• : تعریف: a large, self-service store carrying a wide variety of food and household items.
جمله های نمونه
1. the distance between our house and the supermarket makes it difficult to walk there
دوری منزل ما از فروشگاه پیاده رفتن به آنجا را مشکل می کند.
2. I got some half-price pizzas at the supermarket.
[ترجمه ن] از سوپر مارکت چند پیتزا نصف قیمت گرفتم
|
[ترجمه گوگل]از سوپرمارکت چند پیتزا نیم بها گرفتم [ترجمه ترگمان]یک پیتزا با قیمت نصف قیمت در سوپرمارکت پیدا کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It's a logical site for a new supermarket, with the housing development nearby.
[ترجمه گوگل]این یک سایت منطقی برای یک سوپرمارکت جدید، با توسعه مسکن در نزدیکی است [ترجمه ترگمان]این یک مکان منطقی برای یک سوپرمارکت جدید با توسعه مسکن در همان نزدیکی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. A local developer is planning to build a supermarket on the site.
[ترجمه گوگل]یک توسعه دهنده محلی در حال برنامه ریزی برای ساخت یک سوپرمارکت در این سایت است [ترجمه ترگمان]یک توسعه دهنده محلی در حال برنامه ریزی برای ساخت یک سوپرمارکت در محل است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The supermarket has installed recycling bins for old newspapers, bottles and cans.
[ترجمه گوگل]این سوپرمارکت سطل های بازیافت را برای روزنامه ها، بطری ها و قوطی های قدیمی نصب کرده است [ترجمه ترگمان]این سوپرمارکت سطل های زباله برای روزنامه های قدیمی، بطری ها و قوطی ها را نصب کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I bought a bar of soap in the supermarket.
[ترجمه گوگل]من یک تکه صابون از سوپرمارکت خریدم [ترجمه ترگمان]من یک قالب صابون در سوپرمارکت خرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The supermarket is giving away a bar of chocolate to everyone who comes today.
[ترجمه گوگل]سوپرمارکت به همه کسانی که امروز می آیند یک تخته شکلات هدیه می دهد [ترجمه ترگمان]سوپرمارکت زنجیره ای از شکلات را به همه می دهد که امروز می آیند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He openly shoplifted from a supermarket.
[ترجمه گوگل]او آشکارا از یک سوپرمارکت دزدی کرد [ترجمه ترگمان]او علنا از یک سوپرمارکت خارج شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. They display chocolates next to supermarket checkouts to encourage impulse buying.
[ترجمه گوگل]آنها شکلاتها را در کنار صندوقهای سوپرمارکت به نمایش میگذارند تا خرید آنی را تشویق کنند [ترجمه ترگمان]آن ها شکلات را در کنار سوپر مارکت سوپرمارکت نمایش می دهند تا خریدهای ناگهانی را تشویق کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The supermarket operates a complimentary shuttle service.
[ترجمه گوگل]سوپرمارکت سرویس رفت و برگشت رایگان دارد [ترجمه ترگمان]سوپرمارکت یک سرویس شاتل تکمیلی را اداره می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It's difficult for a small supermarket to compete against/with the big supermarkets.
[ترجمه گوگل]برای یک سوپرمارکت کوچک رقابت با سوپرمارکت های بزرگ دشوار است [ترجمه ترگمان]برای یک سوپرمارکت کوچک مشکل است که با سوپرمارکت ها رقابت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I bought these cups at the supermarket — they're on offer this week.
[ترجمه گوگل]من این فنجان ها را از سوپرمارکت خریدم - آنها این هفته پیشنهاد می شوند [ترجمه ترگمان]من این فنجان ها را در سوپرمارکت خریده ام - آن ها این هفته را پیشنهاد می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. There was a notice in the supermarket.
[ترجمه گوگل]در سوپرمارکت اطلاعیه ای بود [ترجمه ترگمان]یک آگهی در سوپر مارکت وجودداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He managed the supermarket when the owner was away.
[ترجمه گوگل]او زمانی که مالک آن غایب بود، سوپرمارکت را مدیریت می کرد [ترجمه ترگمان]وقتی صاحب مغازه دور شد، او فروشگاه را اداره کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He bought the food in the supermarket.
[ترجمه گوگل]او غذا را از سوپرمارکت خرید [ترجمه ترگمان]او غذا را در سوپرمارکت خرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
فروشگاه (اسم)
store, shop, department store, supermarket
فروشگاه بزرگ (اسم)
department store, supermarket, hypermarket
سوپرمارکت (اسم)
supermarket
ابر بازار (اسم)
supermarket
انگلیسی به انگلیسی
• large self-serve retail store which sells food and other household goods a supermarket is a large shop selling all kinds of food and household goods. you select the food and goods yourself and pay for them before leaving.
پیشنهاد کاربران
supermarket ( n ) ( supərˌmɑrkət ) =a large store that sells food, drinks, and goods used in the home.
a place where there are food and edibles
فروشگاه بزرگ
من از سوپرمارکت خریدم کردم
Hrjrntntnnrhh
اسم supermarket به معنای فروشگاه معادل فارسی اسم supermarket فروشگاه است، البته استفاده از واژه سوپرمارکت نیز رواج دارد. supermarket به فروشگاه یا مغازه معمولا بزرگی گفته می شود که مردم برای خرید غذا، نوشیدنی و وسایل مورد نیاز خانه به آنجا می روند. مثال:
... [مشاهده متن کامل]
. i have to stop at the supermarket on the way home ( در راه خانه باید به فروشگاه سر بزنم. )
. the supermarket is on church street near the post office ( فروشگاه در خیابان چرچ نزدیک اداره پست است. ) منبع: سایت بیاموز
سوپرمارکت در کانون زبان ایران
مغازه فروشگاه
supermarket واژه ای ایرانی اروپایی است : supermarket : super - mar - ket super = اَبَر ، زِبَر mar = مار در واژه های : آمار ، شُماره به مینه حساب ket = کَده ، کَد : جانام ، اسم مکان گرته برداری = اَبَرمارکَده، زِبَرمارکَد ... [مشاهده متن کامل]
پیش نهاد های دیگر : اَبَرفروشگاه ، اَبَرخریدگاه، مَهدُکان ، مَهکَنز ( مَه = بُزُرگ ؛ کَنز = گویشی دیگر از گَنج ، خَنز که به اربی رفته و شده خَزانه و خَزینه ، شهر غَزنه که جای گردآوری دارایی و مال و ثروت بوده ، شهر گَنجه )