supervision

/ˌsuːpərˈvɪʒn̩//ˌsuːpəˈvɪʒn̩/

معنی: سرپرستی، نظارت، برنگری
معانی دیگر: برنگری، نظارت، سرپرستی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or process of supervising.
مترادف: care, charge, management, superintendency
مشابه: administration, oversight, tutelage

- The new workers require supervision while they're learning to use the sophisticated equipment.
[ترجمه مهدی] در حالدباز نگری 2020 هستن
|
[ترجمه گوگل] کارگران جدید در حالی که در حال یادگیری استفاده از تجهیزات پیچیده هستند نیاز به نظارت دارند
[ترجمه ترگمان] کارگران جدید نیازمند نظارت هستند در حالی که آن ها در حال یادگیری استفاده از تجهیزات پیچیده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. under his supervision
تحت سرپرستی او

2. In cases of severe mental handicap, constant supervision is recommended.
[ترجمه گوگل]در موارد ناتوانی ذهنی شدید، نظارت مداوم توصیه می شود
[ترجمه ترگمان]در موارد نقص ذهنی شدید، نظارت مداوم توصیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. New staff are trained to work without direct supervision.
[ترجمه گوگل]کارکنان جدید برای کار بدون نظارت مستقیم آموزش دیده اند
[ترجمه ترگمان]کارکنان جدید بدون نظارت مستقیم آموزش می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A toddler requires close supervision and firm control at all times.
[ترجمه گوگل]یک کودک نوپا همیشه نیاز به نظارت دقیق و کنترل قاطع دارد
[ترجمه ترگمان]یک کودک نوپا نیازمند نظارت نزدیک و کنترل محکم در تمام زمان ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Trainees will receive personal supervision from experienced staff.
[ترجمه گوگل]کارآموزان تحت نظارت شخصی کارکنان مجرب خواهند بود
[ترجمه ترگمان]کارآموزان نظارت شخصی کارکنان مجرب را دریافت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The head porter is responsible for the supervision and allocation of duties.
[ترجمه گوگل]سرپرست باربر مسئولیت نظارت و تخصیص وظایف را بر عهده دارد
[ترجمه ترگمان]سرپرست مسئول نظارت و تخصیص وظایف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Children are not allowed to swim without adequate supervision.
[ترجمه گوگل]کودکان بدون نظارت کافی مجاز به شنا نیستند
[ترجمه ترگمان]کودکان مجاز به شنا کردن بدون نظارت کافی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The scheme offers only minimal supervision for young offenders.
[ترجمه گوگل]این طرح فقط حداقل نظارت را برای مجرمان جوان ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این طرح تنها نظارت حداقلی برای مجرمان جوان ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She managed to escape her boss's constant supervision.
[ترجمه گوگل]او موفق شد از نظارت مداوم رئیسش فرار کند
[ترجمه ترگمان]با نظارت مداوم رئیسش موفق به فرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The local authority can apply for a supervision order for the child.
[ترجمه گوگل]مقامات محلی می توانند برای حکم نظارت برای کودک درخواست دهند
[ترجمه ترگمان]مراجع محلی می توانند برای یک فرمان نظارت برای کودک درخواست دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was placed under a two-year supervision order.
[ترجمه گوگل]او تحت یک حکم نظارت دو ساله قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او تحت فرمان نظارت دو ساله قرار داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The plan calls for a cease-fire and UN supervision of the country.
[ترجمه گوگل]این طرح خواستار آتش بس و نظارت سازمان ملل بر کشور است
[ترجمه ترگمان]این برنامه خواستار آتش بس و نظارت سازمان ملل در کشور شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Children should not be left to play without supervision.
[ترجمه گوگل]کودکان را نباید بدون نظارت رها کرد تا بازی کنند
[ترجمه ترگمان]کودکان نباید بدون نظارت رها شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He needs to be kept under strict supervision.
[ترجمه گوگل]او باید تحت نظارت دقیق قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]او باید تحت نظارت شدید نگهداری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The work was done under my supervision.
[ترجمه گوگل]کار زیر نظر من انجام شد
[ترجمه ترگمان]کار زیر نظارت من انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرپرستی (اسم)
care, patronage, attendance, supervision, tutelage, superintendency, superintendence, wardship, tutorship, tutorage, protectorship

نظارت (اسم)
supervision, superintendency, surveillance, bailiwick, stewardship, superintendence, helm, presidency, proctorship

برنگری (اسم)
supervision

تخصصی

[حسابداری] سرپرستی
[عمران و معماری] نظارت
[برق و الکترونیک] نظارت
[زمین شناسی] نظارت
[ریاضیات] سرپرستی، نظارت

انگلیسی به انگلیسی

• direction, management, administration
supervision is the act of supervising people, activities, or places to make sure that things are done properly.

پیشنهاد کاربران

نظارت. سرپرستی. اداره
مثال:
under supervision
تحت نظارت
تحت نظر
سرپرست
نظارت، مراقبت، سرپرستی
نظارت
my parents' supervision is of great value to me in life
نظارت والدینم در زندگی ارزش زیادی برای من دارد 🚐🚐🚐

بپرس