صفت ( adjective )
مشتقات: supremely (adv.)
مشتقات: supremely (adv.)
• (1) تعریف: having the highest rank, position, or authority.
• مترادف: first, foremost, leading, paramount, preeminent
• متضاد: inferior, subordinate
• مشابه: almighty, celestial, chief, head, predominant, regnant, reigning, ruling, sovereign, superior, top, uppermost
• مترادف: first, foremost, leading, paramount, preeminent
• متضاد: inferior, subordinate
• مشابه: almighty, celestial, chief, head, predominant, regnant, reigning, ruling, sovereign, superior, top, uppermost
- He was the supreme commander of the forces in Europe.
[ترجمه گوگل] او فرمانده عالی قوا در اروپا بود
[ترجمه ترگمان] او فرمانده عالی نیروهای اروپا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او فرمانده عالی نیروهای اروپا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: greatest in degree, character, or importance.
• مترادف: main, prime, sublime, superlative, utmost, uttermost
• مشابه: best, cardinal, celestial, chief, consummate, extreme, finest, grand, incomparable, leading, matchless, nonpareil, paramount, peak, peerless, predominant, primary, principal, sovereign, top
• مترادف: main, prime, sublime, superlative, utmost, uttermost
• مشابه: best, cardinal, celestial, chief, consummate, extreme, finest, grand, incomparable, leading, matchless, nonpareil, paramount, peak, peerless, predominant, primary, principal, sovereign, top
- This ballet allowed him to demonstrate his supreme talent as a dancer.
[ترجمه گوگل] این باله به او اجازه داد تا استعداد عالی خود را به عنوان یک رقصنده نشان دهد
[ترجمه ترگمان] این باله به او این امکان را داد که استعداد عالی خود را به عنوان یک رقاص نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این باله به او این امکان را داد که استعداد عالی خود را به عنوان یک رقاص نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They looked up to her as their supreme decision-maker.
[ترجمه مریم] آن ها اورا به عنوان بهترین تصمیم گیرنده میدیدند|
[ترجمه گوگل] آنها به او به عنوان تصمیم گیرنده عالی خود نگاه می کردند[ترجمه ترگمان] ان ها به عنوان یک تصمیم عالی به او نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: ultimate.
• مترادف: greatest, maximal, maximum, ultimate
• متضاد: insignificant
• مشابه: consummate, crowning, utmost, uttermost
• مترادف: greatest, maximal, maximum, ultimate
• متضاد: insignificant
• مشابه: consummate, crowning, utmost, uttermost
- In imitating his work she gave him the supreme compliment.
[ترجمه گوگل] با تقلید از کار او، او را عالی تعریف کرد
[ترجمه ترگمان] در حالی که از کارش تقلید می کرد، این تعریف را از او تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در حالی که از کارش تقلید می کرد، این تعریف را از او تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید