اسم ( noun )
• (1) تعریف: the exterior boundary of something.
• مترادف: face, outside
• متضاد: interior
• مشابه: exterior, side
• مترادف: face, outside
• متضاد: interior
• مشابه: exterior, side
- The submarine finally rose above the surface of the water.
[ترجمه دنیا] زیر دریایی بلاخره از سطح دریا بالا امد|
[ترجمه گوگل] زیردریایی در نهایت از سطح آب بلند شد[ترجمه ترگمان] سرانجام زیردریایی از سطح آب بالا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the topmost layer of something.
• متضاد: center, inside
• متضاد: center, inside
- The surface of the road needs repair.
[ترجمه امین] سطح جاده نیاز دارد به تعمیر کردن|
[ترجمه hatami] سطح جاده به تعمیر نیازدارد|
[ترجمه Melina] سطح جاده به تعمیرات نیاز دارد|
[ترجمه Nasrin] سطح جاده نیازمند تعمیر است.|
[ترجمه ملک] سطح جاده، به تعمیر احتیاج دارد.|
[ترجمه گوگل] سطح جاده نیاز به تعمیر دارد[ترجمه ترگمان] سطح جاده نیازمند تعمیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a flat area.
- All the kitchen surfaces need cleaning.
[ترجمه گوگل] تمام سطوح آشپزخانه نیاز به تمیز کردن دارند
[ترجمه ترگمان] تمام سطوح آشپزخانه به تمیز کردن نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تمام سطوح آشپزخانه به تمیز کردن نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I need a hard surface to write on.
[ترجمه گوگل] من به یک سطح سخت برای نوشتن نیاز دارم
[ترجمه ترگمان] من به یک سطح سخت برای نوشتن نیاز دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من به یک سطح سخت برای نوشتن نیاز دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the external appearance of something.
• مترادف: face
• مشابه: exterior, outward
• مترادف: face
• مشابه: exterior, outward
- On the surface, the idea looked good.
[ترجمه ناشناس] به ظاهر ایده ی خوبی به نظر می آید|
[ترجمه گوگل] در ظاهر، این ایده خوب به نظر می رسید[ترجمه ترگمان] در سطح، ایده خوب به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or pertaining to the surface, exterior, or outside of something.
• مترادف: exterior, external, outer, outside, superficial
• مشابه: outward
• مترادف: exterior, external, outer, outside, superficial
• مشابه: outward
- These surface scratches can be repaired easily.
[ترجمه گوگل] این خراش های سطحی را می توان به راحتی ترمیم کرد
[ترجمه ترگمان] این خراش های سطحی می توانند به راحتی تعمیر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این خراش های سطحی می توانند به راحتی تعمیر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: obvious; superficial.
• مترادف: obvious, superficial
• متضاد: underlying
• مشابه: cosmetic, frivolous, insignificant, outward, petty, shallow, skin-deep, trifling, trivial
• مترادف: obvious, superficial
• متضاد: underlying
• مشابه: cosmetic, frivolous, insignificant, outward, petty, shallow, skin-deep, trifling, trivial
- These are merely surface issues and not critical ones.
[ترجمه ملک] این ها مسائل مهمی نیستند. سطحی هستند|
[ترجمه گوگل] اینها صرفاً مسائل سطحی هستند و نه بحرانی[ترجمه ترگمان] این ها صرفا مسائل سطحی هستند و نه موارد بحرانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: sent or done by land or sea rather than by air or underground.
- surface mail
[ترجمه ناشناس] سطح نامه|
[ترجمه گوگل] پست سطحی[ترجمه ترگمان] پست سطحی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- surface travel
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: surfaces, surfacing, surfaced
حالات: surfaces, surfacing, surfaced
• : تعریف: to finish (a surface) by smoothing or leveling.
• مشابه: even, level, smooth
• مشابه: even, level, smooth
- The mill surfaces large amounts of lumber.
[ترجمه گوگل] آسیاب مقادیر زیادی الوار را روی سطح می گذارد
[ترجمه ترگمان] کارگاه چوب بری مقدار زیادی الوار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کارگاه چوب بری مقدار زیادی الوار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: surfacer (n.)
مشتقات: surfacer (n.)
• (1) تعریف: to rise to the top; come up from submersion below.
• مترادف: come up, reappear
• متضاد: dive, submerge
• مشابه: broach, emerge
• مترادف: come up, reappear
• متضاد: dive, submerge
• مشابه: broach, emerge
- The submarine will soon surface.
[ترجمه نیلوفر] زیردریایی به زودی به سطح آب می اید|
[ترجمه خخخخ] هاغبقل|
[ترجمه گوگل] این زیردریایی به زودی به سطح زمین خواهد رسید[ترجمه ترگمان] زیردریایی به زودی از بین می ره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to come into the open from hiding.
• مترادف: reappear
• مشابه: appear, emerge
• مترادف: reappear
• مشابه: appear, emerge
- The fugitive surfaced in Argentina.
[ترجمه گوگل] این فرد فراری در آرژانتین ظاهر شد
[ترجمه ترگمان] این فراری در آرژانتین ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این فراری در آرژانتین ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید