supreme

/səˈpriːm//suːˈpriːm/

معنی: عالی، بزرگترین، افضل، انتها، اعلی
معانی دیگر: زبرین، کل، سرپنجه، مهست، مهترین، والاترین، بالاترین، عالی ترین، نهایی، اشد، سخت ترین، محض، کامل، صرف، تعالی، متعال، منتهی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: supremely (adv.)
(1) تعریف: having the highest rank, position, or authority.
مترادف: first, foremost, leading, paramount, preeminent
متضاد: inferior, subordinate
مشابه: almighty, celestial, chief, head, predominant, regnant, reigning, ruling, sovereign, superior, top, uppermost

- He was the supreme commander of the forces in Europe.
[ترجمه گوگل] او فرمانده عالی قوا در اروپا بود
[ترجمه ترگمان] او فرمانده عالی نیروهای اروپا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: greatest in degree, character, or importance.
مترادف: main, prime, sublime, superlative, utmost, uttermost
مشابه: best, cardinal, celestial, chief, consummate, extreme, finest, grand, incomparable, leading, matchless, nonpareil, paramount, peak, peerless, predominant, primary, principal, sovereign, top

- This ballet allowed him to demonstrate his supreme talent as a dancer.
[ترجمه گوگل] این باله به او اجازه داد تا استعداد عالی خود را به عنوان یک رقصنده نشان دهد
[ترجمه ترگمان] این باله به او این امکان را داد که استعداد عالی خود را به عنوان یک رقاص نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They looked up to her as their supreme decision-maker.
[ترجمه مریم] آن ها اورا به عنوان بهترین تصمیم گیرنده میدیدند
|
[ترجمه گوگل] آنها به او به عنوان تصمیم گیرنده عالی خود نگاه می کردند
[ترجمه ترگمان] ان ها به عنوان یک تصمیم عالی به او نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: ultimate.
مترادف: greatest, maximal, maximum, ultimate
متضاد: insignificant
مشابه: consummate, crowning, utmost, uttermost

- In imitating his work she gave him the supreme compliment.
[ترجمه گوگل] با تقلید از کار او، او را عالی تعریف کرد
[ترجمه ترگمان] در حالی که از کارش تقلید می کرد، این تعریف را از او تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. supreme commander of the allied forces
فرمانده کل نیروهای متحدین

2. a supreme fool
احمق کامل

3. a supreme sacrifice
بالاترین فداکاری

4. a supreme test of his courage
آزمون نهایی شجاعت او

5. the supreme court overrode the lower court's decision
دیوان عالی کشور حکم دادگاه بدوی را ملغی کرد.

6. The supreme happiness of life is the conviction that we are loved.
[ترجمه گوگل]بهترین خوشبختی زندگی این است که ما را دوست داشته باشند
[ترجمه ترگمان]سعادت عظیم زندگی اعتقاد راسخ است که ما دوست داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Pope is the supreme leader of the Roman Catholic Church.
[ترجمه گوگل]پاپ رهبر عالی کلیسای کاتولیک روم است
[ترجمه ترگمان]پاپ رهبر اصلی کلیسای کاتولیک رم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is an event in which she reigns supreme.
[ترجمه گوگل]این رویدادی است که در آن او سلطنت می کند
[ترجمه ترگمان]این واقعه ای است که در آن فرمان روایی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Supreme Court judged him guilty.
[ترجمه گوگل]دادگاه عالی او را مجرم تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]دادگاه عالی او را گناهکار تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's been appointed to the State Supreme Court.
[ترجمه گوگل]او به دادگاه عالی ایالتی منصوب شده است
[ترجمه ترگمان]او به دادگاه عالی کشور منصوب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Supreme Court issued a landmark decision in January 200
[ترجمه گوگل]دادگاه عالی در ژانویه 200 تصمیم مهمی را صادر کرد
[ترجمه ترگمان]دادگاه عالی در ۲۰۰ ژانویه یک تصمیم تاریخی صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. From 1960 to 1970, Ayatollah Mohsen al-Hakim reigned supreme among the Shi'ites of Iraq, Iran and elsewhere.
[ترجمه گوگل]از سال 1960 تا 1970، آیت الله محسن حکیم در میان شیعیان عراق، ایران و جاهای دیگر سلطنت کرد
[ترجمه ترگمان]از ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰، آیت الله محسن حکیم در میان شیعیان عراق، ایران و جاه ای دیگر حکومت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Chaos reigns supreme in our new house.
[ترجمه گوگل]هرج و مرج در خانه جدید ما حاکم است
[ترجمه ترگمان]هرج و مرج و هرج و مرج در خانه جدید ما حکم فرماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Eventually the death sentence was overturned by the Supreme Court.
[ترجمه گوگل]در نهایت حکم اعدام توسط دیوان عالی کشور لغو شد
[ترجمه ترگمان]سرانجام حکم اعدام توسط دیوان عالی لغو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عالی (صفت)
superior, super, great, fine, top, high-toned, high, grand, brave, gallant, beautiful, splendid, exquisite, excellent, superb, capital, immense, spiffy, imperial, magnificent, nobby, supreme, outstanding, superlative, swank, elevated, lofty, famous, copacetic, top-hole, remarkable, topping, high-grade, sublime, exalted, first-rate, unrivaled, palmary, ripping, wally, whizbang, whizzbang

بزرگترین (صفت)
best, supreme, eldest, maximum

افضل (صفت)
transcendent, better, supreme, superlative, pre-eminent

انتها (صفت)
supreme

اعلی (صفت)
super, nobby, supreme, topmost, superfine

انگلیسی به انگلیسی

• having the most power or authority; highest, greatest, most important; ultimate, final
supreme is used in a title to indicate that a person or group is at the highest level of an organization.
you also use supreme to emphasize the greatness of something.

پیشنهاد کاربران

عظما
مقام عظما
This term signifies the highest level of quality or excellence. It is often used to describe something or someone that is superior or unmatched in a particular domain.
بالاترین سطح کیفیت یا برتری.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب برای توصیف چیزی یا شخصی استفاده می شود که در یک حوزه خاص برتر یا بی همتا است.
**************************************************************************************************
مثال؛
For example, in a discussion about pizza, one might say, “New York City is known for its supreme pizza. ”
A person discussing fashion might mention, “Coco Chanel was a supreme designer who revolutionized the industry. ”
In a conversation about music, someone might say, “Michael Jackson will always be remembered as the supreme king of pop. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-majority-2/
عالی
مثال: She achieved supreme success in her field.
او موفقیت عالی را در زمینه خود به دست آورد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
highest, chief, foremost, greatest, head, leading, paramount, pre - eminent, prime, principal, top, ultimate
عالی
اعلی، بزرگترین، منتها، افضل، انتها، علوم نظامی: فرماندهی عالی
والامقام
افضل ترین
می تونه جایگاه باشه
می تونه حد چیزی باشه
برتر
مقام عظمی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : supremacy / supremacist / supremo
صفت ( adjective ) : supreme
قید ( adverb ) : supremely
فضیلت
متعالی، مجرد
مقام ارشد
خداوند والا
والا،
برتر،
رهبر
نهایت
در فلسفه اخلاق:
supreme good. خیر اعلی
دو معنی دارد
اول: عالی رتبه و معظم
Supreme court
دوم: بالاترین و بیشترین حد در چیزی
Supreme courage in the face of terrible danger
عالی رتبه ( معظم )
[قدرت] مطلق، [رهبر] معظم
ارزشمندترین: )
مطلق، نهایت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس