اسم ( noun )
• (1) تعریف: an extra or excessive amount; oversupply; surplus.
• مترادف: excess, overabundance, oversupply, superfluity, surplus
• متضاد: dearth, lack
• مشابه: bellyful, fat, glut, overflow, plethora, saturation
• مترادف: excess, overabundance, oversupply, superfluity, surplus
• متضاد: dearth, lack
• مشابه: bellyful, fat, glut, overflow, plethora, saturation
- There was a surfeit of apples that year, and many went into cider.
[ترجمه گوگل] آن سال انبوهی از سیب وجود داشت و بسیاری از سیب ها به سیب زمینی رفتند
[ترجمه ترگمان] در آن سال تعداد زیادی سیب وجود داشت و بسیاری از آن ها به شراب سیب رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در آن سال تعداد زیادی سیب وجود داشت و بسیاری از آن ها به شراب سیب رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is always a surfeit of actors hoping to get an audition.
[ترجمه گوگل] همیشه انبوهی از بازیگران وجود دارند که امیدوارند تست بازیگری را دریافت کنند
[ترجمه ترگمان] همیشه تعداد زیادی از بازیگران امیدوارند که در تست بازیگری شرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همیشه تعداد زیادی از بازیگران امیدوارند که در تست بازیگری شرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: excessive indulgence in food or drink.
• مترادف: excess, gluttony, gorge
• متضاد: dearth
• مشابه: glut, orgy, overindulgence, pig-out, rapaciousness, voraciousness
• مترادف: excess, gluttony, gorge
• متضاد: dearth
• مشابه: glut, orgy, overindulgence, pig-out, rapaciousness, voraciousness
• (3) تعریف: satiety or disgust as a result of such overindulgence.
• مترادف: bloat, glut, repletion, satiety
• مشابه: disgust, nausea
• مترادف: bloat, glut, repletion, satiety
• مشابه: disgust, nausea
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: surfeits, surfeiting, surfeited
مشتقات: surfeited (adj.)
حالات: surfeits, surfeiting, surfeited
مشتقات: surfeited (adj.)
• : تعریف: to feed, fill, or supply to excess; satiate.
• مترادف: glut, sate, satiate, saturate
• متضاد: whet
• مشابه: fill, gorge, inundate, overflow, overload, stuff
• مترادف: glut, sate, satiate, saturate
• متضاد: whet
• مشابه: fill, gorge, inundate, overflow, overload, stuff
- The feast surfeited the guests, some of whom now felt unable to move.
[ترجمه گوگل] ضیافت مهمانان را غرق کرد، که برخی از آنها اکنون احساس می کردند نمی توانند حرکت کنند
[ترجمه ترگمان] ضیافت پر از بیماران، عده ای از آنان که اکنون قادر به حرکت نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ضیافت پر از بیماران، عده ای از آنان که اکنون قادر به حرکت نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید