superintendent

/ˌsuːpərənˈtendənt//ˌsuːpərɪnˈtendənt/

معنی: مدیر، سرپرست، رئیس، ناظر، متصدی، مباشر
معانی دیگر: سرایدار، مستخدم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who supervises or administers an institution, area, job, or the like.
مترادف: administrator, manager, supervisor
مشابه: caretaker, operator, warden

(2) تعریف: one employed to see to the maintenance and operation of a building.
مترادف: concierge, custodian, janitor, super

جمله های نمونه

1. the superintendent of san diego schools
رئیس آموزش و پرورش سان دیگو

2. He became superintendent of the bank's East African branches.
[ترجمه گوگل]او سرپرست شعبه های این بانک در شرق آفریقا شد
[ترجمه ترگمان]او رئیس شعبه بانک شرق آفریقا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As a Chief Superintendent, she outranked all the other police officers in the room.
[ترجمه گوگل]او به عنوان سرپرست ارشد، از تمام افسران پلیس دیگر در اتاق بالاتر بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان رئیس پلیس، او تمام افسران پلیس را در اتاق زندانی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the US, a school superintendent is in charge of the schools in a particular area.
[ترجمه گوگل]در ایالات متحده، یک ناظر مدرسه مسئول مدارس در یک منطقه خاص است
[ترجمه ترگمان]در ایالات متحده، یک مدیر مدرسه مسئول مدارس در یک منطقه خاص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The officer in charge of the case is Superintendent Lewis.
[ترجمه گوگل]افسر مسئول این پرونده، سرپرست لوئیس است
[ترجمه ترگمان]افسر مسئول این پرونده، بازرس \"لوئیس\" می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Superintendent Robertson did not care about the mutterings from the lower ranks against her strict disciplinarian attitude.
[ترجمه گوگل]سرپرست رابرتسون اهمیتی به غرغرهای رده های پایین در برابر نگرش سخت انضباطی او نمی داد
[ترجمه ترگمان]Superintendent، Robertson، در برابر رفتار strict سختگیر و سختگیر خود، توجهی به حرف های mutterings که از طبقات پایین به گوش می رسید نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The chief superintendent had something else to tell her.
[ترجمه گوگل]رئیس کل چیز دیگری برای گفتن داشت
[ترجمه ترگمان]رئیس مدیر برنامه دیگری داشت که به او بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When Dexter met the superintendent twenty minutes later, Blanche stood outside the Inside Out office still chatting to the security guard.
[ترجمه گوگل]وقتی دکستر بیست دقیقه بعد با سرپرست ملاقات کرد، بلانچ بیرون از دفتر Inside Out ایستاده بود و همچنان با نگهبان صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی دکستر بیست دقیقه بعد مدیر فروشگاه را دید، بل انش بیرون دفتر ایستاده بود و با گارد امنیتی صحبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had put a Chief Superintendent in charge and suggested to him that he should liaise with the Royalbion security people.
[ترجمه گوگل]او یک سرپرست ارشد را مسئول قرار داده بود و به او پیشنهاد داده بود که با افراد امنیتی رویالبیون ارتباط برقرار کند
[ترجمه ترگمان]او رئیس کلانتری را مسئول کرده و به او پیشنهاد کرده بود که با افراد گارد امنیتی ارتباط داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had found the porter visiting the superintendent nurse in her room, a form of social exchange that was strictly forbidden.
[ترجمه گوگل]او باربر را در حال ملاقات با پرستار سرپرست در اتاقش پیدا کرده بود، نوعی تبادل اجتماعی که به شدت ممنوع بود
[ترجمه ترگمان]او دربان را در اتاق خود یافته بود و در اتاق خود یک نوع مبادله اجتماعی بود که اکیدا ممنوعه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Superintendent Mark Whyman said no one had described the initial fights as racially motivated.
[ترجمه گوگل]سرپرست مارک وایمن گفت هیچ کس دعواهای اولیه را با انگیزه نژادی توصیف نکرده است
[ترجمه ترگمان]مارک Whyman، رئیس پلیس، گفت که هیچ کس مبارزات اولیه را با انگیزه نژادی توصیف نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The desk sergeant contacted Superintendent Misty Hayes and a missing person enquiry commenced.
[ترجمه گوگل]گروهبان میز با سرپرست میستی هیز تماس گرفت و تحقیق درباره فرد گمشده آغاز شد
[ترجمه ترگمان]افسر نگهبان با بازرس \"میستی هیز\" تماس گرفت و یه پرس و جو گم شده شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The medical superintendent of a hospital had to be a duly qualified medical practitioner of five years' standing.
[ترجمه گوگل]ناظر پزشکی یک بیمارستان باید یک پزشک با صلاحیت و صلاحیت پنج ساله باشد
[ترجمه ترگمان]مدیر پزشکی بیمارستان باید یک پزشک متخصص پزشکی با صلاحیت پنج سال ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Superintendent Huddleston assured his readers that pilgrims found this accommodation perfectly comfortable and never made any complaints.
[ترجمه گوگل]سرپرست هادلستون به خوانندگان خود اطمینان داد که زائران این اقامتگاه را کاملاً راحت می‌دانند و هرگز شکایتی نکردند
[ترجمه ترگمان]بازرس Huddleston به خوانندگان خود اطمینان داد که زائران این مکان را کاملا راحت یافتند و هرگز شکایتی نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In reality, a superintendent or above may authorize detention for up to thirty-six hours.
[ترجمه گوگل]در واقع، یک سرپرست یا بالاتر ممکن است اجازه بازداشت تا سی و شش ساعت را بدهد
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، یک بازرس یا بالاتر ممکن است بیش از سی و شش ساعت بازداشت را مجاز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدیر (اسم)
principal, master, moderator, administrator, manager, director, foreman, superintendent, helmsman, intendant, padrone, schoolmaster

