی درختان را تسریع کرده است
[ترجمه ترگمان]حدس می زدم که زمستان به طرز غیر نرمالی مرطوب و باد کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is pure surmise.
[ترجمه گوگل]این یک فرض محض است
[ترجمه ترگمان]این surmise خالص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But his surmise was not without foundation.
[ترجمه گوگل]اما حدس او بی اساس نبود
[ترجمه ترگمان]اما حدس و گمان او بی پایه و اساس نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حدس (اسم)
aim, guess, conjecture, surmise, supposal

گمان (اسم)
doubt, supposition, impression, aim, assumption, opinion, belief, guess, conjecture, surmise, thought, idea

تخمین (اسم)
approximation, estimate, guess, conjecture, surmise, assessment, estimation

ظن (اسم)
guess, conjecture, surmise, hunch, suspicion

حدس زدن (فعل)
guesstimate, rede, guess, conjecture, surmise, imagine, infer

گمان بردن (فعل)
conjecture, surmise

انگلیسی به انگلیسی

• infer, conjecture, guess, presume
guess, supposition, assumption
if you surmise that something is true, you guess that it is true, although it may not be; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. گمان بردن. حدس زدن ۲. گمان. حدس
مثال:
And they do nothing but make surmises.
و آنها هیچ کاری نکردند جز حدس و گمان بردن.
�وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ�
احتمال دادن
surmise
guess
conjecture
speculate
به معنی حدس ، گمان ، حدس زدن، گمان کردن
I Surmise Persepolis will be the champion of this season
مترادفش میشه GUESS
فقط حواستون باشه با SUMMARIZE به معنی خلاصه کردن قاطی نکنید.
suppose that something is true without having evidence to 🔴 confirm it
◀️ "he surmised that something must be wrong"
🔴 a supposition that something may be true, even though there is no evidence to confirm it.
◀️"Charles was glad to have his surmise confirmed"
حرف و حدیث ( مردم )
حدس ( زدن )
# My surmise turned out to be right
# With so little information, I can only surmise
# The police surmise that the robbers have fled the country
فکر کردن، خیال کردن

بپرس