supervise

/ˈsuːpərˌvaɪz//ˈsuːpəvaɪz/

معنی: نظارت کردن، رسیدگی کردن، برنگری کردن
معانی دیگر: سرپرستی کردن، مباشرت کردن، اداره کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: supervises, supervising, supervised
• : تعریف: to direct or oversee (employees, machines, or the like) during an activity or performance of a task; superintend.
مترادف: boss, manage, oversee, superintend
مشابه: administer, administrate, care, command, direct, guide, handle, head, monitor, operate, orchestrate, quarterback, regulate, run, tutor

- The head chef supervises the assistant chefs and all the other kitchen staff.
[ترجمه سحر] سرآشپز به دستیاران و دیگر کارکنان آشپزخانه نظارت دارد
|
[ترجمه گوگل] سرآشپز بر دستیاران آشپز و سایر کارکنان آشپزخانه نظارت دارد
[ترجمه ترگمان] سر آشپز سر آشپز و بقیه کارکنان آشپزخانه را نظارت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Red Cross workers supervised the distribution of the food supplies.
[ترجمه گوگل] کارگران صلیب سرخ بر توزیع مواد غذایی نظارت داشتند
[ترجمه ترگمان] کارگران صلیب سرخ بر توزیع ذخایر غذایی نظارت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Another teacher is needed to supervise the children on the field trip.
[ترجمه گوگل] به معلم دیگری برای نظارت بر کودکان در سفر میدانی نیاز است
[ترجمه ترگمان] یک معلم دیگر برای نظارت بر کودکان در سفر زمینی نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The UN pledged to help supervise the clearance of mines.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل متعهد شد که به نظارت بر پاکسازی مین ها کمک کند
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل متعهد شده است که به نظارت بر پاک سازی مین ها کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. University teachers have refused to supervise students' examinations.
[ترجمه گوگل]معلمان دانشگاه از نظارت بر امتحانات دانشجویان خودداری کرده اند
[ترجمه ترگمان]اساتید دانشگاه از نظارت بر امتحانات دانش آموزان خودداری کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. UN monitors will remain in the country to supervise the elections.
[ترجمه گوگل]ناظران سازمان ملل برای نظارت بر انتخابات در کشور خواهند ماند
[ترجمه ترگمان]ناظران سازمان ملل برای نظارت بر انتخابات در کشور باقی خواهند ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The United Nations is to supervise the handover of the prisoners of war.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل باید بر تحویل اسیران جنگی نظارت کند
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل متحد نظارت بر تحویل زندانیان جنگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The UN is to supervise the implementation of the peace treaty.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل باید بر اجرای پیمان صلح نظارت کند
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل قرار است بر اجرای پیمان صلح نظارت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An executive officer was appointed to supervise the arrangements.
[ترجمه گوگل]یک مسئول اجرایی برای نظارت بر ترتیبات منصوب شد
[ترجمه ترگمان]یک مامور اجرایی برای نظارت بر مقدمات کار منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The school staff are expected to supervise school meals.
[ترجمه گوگل]از کارکنان مدرسه انتظار می رود که بر وعده های غذایی مدرسه نظارت کنند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که کارکنان مدرسه بر وعده های غذایی مدرسه نظارت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She wants to supervise the cosmetics shop.
[ترجمه گوگل]او می خواهد بر مغازه لوازم آرایش نظارت کند
[ترجمه ترگمان]اون می خواد به مغازه لوازم آرایشی نظارت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I will supervise the work personally.
[ترجمه گوگل]من شخصاً بر کار نظارت خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]من شخصا روی کار نظارت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tomorrow he will supervise all the pupils taking the English examination.
[ترجمه گوگل]فردا او بر تمام دانش آموزانی که در امتحان زبان انگلیسی شرکت می کنند نظارت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]فردا، او بر همه شاگردان که امتحان انگلیسی را می گیرند نظارت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I supervise the packing of all mail orders.
[ترجمه گوگل]من بر بسته بندی تمام سفارشات پستی نظارت می کنم
[ترجمه ترگمان]من روی بستن وسایل همه دستورها نظارت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A committee was appointed to supervise the exhumation and identification of the bodies.
[ترجمه گوگل]کمیته ای برای نظارت بر نبش قبر و شناسایی اجساد تعیین شد
[ترجمه ترگمان]کمیته ای برای نظارت بر نبش قبر و شناسایی اجساد منصوب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Missi continued to be expected to supervise counts, and to act as vital links between palace and counties.
[ترجمه گوگل]از میسی همچنان انتظار می رفت که بر شمارش ها نظارت کند و به عنوان حلقه های حیاتی بین کاخ و شهرستان ها عمل کند
[ترجمه ترگمان]Missi همچنان انتظار داشت که بر شمارش نظارت داشته باشد و به عنوان لینک های حیاتی بین کاخ و استان ها عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This allows him to supervise all the family's vast landholdings in the delta.
[ترجمه گوگل]این به او اجازه می دهد تا بر تمام زمین های وسیع خانواده در دلتا نظارت کند
[ترجمه ترگمان]این کار به او این امکان را می دهد که تمام اراضی وسیع خانواده را در دلتا تحت نظارت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نظارت کردن (فعل)
direct, administer, control, administrate, proctor, supervise

رسیدگی کردن (فعل)
attend, consider, supervise, inquire, verify, investigate, check, inspect, audit

برنگری کردن (فعل)
supervise

انگلیسی به انگلیسی

• oversee, administer, direct, manage, watch over
if you supervise a person or the activity they are doing, you make sure that they do it properly or that they behave properly.

پیشنهاد کاربران

نظارت کردن. سرپرستی کردن. اداره کردن
مثال:
The children were dressing in the lobby، supervised by Mrs. Moffatt.
supervise: نظارت کردن
‏بَردیدن = نظارت کردن، to supervise
بَربینش، بَردید = نظارت، supervision
بَردیدگر = supervisor
{بَردیدن: پیشوند �بَر� به چم روی، بالا و . . . دیدن. رویهمرفته به چم از بالا دیدن، نظارت کردن، supervise}
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
نظارت کردن
نظارت بالینی

بپرس