• : تعریف: the sport of riding the crests of waves as they break near the shore, usu. on a surfboard.
جمله های نمونه
1. Bruce spends most evenings surfing the Net .
[ترجمه فاطمه] بروس بیشتر عصرها را با جستجو در اینترنت میگذراند
|
[ترجمه گوگل]بروس بیشتر شب ها را به گشت و گذار در شبکه می گذراند [ترجمه ترگمان]بروس بیشتر عصرها به گشت و گذار در اینترنت می پردازد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Surfing the Internet is fun, but it's also a time waster.
[ترجمه Farnoosh abootalebi] گشت و گذار در اینترنت سرگرم کننده هست، اما همچنین وقت تلف کن هم هست.
|
[ترجمه Karren] چرخیدن در اینترنت سرگرم کنندس اما همچنین وقت رو هدر میده
|
[ترجمه گوگل]گشت و گذار در اینترنت سرگرم کننده است، اما باعث اتلاف وقت نیز می شود [ترجمه ترگمان]در حال موج سواری، اینترنت سرگرم کننده است، اما همچنین زمان waster است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. His whole life revolves around surfing.
[ترجمه گوگل]تمام زندگی او حول محور موج سواری می چرخد [ترجمه ترگمان]تمام زندگی او حول و حوش گشت و گذار می گردد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I was surfing the net looking for information on Indian music.
[ترجمه گوگل]من در حال گشت و گذار در اینترنت به دنبال اطلاعاتی در مورد موسیقی هندی بودم [ترجمه ترگمان]مشغول گشت و گذار در تور بودم و به دنبال اطلاعات در مورد موسیقی هندی بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I'm going to be surfing bigger waves when I get to Australia!
[ترجمه گوگل]وقتی به استرالیا برسم، قرار است در امواج بزرگتر موج سواری کنم! [ترجمه ترگمان]وقتی به استرالیا رسیدم امواج bigger به من نشان می دهند! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Hawaii was the birthplace of surfing.
[ترجمه گوگل]هاوایی زادگاه موج سواری بود [ترجمه ترگمان]هاوایی محل تولد موج سواری بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He's into surfing in a big way.
[ترجمه گوگل]او به موج سواری در یک راه بزرگ علاقه دارد [ترجمه ترگمان]او در یک راه بزرگ به گردش در امده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Ken's whole life revolved around surfing .
[ترجمه گوگل]تمام زندگی کن حول محور موج سواری می چرخید [ترجمه ترگمان]کل زندگی کن میچرخه و میچرخه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I like surfing,but I wiped out twice yesterday.
[ترجمه گوگل]من موج سواری را دوست دارم، اما دیروز دو بار پاک شدم [ترجمه ترگمان]من موج سواری رو دوست دارم ولی دیروز دو بار رو از بین بردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. We asked the surfing champion what first drew him to the sport.
[ترجمه گوگل]از قهرمان موج سواری پرسیدیم که اولین بار چه چیزی او را به این ورزش کشاند [ترجمه ترگمان]از قهرمان موج سواری که اولین بار او را به ورزش کشانده بود پرسیدیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Popular water sports include swimming, surfing and water-skiing.
[ترجمه گوگل]ورزش های آبی محبوب شامل شنا، موج سواری و اسکی روی آب است [ترجمه ترگمان]ورزش های آبی مشهور شامل شنا، موج سواری و اسکی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. When we were in Hawaii we went surfing every day.
[ترجمه گوگل]وقتی در هاوایی بودیم هر روز به موج سواری می رفتیم [ترجمه ترگمان]وقتی ما در هاوایی بودیم هر روز به موج سواری ادامه می دادیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The simple fact is that, for most people, surfing is too expensive.
[ترجمه گوگل]واقعیت ساده این است که برای اکثر مردم موج سواری بسیار گران است [ترجمه ترگمان]واقعیت ساده این است که برای اکثر مردم موج سواری بسیار گران است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. If the waves are big enough, we'll go surfing.
[ترجمه مهنا] اگر امواج به اندازه کافی بزرگ باشند گشت و گذار خواهیم کرد
|
[ترجمه گوگل]اگر امواج به اندازه کافی بزرگ باشند، ما به موج سواری می رویم [ترجمه ترگمان]اگه امواج به اندازه کافی بزرگ باشه، ما میریم موج سواری [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[کامپیوتر] موج سوار - (اصطلاحی عامیانه) مرور اجمالی محتویات world wide web,newsgroups و سرویسهای اطلاعاتی دیگر .این کار بسیار شبیه به کار موج سوار است که از موجی به موج دیگر حرکت می کند.
انگلیسی به انگلیسی
• act of riding ocean waves with a surfboard; act of "surfing the internet", act of navigating from site to site on the internet (computers) surfing is the sport or activity of riding on top of a big wave while standing or lying on a special board.
پیشنهاد کاربران
Surfing : موج سواری 🏖🚤🚤🌊⛱️🌊
با توجه به موقعیت معنی های متفاوتی دارد : گشت و گذار - جستجو - موج سواری برای مثال : - One of my hobbies is searching the internet یکی از سرگزمی های من جستجو در اینترنت است - I'm crazy about surfing من دیوونه موج سواری هستم.
به اشتراک گذشتن food surfing تقسیم کردن غذا با دیگران
جستجو و گردش
surfing ( ورزش ) واژه مصوب: موج سواری تعریف: ورزشی که در آن با استفاده از تخته موج بر روی موج ها سواری می کنند
گشت و گذار ، گردش Surfing the net: means to spend time on the internet for enjoying or increasing your information.
چرخ زدن موج سواری
اگر که ب تنهایی باشه میتونه معنی موج سواری بده ولی اگر ب همراه اینترنت باشه میشه وبگردی: Surfing:موج سواری کردن Surfing the internet:وبگردی