supplication

/ˌsʌplɪˈkeɪʃn̩//ˌsʌplɪˈkeɪʃn̩/

معنی: التماس، استدعاء، تضرع
معانی دیگر: استدعا، تمنا، خواهش، تقاضا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a petition, request, or prayer.
مترادف: appeal, entreaty, petition, plea, prayer

(2) تعریف: the act or an instance of supplicating.
مترادف: begging, beseeching, imploring
مشابه: prayer

جمله های نمونه

1. He raised his arms in a gesture of supplication.
[ترجمه گوگل]دستانش را به نشانه التماس بالا آورد
[ترجمه ترگمان]دست هایش را به علامت التماس بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Paolo knelt and bowed his head in supplication.
[ترجمه گوگل]پائولو زانو زد و سرش را به نشانه التماس خم کرد
[ترجمه ترگمان]Paolo زانو زد و با التماس سرش را خم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Inside the temple, worshippers were kneeling in supplication.
[ترجمه گوگل]در داخل معبد، نمازگزاران زانو زده بودند و دعا می کردند
[ترجمه ترگمان]درون معبد، عبادت کنندگان در تضرع زانو زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Something about this pious supplication troubled her.
[ترجمه گوگل]چیزی در مورد این دعای پرهیزگار او را آزار می داد
[ترجمه ترگمان]چیزی در این التماس مذهبی او را می آزرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The original series concluded with the supplication for Jerusalem.
[ترجمه گوگل]سریال اصلی با دعای اورشلیم به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]سری اصلی با تضرع برای بیت المقدس به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To the voice of my supplication.
[ترجمه گوگل]به صدای التماس من
[ترجمه ترگمان]به صدای التماس و التماس من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She looked back at Jack in wordless supplication.
[ترجمه گوگل]او با التماس بی کلام به جک نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]او با التماس غیرقابل بیان به جک نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She knelt in supplication.
[ترجمه گوگل]او در التماس زانو زد
[ترجمه ترگمان]با التماس و تضرع زانو زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her white lips moved in holy supplication.
[ترجمه گوگل]لب های سفیدش به دعای مقدس تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]لب های سفیدش در التماس و التماس به حرکت درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She looked up at me in silent supplication.
[ترجمه گوگل]با التماس بی صدا به من نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]او با التماس و التماس به من نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Shall we resort to entreaty and humble supplication?
[ترجمه گوگل]آیا به التماس و تواضع متوسل شویم؟
[ترجمه ترگمان]آیا ما به التماس و التماس و تضرع متوسل خواهیم شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then Al - Ghazali mentioned a very long supplication to be recited.
[ترجمه گوگل]سپس غزالی دعای بسیار طولانی را ذکر کرد که باید خوانده شود
[ترجمه ترگمان]سپس غزالی به یک تضرع بسیار طولانی اشاره کرد که باید تلاوت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Let my supplication come before thee : deliver me according to thy word.
[ترجمه گوگل]دعای من به حضور تو برسد، مرا برحسب کلام خود رهایی بخش
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم که خواهش مرا بپذیرید و بر طبق حرفه ای خود من را به من تحویل دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Politely and with some measure of supplication but plain as day.
[ترجمه گوگل]مؤدبانه و با مقداری تضرع، اما ساده مثل روز
[ترجمه ترگمان]به طرزی بسیار مودبانه و در عین حال تضرع آمیز اما مثل روز روشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

التماس (اسم)
adjuration, appeal, supplication, entreaty, solicitation, conjuration, suppliance, rogation

استدعاء (اسم)
supplication, entreaty, boon, plea

تضرع (اسم)
supplication, orison, imprecation, suppliance

انگلیسی به انگلیسی

• earnest request, humble entreaty, petition

پیشنهاد کاربران

The action of asking or begging for something earnestly or humbly.
عمل درخواست یا التماس برای چیزی به طور جدی یا فروتنانه.
مثال؛
He fell to his knees in supplication.
او در حال التماس به زانو افتاد.
...
[مشاهده متن کامل]

**Synonyms:**
- Entreaty
- Plea
- Appeal
- Petition
- Solicitation
مترادف ها:
- درخواست
- تقاضا
- عریضه
- التماس
- استدعا
**Usage in a Sentence:**
Their prayers and supplications to God were heartfelt.
دعاها و التماس های آنها به خدا از صمیم قلب بود.
**Related Forms:**
- Supplicate ( verb ) : To ask or beg for something earnestly or humbly.
- Supplicatory ( adjective ) : Relating to or expressing supplication.
اشکال مرتبط:
- التماس کردن ( فعل ) : درخواست یا التماس برای چیزی به طور جدی یا فروتنانه.
- التماسی ( صفت ) : مربوط به یا بیانگر التماس.

۱. استغاثه. تضرع ۲. مناجات. دعا
مثال:
Indeed You hear all supplications
براستی تو شنونده همه دعاها و مناجات ها هستی
�إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ�
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : supplicate
✅️ اسم ( noun ) : supplication / supplicant
✅️ صفت ( adjective ) : supplicatory
✅️ قید ( adverb ) : _
التماس ، استدعا ، خواهش ، تمنا
noun
formal : an act of asking for something in a respectful way
[count]
their prayers and supplications to God
[noncount]
They knelt in supplication before the king
Submission ≠ Supplication

بپرس