سرپرست (اسم)
protector, administrator, supervisor, caretaker, superintendent, warden, attendant, overseer, headman, hierarch, symposiarch

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

ناظر (اسم)
proctor, supervisor, superintendent, warden, bailiff, steward, chamberlain, majordomo, bystander, overseer, viewer, spectator, surveillant, butler, onlooker, looker on, controller, intendant, manciple

متصدی (اسم)
superior, head, manager, director, foreman, superintendent, warden, chief, operator, overseer, boss

مباشر (اسم)
manager, foreman, supervisor, superintendent, steward, overseer, intendant

تخصصی

[نساجی] رئیس قسمت

انگلیسی به انگلیسی

• one who superintends, supervisor, overseer
a superintendent in the police force is an officer above the rank of inspector.
a superintendent is a person who is officially responsible for a particular thing or department.

پیشنهاد کاربران

بالا دست، ارشد
در سیستم آموزشی آمریکا، سرپرست یا سرپرست مدارس superintendent، مدیر یا مدیری است که مسئول تعدادی از مدارس دولتی یا یک ناحیه مدرسه است، یک نهاد دولتی محلی که بر مدارس دولتی نظارت می کند. همه مدیران مدارس در یک منطقه مدرسه مربوطه به سرپرست گزارش می دهند.
A person who manages or superintends an organization or activity.
مافوق.
معمولا معنی دوم که "مدیر ساختمان" هست بیشتر استفاده میشه و به اختصار super هم بهش میگن.
superintendent in the police force is an officer above the rank of inspector.
a superintendent is a person who is officially responsible for a particular thing or department.
رییس کلانتری
ناظر ، مباشر
1. مدیر منطقه
2. سرپرست ساختمان
Superintendent ( سازمان، اداره، منطقه، کار انجام شده ) مدیر/مسئول، ( آمریکا، بریتانیا ) رئیس پلیس، ( آمریکا ) سرایدار/مستخدم ( =super )
. She was appointed superintendent of schools in Tacoma, Washington
...
[مشاهده متن کامل]

. In the US, a school superintendent is in charge of the schools in a particular area
. We asked the superintendent ( =super ) to fix the broken window in our apartment
. Ask the superintendent to check the boiler - we're not getting any hot water

پایه گذار ، مبدع
manager
سرایدار
فرمانده کل، مدیر کل، ( کسی که ناظر یگان های تابع و مشابه زیردست است )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس