فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: supinates, supinating, supinated
مشتقات: supination (n.)
حالات: supinates, supinating, supinated
مشتقات: supination (n.)
• : تعریف: to turn or rotate (the hand or forearm) so that the palm is upward or forward.
- The poor beggar could no longer supinate his hand.
[ترجمه گوگل] گدای بیچاره دیگر نمی توانست دستش را بخواباند
[ترجمه ترگمان] گدای بیچاره دیگر نمی توانست دستش را دراز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گدای بیچاره دیگر نمی توانست دستش را دراز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید