فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: supplies, supplying, supplied
حالات: supplies, supplying, supplied
• (1) تعریف: to provide (what is wanted or required).
• مترادف: furnish, provide
• مشابه: afford, contribute, deliver, dish out, distribute, dole, give, mete, purvey, render, serve, stock
• مترادف: furnish, provide
• مشابه: afford, contribute, deliver, dish out, distribute, dole, give, mete, purvey, render, serve, stock
- The Red Cross supplied medicine to the homeless after the hurricane.
[ترجمه معمارباشی] صلیب سرخ پس از طوفان دارو را دراختیار بی خانمان ها گذاشت.|
[ترجمه Bt] صلیب سرخ پس از طوفان دارو را به افراد بی خانمان عرضه کرد|
[ترجمه گنج جو] داروهای مورد نیاز برای آوارگان طوفان زده توسط صلیب سرخ تدارک دید ه شد. شد.|
[ترجمه p] صلیب سرخ دارو را برای بیخانمان ها بعد از طوفان فراهم کرد|
[ترجمه گوگل] صلیب سرخ پس از طوفان به بی خانمان ها دارو داد[ترجمه ترگمان] صلیب سرخ پس از طوفان، دارو را به بی خانمان ها ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bank supplied the information we needed to process your application.
[ترجمه گوگل] بانک اطلاعات مورد نیاز ما را برای پردازش درخواست شما ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] بانک اطلاعاتی را که برای پردازش درخواست شما نیاز داشتیم را تامین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بانک اطلاعاتی را که برای پردازش درخواست شما نیاز داشتیم را تامین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You need to supply more details in this paragraph.
[ترجمه محمد امامی] نیاز هست که شما جزئیات بیشتری رو در این پارگراف ارائه بدید|
[ترجمه گوگل] شما باید جزئیات بیشتری را در این پاراگراف ارائه دهید[ترجمه ترگمان] شما باید جزئیات بیشتری را در این بند تامین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nourishing food supplied strength to his ailing body.
[ترجمه معمارباشی] غذای مغذی نیرو را برای بدن بیمارش فراهم ساخت.|
[ترجمه محمد امامی] ( حالت ضرب المثل ) غذای مقوی، برای بدن بیمار نیرو فراهم میکنه|
[ترجمه گوگل] غذای مقوی به بدن بیمار او نیرو می داد[ترجمه ترگمان] غذای مقوی به بدن بیمار خود نیرو می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to provide (a person, group, or entity) with what is wanted or required (usu. fol. by with).
• مترادف: furnish, provide
• مشابه: accommodate, cater to, equip, gird, outfit, provision, serve, stock
• مترادف: furnish, provide
• مشابه: accommodate, cater to, equip, gird, outfit, provision, serve, stock
- The state supplied the earthquake victims with food.
[ترجمه معمارباشی] دولت غذا را در اختیار قربانیان زلزله گذاشت.|
[ترجمه گوگل] دولت به زلزله زدگان غذا داد[ترجمه ترگمان] دولت قربانیان زلزله را با غذا تامین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His sister supplied him with the answer to the question.
[ترجمه گوگل] خواهرش جواب سوال را به او داد
[ترجمه ترگمان] خواهرش جواب سوال را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خواهرش جواب سوال را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to compensate for a lack or deficiency of.
• مترادف: compensate for, make up
• مشابه: fulfill, replenish, satisfy, stock up, substitute
• مترادف: compensate for, make up
• مشابه: fulfill, replenish, satisfy, stock up, substitute
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to fill a position as a substitute or replacement for another.
• مترادف: fill in, substitute
• مشابه: cover, sub
• مترادف: fill in, substitute
• مشابه: cover, sub
- I understand the job pretty well; perhaps I could supply?
[ترجمه معمارباشی] من از این کار خیلی خوب سر در می آورم, امکان دارد جایگزین شوم؟|
[ترجمه گوگل] من کار را به خوبی درک می کنم شاید بتوانم تامین کنم؟[ترجمه ترگمان] من کار را خوب درک می کنم، شاید بتوانم تهیه کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: supplies
مشتقات: supplier (n.)
حالات: supplies
مشتقات: supplier (n.)
• (1) تعریف: the act of providing or supplying.
• مترادف: provision
• مترادف: provision
- Our department is in charge of supply.
[ترجمه گوگل] بخش ما مسئول تامین است
[ترجمه ترگمان] بخش ما مسئول تدارکات هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بخش ما مسئول تدارکات هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something that is provided or supplied.
• مترادف: provision
• مترادف: provision
- The Red Cross distributed the food supplies.
[ترجمه گوگل] صلیب سرخ مواد غذایی را توزیع کرد
[ترجمه ترگمان] صلیب سرخ منابع غذایی را توزیع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صلیب سرخ منابع غذایی را توزیع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an amount of something available for use; stock.
• مترادف: stock, stockpile, store
• مشابه: arsenal, reserve
• مترادف: stock, stockpile, store
• مشابه: arsenal, reserve
- Our supply of water was running low.
[ترجمه معمارباشی] ذخیره ی آب ما داشت کم میشد.|
[ترجمه کامران] ذخیره آب ما دایماً کم می شد.|
[ترجمه گوگل] ذخایر آب ما رو به اتمام بود[ترجمه ترگمان] منبع آب ما پایین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (pl.) provisions or materials kept in reserve to be used as needed.
• مترادف: provisions, stockpile, stores
• مشابه: hoard
• مترادف: provisions, stockpile, stores
• مشابه: hoard
- Office supplies are kept in this closet.
[ترجمه گوگل] لوازم اداری در این کمد نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان] لوازم دفتری تو این کمد نگه داشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لوازم دفتری تو این کمد نگه داشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ship carried supplies to the troops overseas.
[ترجمه گوگل] این کشتی تدارکات را برای سربازان خارج از کشور حمل می کرد
[ترجمه ترگمان] این کشتی حامل آذوقه در خارج از کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کشتی حامل آذوقه در خارج از کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: in economics, the amount of a commodity available for purchase at a particular price.
- The supply did not meet demand, so production had to be stepped up.
[ترجمه معمارباشی] عرضه تقاضا را برآورده نساخت, بنابراین تولید میبایست افزایش می یافت.|
[ترجمه گوگل] عرضه جوابگوی تقاضا نبود، بنابراین تولید باید افزایش می یافت[ترجمه ترگمان] عرضه این تقاضا را برآورده نکرد، بنابراین تولید باید افزایش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in a supple manner.